به گزارش خبرنگار فرهنگ و کتاب صبا، «المیرا یادمند» نویسنده ساکن تبریز است که پیش از این مجموعهشعر «کوچهدلبر» و رمانهای «آوار عشق» و «مسافر» از او به چاپ رسیدهاند. او در یادداشتی اختصاصی درباب «وضعیت نویسندگان خارج از پایتخت» چنین نوشت:
هنر نزد ایرانیان است و بس، ولی سالهاست که هنر در نزد خود ایرانیان چندان خریداری ندارد! تولید انبوه صورت میگیرد، چراکه روزبهروز بر تعداد هنرمندان افزوده میشود و این درخت پیر و کهن شاخ و برگ میگیرد اما گاهی زیر ابر سیاه مشکلات اقتصادی جامعه قرار گرفته و سر به زیر قامت خم میکند! یکی از هنرهای معمول،که اتفاقاً علاقهمندان و طرفداران بسیاری دارد، نویسندگی است. اینک به عنوان یک نویسنده، اندکی به دغدغههای نویسندگی میپردازم.
نوشتن را همه میدانند، ولی نوشتن مطالب تاثیرگذار کار هر کسی نیست، و اینجاست که یک نویسنده متولد میشود. به دنبال این اتفاق خجسته، دستخطهایی از او زاده میشوند تا او هرگز نمیرد؛ یک نویسنده کار دشواری پیش رو دارد اما او به چنان سختیهایی پشت کرده و به اینجا رسیده است که از پس باقی ماجرا نیز برمیآید. او شجاع است. سر نترسی دارد. با کلمات به جنگ با روزگار میرود. دنبال پول و شهرت نیست. همین که خوانده شود برایش کافیست. برای خواندهشدن، باید چاپ بشود. چاپ و فروش انبوه صورت بگیرد. مطالب دست به دست شوند، و برای این کار، یک پشتیبان لازم است. پشتیبان یک نویسنده، ناشر اوست. ناشر برای حمایت به پشتوانه مالی قوی نیاز دارد؛ چیزی که در این جامعه متورم بیمعناست!
در پی چنین اوضاع و احوالی ناشران روی آثار محدودی سرمایهگذاری میکنند تا کمتر ضرر بکنند. حق هم دارند. حال اگر هنر نوشتنِ کسی در خارج از گود شکوفا بشود، چه میشود؟ خارج از گود، یعنی خارج از دامنه دیدن و دیدهشدن. دور از دسترسی به در و دکانی که کساد است، یعنی هر جایی از این سرزمین، دور از پایتخت. در این صورت مشکلات بیشتر و درشتتر میشوند.
اولینِ آنها زبان است؛ زبان مادری که جای هیچ کتمانی نیست هر آدمی ریشه در آن دارد. چنین نویسندهای حین روایت، مرتب اصطلاح و لغات کم میآورد! حتی از طریق جستوجو در گوگل! حتی بعد از مطالعات گسترده و اخذ مدارک بالا. مانند یک دانشجوی آکادمیک زبان انگلیسی که باز هم اگر با یک فرنگی همکلام بشود، همچون او مسلط به زبان نخواهد بود و یک جای کار همچنان خواهد لنگید. به زبان مادری هم بخواهد بنویسد، نصفِ نصف همینقدر استقبال نخواهد شد! تازه، اگر بر ادبیات بومی خود طوری کامل چیره باشد که بتواند بدون غلط املایی و نگارشی چیزی بنویسد. چون که تمام آموزشها و تحصیلات او در زبان فارسی است.
مورد دوم بر همین راستا مرتبط است. محل زندگی یک نویسنده خارج از گود، هیچ انتشارات بزرگ و آنچنانی ندارد! چیزی که زیاد است ناشر است، ولی ناشر صفر تا صدی جز در پایتخت، در هیچ شهر دیگری پیدا نمیکنید. فرقی هم ندارد اثر قوی ارائه بدهید یا نه. روال کار همین است. حتی در شهرهای بزرگ و سرمایهدار. ناشر غیرتهرانی زیاد است اما همه خارج از زادگاه خود مشغول فعالیتند! برای مثال اگر تبریز حداقل دو انتشارات قوی داشت، میتوانست بستری برای چاپ و توزیع آثار کشورهای همسایه و ترکزبان باشد و نویسنده جذب بکند.
تلفنبازی و به اینور آنور زنگزدن بس است. لباس میپوشم و از خانه میزنم بیرون. شهر مهآلود است. در شهری که اولینبار صنعت چاپ در آن جان گرفت، دنبال چاپ کتابم هستم. قدم میزنم. از مصلا تا بازار را پیاده میروم. از کتابفروشیها و ناشران میپرسم کجا میشود اثر چاپ کرد و هیچ هزینهای پرداخت نکرد؟ همه میگویند نیست چنین چیزی. هر کسی گفته دروغ گفته است!
و من که میدانم دروغ نیست و خودشان بهتر از من میدانند جریان از چه قرار است. لبخند میزنم، چون به پاسخ عجیب و تازهای نرسیدهام. باز باید دست به دامن خانم «ر» و آقای «میم» بشوم. آب جوش بخورم تا بتوانم فارسی را واضح حرف بزنم و در مقابل سرعت کلام آنها کمتر تپق بزنم. تا راحتتر اثرم را معرفی کرده و از آن دفاع بکنم.
بله، آثار موفقی از نویسندگان ساکنِ شهرستانها در خزانه ادبیات میهنمان هستند که سری میان سران دارند، ولی با مرور این متن و مواردی دیگر که همه ذکر نشدند، متوجه میشویم نویسندگان این آثار چه راههای فرعی و دشواری را طی کردهاند تا بتوانند صاحب نام و جایگاهی بشوند؛ چیزی که خیلیهای دیگر استحقاقش را داشتند و دارند، ولی توانش را نداشته و ندارند!
میگویند اگر یک زن موفق دیدید، بدانید او ده برابر بیشتر از یک مرد موفق تلاش کرده و سختی کشیده تا به اینجا رسیده است. بعد از این اگر یک نویسنده شهرستانی موفق دیدید، بدانید که محل زندگیاش هرچه از تهران و انقلاب دورتر، مسیری که طی کرده دشوارتر و ناهموارتر! اگر هم شهرستانی باشد و هم یک زن،که دیگر میشود حکایت آن مورچهای که از کوهی بالا میرفته و هزار بار به عقب سر میخورد و باز ناامید نشده و مسیر را از اول میپیماید تا به قله برسد! بله، اینست حکایت ما نویسندگان خارج از مرکز …
یک نظر