به گزارش خبرنگار تئاتر صبا، نمایش «اسب قاتلین» به نویسندگی رضا گشتاسب و کارگردانی سیدمحمدهادی هاشمزاده، یک اثر نمایشی در سبک اکسپرسیونیسم است که تا بهحال موفق شده جوایز ارزندهای را در بخش صحنهای چهل و یکمین تئاتر بینالمللی فجر در رشته کارگردانی، طراحی صحنه، گریم و بازیگری کسب کند و همچنین در جشنواره کارتاژ کشور تونس شرکت کرده است. این نمایش با جمعی از هنرمندان استان شیراز این شبها در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر، از مخاطبان تئاتر در پایتخت میزبانی میکند. سیدمحمدهادی هاشمزاده کارگردان اهل شیراز از سنین نوجوانی با تئاتر مدارس، مجالس تعزیه، تخت حوضی (سیاه بازی) و اجرای نمایش کودک برای مدارس) فعالیت هنری را شروع کرده و نزدیک به بیست سال فعالیت در زمینه هنرهای نمایشی را در کارنامه دارد. با این کارگردان گفتوگویی داشتم که در ادامه میخوانید.
سمیه نجفی
***نمایش «اسب قاتلین» اقتباسی آزاد از نمایشنامه مکبث است. در همین چند سال اخیر شاهد اقتباسهای بیشتری نیز از این اثر بودیم. به عنوان مثال نمایش «مکبثزار» به کارگردانی ابراهیم پشتکوهی و نمایش «مکبث فریز» به کارگردانی آرش دادگر، با این وصف فکر میکنید در این متن کهن از دل تاریخ تئاتر جهان چه مولفه پنهانی هست که تکرار اجرای آن به این شکل پررنگ میشود؟
من فکر میکنم این مضمون که انسان از قدیم الایام تا کنون همواره به دنبال قدرت بوده و قدرت ماهیتی سلطهبرانگیز و خونریز دارد، در انتخاب آثار شکسپیر برای اجرا تاثیر دارد و اصلا فرقی ندارد که این قرعه این بار به چه کسی میافتد. حس قدرتطلبی در ضمیر ناخودآگاه همه انسانها هست و این شیفتگی که به ویرانی میانجامد، از مهمترین مضامین نمایشنامه «اسب قاتلین» است که ما در آن، شاهد ارجاعاتی به متون دیگر شکسپیر مانند هملت و لیرشاه هم هستیم. البته این را بگویم که رضا گشتاسب، متن را حدودا ۱۰ سال پیش نوشته بود…
*** قبل از کارگردانی این اثر با او تا چه جد مشورت کردید؟
یکی از ویژگیهای مهم آثار این نویسنده این است که در متن خیلی وارد لایهپردازیهای عمیق و شخصیتپردازی نمیشود و به نوعی ذهن کارگردان را برای تخیل و کاراکترپردازی باز میگذارد. من قبل از نمایش چندین جلسه با رضا بحث و گفتوگو داشتم و با توافق خودش تغییراتی را نیز در نمایش لحاظ کردم.
***یکی از مولفههای حسی در نمایش «اسب قاتلین» که به صورت آنی تاثیر را در مخاطب ایجاد میکند، ترس و فضاسازیهای خوفانگیز است، آیا این پیشنهاد شما برای تاثیرگذاری و جذب مخاطب در این نمایش بود؟
خیر، با اینکه احترام زیادی برای تماشاگر قائل هستم اما به دنبال جذب مخاطب با خنده، گریه و یا وحشت نیستم. تنها به دنبال چیزی هستم که اثر به آن نیاز دارد و در این راه هر چه را که به فکر اصلی و هدف اثر کمک کند، به کار میگیرم. بنابراین چون نمایشنامه برگرفته از توهمات و کابوسهای کاراکتر اصلی شکل میگیرد، طبیعی است که برای فضاسازی از یک بستر اکسپرسیونیستی و یک ذهن مالیخولیایی متشنج بهره بگیرم و این فرم اجرایی در کشیدگی نورها و بریدگیهای صحنه و گریمهای خاص، صرفا برای زیباسازی نبوده و در کلیت نمایش -چه به در مضمون و چه اجرا- جنبه تزئینی ندارند. البته کاملا به این نکته باور دارم که اولین چیزی که قرار است یک مخاطب را به دیدن یک اثر هنری ملزم کند، سرگرمشدنش است و بعد آگاهیدهندگی اثر. به همین دلیل در همان ابتدای نمایش، ما با المانهای از صدا، نور و بازیگرانی که به مردگان میمانند و صدای سم اسبان افسار گریخته در اندودهای از دود و غبار، مخاطب را به یکباره به فضای بهتانگیزی که در مغز یک انسان است، فرا میخوانیم. در این مرحله وجه زیباشناسانه کار خود را شروع میکند و با تنوع بیشتر و بیشتر ادامه مییابد. بعد از این است که ما میتوانیم به مفاهیمی از فلسفه و وجوه روانشناختی انسان بپردازیم و با تاثیرگذاری، تجربهای را در مخاطب بیدار کنیم.
***بیشترین نقدهایی که به نمایش شما وارد شده است، مبنی بر این است که فرم در این اثر بر محتوا پیشی گرفته است، نظر خودتان دراین باره چیست؟
اول اینکه نظر تمام منتقدان برای من و گروهم قابل احترام و ستودنی است. برداشتهای مختلف از هر اثری طبیعی است و نمیتوان آن را به طور کامل رد و یا قبول کرد، اما به این که فرمالیستی بودن اثر سبب شده باشد که محتوا در آن قربانی شود، اعتقادی ندارم. من فکر میکنم این برداشت ناشی از این است که به اثر با رویکرد رئالیستی نگاه میکنند، در حالی که این اثر نه در نوع روایتگری و نه در اجرا، رئالیستی نیست. زمان در این اثر غیرخطی و راوی آن نامطمئن است و به دلیل اینکه، کلیت قصه براساس توهمات کاراکتر اصلی جلو میرود و نمیتوانستیم قصه را با عناصر واقعگرایانه روایت کنیم.
***متن نمایشنامه بیانگرخشونتی است که در رویاهای یک شخص به کابوس بدل میشود اما از عناصری در طراحی و کارگردانی استفاده کردهاید که انحصارا مولفههای وحشت است، شاید این دوگانگی باعث افتراق محتوا از فرم شده است…
شاید این فضا گاهی در نمایش ایجاد شده باشد اما من به هیچ عنوان به دنبال ترس و یا ایجاد وحشت در این نمایش نبودهام. در چند طراحی اولیه میخواستم در صحنه کوبیدن سم اسبها، صندلی تماشاچیان نیز بلرزد، اما از این مسئله صرف نظر کردم چون از نظر من قرار نبود مخاطب در این نمایش بترسد. اگر به فیلم «مطب دکتر کالیگاری» که در سبک اکسپرسیونیستی ساخته شده، نگاهی بیندازیم، در آنجا هم از المانهایی استفاده شده است که ترس را القا میکند. یکی از شاخصههای سبک اکسپرسیونیسم ایجاد فضای وهمانگیز است که چنین فضایی ترس را القا میکند.
*** اجرای عموم نمایش «اسب قاتلین» در شیراز سانسهای شلوغ و موفقی داشت…
بله، این نمایش در دو مرحله و مجموعا ۱۰۰ شب در شهر شیراز اجرای عموم داشت و تقریبا در تمام طول این مدت با تکمیل ظرفیت به اجرا رفت. نکته جالب اینکه ما مهمانهایی از شهرهای دیگر ایران داشتیم که به صورت گروهی برای دیدن این اجرا به شیراز آمدند!
***و استقبال از نمایش را در تهران چطور ارزیابی کردهاید؟
تاکنون ۶ شب در سالن سمندریان اجرا داشتیم که از این تعداد، ۳شب، نمایش با تکمیل ظرفیت مخاطبان بر روی صحنه رفت. خوشبختانه هنر نمایش در این روزها مخاطبان علاقهمند و ثابت خود را در تهران و شهرستان دارد. به زعم من این نمایش برای من و گروه زحمتکشام یک تجربه است ما در این مسیر به مدد یک قصه و درام خود را محک میزنیم. برای من باعث افتخار است که شرایط برای ما طوری رقم خورده که بتوانیم تجربه اجرا در یکی از بهترین سالنهای ایران را داشته باشیم. جا دارد در همین جا از آقای نیلی، مدیریت محترم تماشاخانه ایرانشهر و آقایان کاظم نظری، کوروش زارعی و سایر دوستان تشکری ویژه داشته باشم.
***از نظر شما مهمترین تفاوت عرصه نمایش در تهران و شهرستانها، چیست؟
در تهران نمایش ها عمدتا به واسطه چهرهای نامی و هنرمندان عرصه تصویر پررنگ میشوند، اما در شهرستان اینگونه نیست. صرفا علاقهمندی به هنر نمایش است که مخاطبان را جذب این هنر کرده است. در مجموع در تئاتر شهرستان این چهرهها نیستند که قرار است سالن را پر کنند و این نمایش است که سالن را پر میکند. اینکه چه در تهران و چه در شهرستان مردم روح آگاهی دهنده تئاتر را درک کنند و به دیدن آن بیایند، اتفاق بزرگی است که خوشبختانه حرکاتی از آن حس میشود.
*** در صحبت خود به نکته ظریفی اشاره کردید. این که وقتی در انتخاب مخاطب، معیار و ملاک اصلی وجود یک چهره نامی در نمایش است؛ این رویکرد هنر تئاتر را از ریل اصلی خود خارج میکند…
البته این مسئله به طور قطع یک آسیب قلمداد نمیشود، طبیعتا وقتی ما نسبت به یک شخص حقیقی حس خوب و خوشایندی داریم، آثار او را چه در صحنه نمایش و تصویر دنبال خواهیم کرد. اما وقتی یک تهیهکننده فارغ از ماهیت هنر تئاتر و صرفا برای پر کردن سالن از چهرهها استفاده میکند، این هنر را از رسالت اصلی خود دور میکنند. هنر نمایش پیش از همه اینها به یک تیم همدل و تفکر گروهی نیاز دارد تا بتواند تاثیر را در مخاطب ایجاد کند. من به یاد دارم نمایش لانچر۵ که در بخش صحنهای رقیب نمایش ما محسوب میشد، بدون هیچ چهرهای حداکثر موفقیت را کسب کرد و حدود ۲سال به صورت مداوم روی صحنه بود. به نظر من مهمترین اصل در تئاتر صداقت است. ما صادقانه این نمایش را آماده کردیم، بلیتهای نمایش صادقانه فروخته شد و مخاطب هم صادقانه از این نمایش حمایت کرد. تکتک اعضای گروه نمایش «اسب قاتلین» عاشقانه در کنار من جنگیدند. تهیه کنندگانی بودند که پیشنهادشان این بود که در نمایش از چهرههای شناخته شده استفاده کنم تا نمایش را حمایت کنند، اما من نپذیرفتم و پای همان گروهی که در سالن گرم بدون تهویه شیراز برای این نمایش عرق ریخته بودند، ماندم و با همین گروه به تونس رفتیم و حالا به تهران رسیدیم.
*** و صحبت پایانی…
رویای بچههای تئاتر استانها، اجرای نمایش در تهران است. از مدیران فرهنگی و مسئولین تقاضا دارم تا با عنوانی مانند همایش اجرای عموم تئاتر استانها، هر استان بتواند چندین شب در تهران اجرا داشته باشد و این مسئله تنها منوط به کارهای جشنوارهای نباشد. تنها با این اتفاق است که گفتمان در تئاتر شکل میگیرد. همچنین با طرحی مثل همواره تئاتر، گروههای مختلف از هر شهری میتوانند به شهرهای دیگر بروند و نمایش خود را در شهرهای مختلف ایران به اجرا ببرند. این طرحها با کمی مدیریت و ظرافت قابل اجراست، امیدوارم همت لازم برای رشد و رونق در تئاتر کشور نیز ایجاد شود.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است