اسم او نیز «عسل» بود! | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۰۰
تالارِ داستان صبا

اسم او نیز «عسل» بود!

دراز کشید و به داستان عسل و امید فکر کرد...با خودش می‌گفت: چرا این‌ها دعوا کرده بودند؟ عسل کجا رفت؟

تالارِ داستان صبا

کیوان گفت: دَم‌دَم‌های غروب، احساسِ ضعف و خستگی کردم. نمی‌دونم چرا؟ رفتم توی اتاقم و دراز کشیدم و رفتم که رفتم…

از خواب پریدم. ساعت رو به روی‌ام بود. بیست دقیقه به ۹ شب شده بود.

احساس تنهایی کردم. می‌دونستی من در حال حاضر با هیچکس نیستم؟

به او گفتم: تا اونجایی که یادمه همیشه با هیچکس نبودی. از بس که ترسویی!

کیوان بهم گفت: تو تا حالا با چند نفر بودی؟

گفتم: خیلی زیاد. خیلی…

کیوان بلند شد و یه قرص پرانول خورد. تپش قلب گرفت یکهویی! برایم تعریف کرد: از خواب که پریدم، اینستاگرامم رو باز کردم. گفتم بذار به یکی دایرکت بدم. گفتم آخه به کی پیام بدم؟ کسی رو نمی‌شناسم که! ناخودآگاه اسمِ «عسل» توی ذهنم اومد. توی قسمت جست‌و‌جوها زدم: asal

بهش گفتم خب چی شد؟

 

کیوان گفت: توی اینستاگرام پر از عسل بود. چه عسل‌هایی. یاد آهنگ یکی از خوانندگان خارج نشین افتادم. دختر ایرونی مثل گله، هر گل یه بویی داره…

 

به او گفتم: خب به کدومشون پیام دادی؟

کیوان گفت: داشتم عسل‌ها رو می‌دیدیم، صدای دعوا و جیغ از بیرون میومد. اولش توجهی نداشتم. با خودم گفتم یه دعوا مثل همه دعواهای دیگه و حواسم به اینستاگرامم بود. یه دختری جیغ می‌زد: ولم کن…ولم کن…

باز هی جیغ می‌زد. ول کن نبود!

گفتم: کی ول کن نبود؟

گفت: حتما پسره دیگه. دختره هی داد می‌زد: ولم کن. چیز دیگه‌ای نمی‌گفت، بعدش دیگه طبیعتا باید طرف ول می‌کرد یا دختره یه جیغ دیگه‌ای می‌زد. با خودم گفتم چیو باید ول کنه؟ داره کتکش می‌زنه؟ گرفتتش؟ چرا دختر فقط می‌گه: ولم کن! نه فحشی نه چیزی…

رفتم دم پنجره و سیگاری روشن کردم. هیچکس نبود و فقط صدای ولم کن میومد. نمی‌دونم کدوم وَر بودند که بالاخره یه چیز جدید گفت دختره!

ازش پرسیدم چی گفت؟ دیگه به فحش کشید؟

کیوان گفت: نه..! دختره جیغ زد: ولم کن امید…فهمیدم اسم پسره امید هست. سیگارم تموم شد و خاموشش کردم و می‌خواستم فیلتر سیگار رو پرت کنم پایین که دیدم یه خانمی که لباس سیاه پوشیده بود؛ داد می‌زد: عسل! عسل…! عسل بیا اونور.

خیلی تعجب کردم. اسم دختره «عسل» بود!

تَه‌سیگار دستم رو سوزوند، با لبه‌ی پنجره خاموشش کردم و انداختم سطلِ آشغالِ اتاقم و برگشتم طرف پنجره.

داشتم فکر می‌کردم این کدوم عسل بود؟ من چرا قبلش داشتم به عسل فکر می‌کردم؟ چرا اسم دیگه‌ای به ذهنم نیومد؟!

صدای اون خانمی که لباسش سیاه بود، دوباره بلند شد. داد زد: عسل ولش کن. این رفته دورهاشو زده، سرحاله. بیا اینور…

اینو گفت و رفت …رفت سمتی که امید و عسل بودن! هیچ صدایی از امید نمی‌شنیدم. فقط فریادهای عسل به گوش می‌رسید و حالا خیلی ناواضح صدای اون خانم با یه صدای مردونه میومد. بالاخره تَه‌صدایی از امید شنیدم.

با خودم فکر کردم: یعنی چی این رفته دورهاشو زده، سرحاله؟ چرا باید الان خب عسل رو اذیت کنه…اصلا عسل کیه؟ امید کیه؟ چه ربطی داشت حرف اون خانمه؟

داشتم دیگه پنجره رو می‌بستم که دیدم؛ خانمِ سیاه‌پوش و امید، اومدند؛ جلوی چشمم. داشتند بهم دیگه فحش می‌دادند و می‌رفتند. با خودم گفتم: پس عسل کو؟ عسل رو وِل کردن؟ دیگه نه فریادی و نه جیغی هم از عسل نمیومد…!

به کیوان گفتم: تموم شد؟ بابا اینقدر توی این خونه نمون. داری دیوونه می‌شی. چرت و پرت می‌گی. بگو ببینم تو به کدوم از عسل‌ها پیام دادی؟

کیوان گفت: عسل خوبی به چشمم نخورد. اما وقتی زدم: asa…..اینستاگرام یه آیدی برام آورد، اسمش لیلا اسدی بود. به لیلا پیام دادم.

از او پرسیدم، خب چی پیام دادی؟ سین کرده بود؟

کیوان گفت: آره سین کرده بود و بلاکم کرده بودش!

به کیوان گفتم مگه چه پیامی دادی؟

کیوان گفت براش زده بودم: سلام، خوبید؟

گفتم: همین؟؟ سلام خوبید؟؟

کیوان گفت: آره دیگه. مگه اول سلام نمی‌کنند؟

به کیوان گفتم: تو کجا داری زندگی می‌کنی؟…سلام خوبید؟؟ واقعا که!

اینو گفتم و رفتم…

***

کیوان دست و صورتش رو شُست. رفت هرچی توی اینستاگرام سرچ کرده بود رو پاک کرد، همه‌ی عسل‌ها پاک شدند، لیلا اسدی هم که بلاکش کرده بود!

دراز کشید و به داستان عسل و امید فکر کرد…با خودش می‌گفت: چرا اینا دعوا کرده بودن؟ آخرش چی شد؟ عسل کجا رفت؟ امید و اون خانم سیاه‌پوش کجا رفتند؟

تهش کی کیو ول کرد؟ حیران شده بود…

و با این فکرها به اضافه‌ی فکر به لیلا اسدی،خوابش برد…! اون شب خیلی خسته بود و ضعف گرفته بود.

***

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم

ندانستم که اینجا محتسب هشیار می گیرد

 

درخت بی ثمر بارست بر دل، سرو اگر باشد

جهان را زود دل از مردم بیکار می گیرد

صائب تبریزی

 

نویسنده: فرید اخباری

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    231/063/671/400
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    83/565/115/200
  • پول و پارتی
    75/236/463/500
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    16/316/080/500
  • یادگار جنوب
    12/104/059/550
  • ملاقات با جادوگر
    10/154/125/000
  • مفت بر
    9/605/872/500
  • ساعت 6صبح
    6/682/846/250
  • قلب رقه
    6/682/092/000
  • شهرگربه‌ها۲
    5/039/137/000
  • در آغوش درخت
    4/758/831/500
  • شه‌سوار
    2/867/932/500
  • روزی روزگاری آبادان
    2/689/395/000
  • آغوش باز
    691/497/500
  • کارزار
    189/070/000
  • سودابه
    128/322/500
  • لختگی
    25/100/000