به گزارش خبرنگار سینما صبا، فیلم سینمایی «مست عشق» با فیلمنامهای از فرهاد توحیدی و حسن فتحی، تهیهکنندگی مهران برومند و حسن علیزاده و کارگردانی حسن فتحی، با برداشتی آزاد از داستان شمس و مولانا روی پرده سینماهای سراسر کشور است؛ و اما…!
نکته: این متن نه در تایید و نه ضد فیلم سینمایی «مست عشق» نوشته شده است و هدف از آن دعوت به فکر و گفتوگو در این باره است.
در مدت کمی که از اکران این فیلم میگذرد حجمی از نقدهای تند روانهی «مست عشق» شده است و در این میان تعریف و تمجیدهایی نیز برای فیلم نوشته شده است. بعضی از نقدهای تند و منفی و همینطور نقدهای مثبت، میتواند از روی نظر شخصی، نوشتههای سفارشی (چه مثبت و منفی) و یا تحلیل منطقی باشد که تشخیص آن گاهی ساده و گاهی پیچیده و مبهم است.
سالهاست در فضای مجازی، کاربران به ساخته نشدن اثری درباره شخصیتهای مهم ایرانی اعتراض میکنند. به عنوان مثال: چرا فیلمی درباره کوروش ساخته نمیشود؟ چرا فیلمی درباره مفاخر علمی و فرهنگی که ایرانی هستند ساخته نمیشود؟ و غیره.
حال که فیلمی با موضوع دو شخصیت برجستهی ایرانی، «مولانا» و «شمس تبریزی» ساخته شده است؛ پس از سالهایی که در سینما خبری از شخصیتهای تاریخی ایرانی نبود؛ اثری ساخته شده است؛ موج انتقادهای منفی این فیلم را در بر گرفته است که البته بخشی از آنها بهجاست و بخشی دیگر آن گویی در باب دشمنی و کینهتوزی نوشته شده است و برخی نقدها، نقد خودِ فیلم نیست، نقد شخصیتهای عوامل فیلم از جمله حسن فتحی و فرهاد توحیدی است!
با تمام ضعفهایی که در «مست عشق» وجود دارد؛ از جمله تدوین، اصلاح رنگ و نور، برخی بازیها، موسیقی متن و دیگر عوامل فنی؛ نکات مثبتی هم وجود دارد. اینکه چرا در طی این سالها نقد فیلم اینطور برداشت شده است که فقط باید از ضعفها گفت، جای سوال و بررسی میتواند باشد. آیا اینکه فقط حمله به یک اثر کنیم، مُد این سالها شده است یا مفهوم نقد فراموش شده است؟ نقد میتواند نکات مثبت هم در آن گنجانده شود.
«مست عشق» اگر فیلمی بود که درباره دو شخصیت واقعی ساخته نشده بود؛ فیلم نسبتا خوبی محسوب میشد اما به دلیل واقعی بودن شخصیتها در تاریخ، حساسیتها طبیعتا بالاتر میرود. اگر فیلم را دیده باشید؛ پیش از شروع فیلم، نوشتهای بر پرده سینما نمایان میشود: برداشتی آزاد از داستان شمس و مولانا.
در برداشتی آزاد حتما تخیلات نویسنده در فیلمنامه طبیعیست. درک و شهودی که نویسنده به شمس و مولانا دارد و میخواهد قصهای دراماتیک برای سینما، خلق کند. کاری که در سالهای اخیر کمتر کسی(و شاید هیچکسی) نکرده به دنبال چنین موضاعاتی نرفته است.
نمیتوان در عرض یک هفته اینهمه مولانا شناس پیدا شود و یا فقط کسانی که یک کتاب خاص( ملت عشق) را خواندهاند بر همان اساس نقد و ایراد وارد کنند؛ مگر برای خودنمایی.
اینکه در سینمای ایران کسانی پیدا شدهاند که بر خلاف جریان فعلی سینمای ایران که به سمت سینمای تجاری است؛ سراغ سوژهای تاریخی و عرفانی میروند؛ ریسک بزرگی برای آنان محسوب میشود. از ترس نفروختن فیلم تا بیکیفیت شدن اثر تا ترس از موج انتقادها.
فرهاد توحیدی و حسن فتحی حتما این ترسها را داشتند اما باز این جرات را داشتند که در این باره فیلمنامهای بنویسند و آن را با هر سختی که بوده، بسازند. چند نفر در سالهای اخیر در سینما به فکر چنین سوژههایی بودند و ترس خود فائق آمدند و اثری خلق کردند؟
حتی اگر نقدی بهجا به موضوعیت فیلم وارد باشد؛ حداقل کاری که این فیلم کرده است؛ این بوده که مخاطبان ذهنشان درگیر میشود و خودشان در پی تحقیق و مطالعه دربارهی شمس و مولانا میروند و یا آنقدر موضوع برایشان جدی میشود که از داستان و اتفاقات بین شمس و مولانا پرهیز کنند؛ و بروند سراغ عشق و عرفانی که مولانا پدید آورد و با شعرها و عرفان او عجین شوند. برای «زندگی بهتر». برای «فکر کردن» و «آگاهی» در مسیر این زندگی!
آیا این فیلم حداقلترین کار ممکن را نکرده است؟
آیا به این موضوع توجه داشتهاید که این فیلم برخلاف تصور خیلیها توانسته است با مخاطبان نسل دهه ۷۰ و ۸۰ ارتباط برقرار کند؟ نسلی که شاید برخی از آنها جز با اشعار آهنگهای رپ و پاپ آشنایی دارند و حالا به واسطهی فیلمی مولانا و شمس و فلسفهی آنها برایشان مهم میشود و جرقهای در ذهنشان شکل میگیرد. حتی اگر این فیلم توانسته باشد، یک نفر را؛ فقط و فقط یک نفر را به این سو سوق داده باشد؛ با تمام ضعفهایش سازندگان خود به هدف فرهنگی خود رسیدهاند.
اگر یک نفر را دچار تردید و برانگیختگی در این باره کرده باشد؛ نویسندگان رسالت هنری و فرهنگی خود را انجام دادهاند!
مگر با تردید انسان به کشف و شهود نمیرسد؟
چیزهایی هستند که ما نمیدانیم! این فیلم از زمان ساخت دچار حواشی بسیار به لحاظ حقوقی شد. باتوجه به اینکه این فیلم محصول مشترک دو کشور «ایران» و «ترکیه» است؛ عدم مدیریت یا کاربلد نبودن گروه تولید و یا بدعهدی سرمایهگذران ترکیهای، سبب حواشیای شد که گریبان فیلم را نیز گرفت. اثری که طبق شنیدهها قرار بوده به صورت مینیسریال باشد و هم یک نسخه سینمایی از آن بیرون بیاید تا مسائل مالی دیگرش.
حال نمیدانیم این نسخهی سینمایی که تدوین آشفتهای دارد و داستان نیز در جاهایی گسسته است؛ از دعواهای بین تولیدکنندگان پدید آمده است یا ضعف مطلق بوده است؟
این تخریبها گویا در زندگی شخصی خودمان نیز وارد شده است. و یا در تمام اقشار و صنفهای شغلی جامعه. اینکه فقط بزنیم و نابود کنیم. دیواری داریم و فقط آجرهای بلااستفاده را میبینیم. فقط سلیقه خودمان را دوست داریم و اگر آجری از این دیوار مطابق خواستهی ما نیست؛ کل یک دیوار را خراب میکنیم.
همانطور که در زندگی واقعی خودمان اگر با آدم یا آدمهایی دچار مشکل و چالش میشویم؛ دیگر فقط بدیهای آنها را میبینیم و به طور کلی آن روی آدمها را نادیده میگیریم.
این همه دشمنی و خشونت از چه چیز نشات میگیرد؟
پر واضح است که نقدهای منفی به «مست عشق» وارد است؛ اما از روی انصاف و فکر واقعا هیچ نکتهی مثبتی این فیلم نداشت و ندارد؟ با اطمینان این حرف را میزنید؟ از بازخورد تکتک کسانی که فیلم را دیدهاند؛ باخبر و آگاه هستید؟
مخاطبانی بودند در این مدت که از سینما ناراضی بیرون آمدند اما باز فیلم توانسته است؛ ذهن آنان را با توجه به موضوع و سوژهی مهمی که فیلم دارد؛ درگیر کند. یعنی در همین نکتهی منفی هم اثری از امید و برانگیختگی مخاطبِ ناراضی احساس میشود. چون «مولانا» و عرفانی که پیش گرفت؛ خواه ناخواه جذاب است و آوازهی آن در تمام دنیا وجود دارد.
چرا به جای سرکوب کردن امثال فرهاد توحیدی و حسن فتحی که دیگر سراغ چنین آثاری نروند؛ انتقادی نمیکنیم که آنها را تشویق کنیم مجدد سراغ چنین سوژههایی بروند و ضعفهای خود را پوشش دهند و خود را تقویت کنند؟ چرا حذف آدمها و کار نکردن دستور کارِ نقدها شده است؟
سوال برخی دیگر و یا نقد دیگری که به فیلم وارد است چرا با کشور ترکیه دربارهی این سوژه همکاری شده است؟ در حالیکه برخی از مسئولان ترکیه با وقاحت مولانا را از آن خود میکنند و میگویند مولانا ایرانی نبوده!
برای این نقد هرکس نظر شخصی خود را میتواند داشته باشد. اما اگر بخواهیم از دیدگاه صفر و صدی فاصله بگیریم میتوان دو نظریه در نظر گرفت.
اول آن که بله! خودمان میتوانستیم درباره مولانا و شمس فیلم بسازیم. این توانایی بود و بیخود وارد یک همکاری بینالمللی آن هم با کشور ترکیه شدیم که مدعی یک نظریهی فاحش و غلط است و ضعف مدیریتی هم داشتیم که کلی مشکلات حقوقی و مالی به وجود آمده است و فیلم را پر از حواشی کرده است. حواشیای که هوز هم ادامه دارد و با خویشتنداری دو طرف «ایران» و «ترکیه» فعلا مواجه شده است. به خصوص آنکه شیطنتهای سرمایهگذاران ترکیهای زیاد بوده است و به نقل از فرهاد توحیدی که گفته بود: اعتماد به سرمایهگذاران ترکیهای اشتباه بود!
دوم آن که با وجود اینکه همچین چیزهایی مطرح است و دیگر گریزی از آن نیست؛ دربارهی مولانا فیلمی ساخته شده است که نقش اصلی آن را یک ایرانی بازی میکند و زبانش فارسی است. همینطور شمس تبریزی! او نیز بازیگر ایرانی است و بخشی از عوامل فنی فیلم نیز ایرانی هستند از جمله مهمترین آنان که نویسندگان و کارگردان «مست عشق» هستند. شاید این همکاری بینالمللی با ترکیه از این زاویه دید نیز قابل توجه باشد و آن را یک دستاورد ناقص برای سینمای ایران در نظر گرفت.
داستان شمس و مولانا تمام نشده است! باز هم میتوان دربارهی آن نوشت. فیلم ساخت و برداشتهای دیگری کرد. در این باره نیز فکر شده است؟ اهمیت دارد برای دغدغهمندان؟
پرچم را به دست گیرید. این داستان انتها ندارد…! «مست عشق» میتواند شروع و یا نه، یک جرقهی کوچک باشد تا فیلمسازان سراغ سوژههای اینچنینی نیز بروند.
در حالیکه جریان اقتصادی و فرهنگیِ فعلی سینمای ایران فقط در بندِ سینمای تجاریست، «مست عشق» با فروشی که داشت؛ توانسته است حداقل در یک بازهای خلاف جریان حرکت کند و سینما را صرفا تجاری نبیند، تزریق اندیشه در مخاطب داشته باشد و لااقل او را تحریک کند که بخواند و دریابد.
طراحی پوستر فیلم سینمایی «مست عشق»؛ به گواه اکثر عکاسان و گرافیستها؛ جای هیچ دفاعی نداشت.
از نکات مفهومی «مست عشق» چه چیزهایی میتواند باشد؟!
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای، هزاری تو چراغ خود برافروز
مولانا جلالالدین
*
نوشتهای از فرید اخباری
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است