به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون صبا، «علیرضا اخلاقی» نویسنده، منتقد و فیلمنامهنویس در نگاهی به سریال «افعی تهران»، چنین نوشت:
«افعی تهران» به کارگردانی «سامان مقدم» و تهیهکنندگی «جواد فرحانی»، سریالی است که پخش آن از ۱۶ اسفند سال گذشته آغاز شده است و به اعتبار نامش، توقع تماشاگر را به سمت تماشای اثری جنایی و معمایی هدایت میکند؛ اما در عمل که سازندگان آن برآورده ساختن این توقع را به قسمتهای باقی مانده سریال موکول کردهاند. موضوع اصلی نیمه نخست، روایتی روانکاوانه از زندگی هنرمندی است که دوران کودکی نابسامانی داشته و قصد دارد متناسب با دلمشغولیهایش، داستان واقعی قاتلی سریالی به نام افعی تهران را دستاویز تولید اثری در زمینه کودکآزاری و پیامدهای اجتماعی آن قرار دهد. همه قربانیان افعی تهران، افرادی کودکآزارند که با سمی کشنده به قتل رسیدهاند و پرداختن به این پدیده در واقع بهانهای برای بیان معضلات اجتماعی، ارتباط بین نسلی و گسستهای اجتماعی در جامعهای است که تأثیر محیط بر تربیت افراد را چندان جدی نمیگیرد.
از این دیدگاه، سریال دارای موضوعی دوگانه است که با تمهیدی هوشمندانه به خوبی درهم تنیده شدهاند. به همین جهت، با این که در الگوی فیلمنامه، «موضوع» و «ساختار» از یکدیگر جدا نیستند؛ شاید نگاه اجمالی به ویژگیهای شخصیت اصلی از دید روانشناسانه، مقدمه خوبی برای به نتیجه رساندن نقد و بررسی اثر در مرحله بعدی باشد؛ مرحلهای که در آن دو عنصر «ماجرا» و «شخصیت» به عنوان عناصر تشکیل دهنده اثر، مورد بحث و بررسی قرار میگیرند و از رهگذر آن نقاط ضعف و قوت سریال به خوبی آشکار میشود.
زندگی «آرمان بیانی» و پیچیدگیهای شخصیت او، در واقع پایه اصلی روایت ماجراهایی است که پیامدهای اجتماعی و چگونگی تأثیرگذاری «محیط» بر «رفتار شخصیت» (به معنای روانشناسانه آن که گفتار، کردار، پندار و نگاه شخص را در برمیگیرد) با دیدی کارشناسانه به تماشا بگذارد. آرمان دوران کودکی نابسامانی را پشت سر گذاشته و در طول زندگی رنج بسیار برده است. به اعتبار آنچه به خانم روان درمانگرش میگوید؛ کینه سختی از پدرش به دل دارد و از از این که در کودکی مادرش را بر اثر تصادف از دست داده؛ به شدت رنج میبرد. به یاد دارد که با دستمزد نوشتن مشق برای همکلاسیهای دبستانش امرار معاش میکرده و به دلیل گردن گرفتن گناه همدورههای دبیرستان بارها از ناظم بیرحم مدرسه کتک خورده است. او در موقعیت اجتماعی کنونی، نابسامانی رفتارش را باور ندارد؛ با این همه اعتراف میکند؛ شخص پرخاشگری است که به سبب آسیبهای دوران کودکی میتوانست عنصری ضد اجتماعی و حتی قاتل زنجیرهای باشد؛ اما به هر تقدیر به هنرمند قدر نادیدهای تبدیل شده که پس از سی سال تلاش به عنوان مدرس سینما و منتقد فیلم، قرار است اولین فیلم سینمایی خود را بر بستر زندگی قاتلی بسازد که هفت مجرم کودکآزار را با سمی کشنده به قتل رسانده و به همین سبب رسانهها به او افعی تهران لقب دادهاند.
در این مسیر از یکسو با مشکلات بیشماری در زمینه تصویب فیلمنامه، دریافت پروانه ساخت و پیدا کردن سرمایهگذار روبروست و از سوی دیگر از مشکلات زندگی شخصی و پیامدهای ناشی از ازدواج ناموفقاش رنج میبرد. همسر سابقش پس از پنج سال جدایی، درست همزمان با شروع مراحل فیلمبرداری اولین فیلمش، پسر خردسالش را نزد او رها کرده و هیچکس حاضر نیست در نگهداری بابک به او کمک کند. ساعتهایی از روز را باید برای ادامه درمان به ملاقات با خانم رواندرمانگر اختصاص دهد و در ساعتهای دیگر ناچار است با بیتابیها و پرخاشگریهای بابک بهگونهای کنار بیاید که او آزار نبیند و به سرنوشت کودکیهای خودش دچار نشود. همزمان خبر میرسد که پدرش فوت کرده و او به عنوان تنها بازمانده پدری که سالها از او بیخبر بوده؛ باید به گرفتاریهای ناشی از مرگ او و زندگی بیوه جوانش نیز پاسخ بدهد.
انبوه مشکلات، امان آرمان را میبُرد و طاقتش را طاق میکند؛ اما شرایط موجود او را به سمتی میکشاند که مجبور میشود؛ به تدریج از یکدندگی و خودمحوری دست بردارد و علیرغم میل باطنی، به پذیرش بعضی از خواستههای معقول و نامعقول دیگران تن بدهد. ارتباط درمانی و عاطفی با خانم تراپیست، نصیحت همکار بازیگر، توصیهها و اصرار تهیهکننده فیلم و احساس مسئولیت نسبت به افراد گروه تولید فیلم، کمی او را نرم میکند؛ با این امید که در مسیر شروع فیلمبرداری از زندگی زنی که خودش را افعی تهران معرفی میکند؛ چیزی سد راهش نباشد.
آرمان بیانی کارگردان، پس از دلسپردن به خانم رواندرمانگر، کنار آمدن با بابک و جلب رضایت نسبی تهیهکننده و سرمایهگذار، در ظاهر از رفتار خشک و بیملاحظه خود در زندگی و کار فاصله میگیرد؛ اما در برخی لحظات (از جمله در مواجهه با ناظم دبیرستان و مدیر مهد کودک) حرکاتی از او سر میزند که از منظر روانشناسی با درمان شدن او همخوان نیست. از این دیدگاه میتوان به این نتیجه رسید که او انسان چیزی در او تغییر نکرده و در واقع آرمان بیانی موجودی هوشمند است که توانایی غریبی در مدیریت رفتارش در برخی از لحطات مواجهه با دیگران دارد.
این برداشت برآمده از تماشای قسمتهای اولیه سریال است که همه ویژگیهای شخصیتی آرمان بیانی و تعدادی از افراد مرتبط با زندگی او را به خوبی نشان میدهد. این نقطه قوت در این مجموعه بیش از هر چیز مدیون فیلمنامه قابل قبولی است که توسط پیمان معادی و پویا مهدویزاده نوشته شده و در مقایسه با آثاری که در سالهای اخیر در پلتفرمها به نمایش عمومی درآمده نقاط قوت بسیار و نقاط ضعف کمتری دارد. در یک نگاه کلی به نظر میرسد؛ نقاط قوت فیلمنامه حاصل همکاری نزدیکتر فیلمنامهنویسان و بیش از آن مدیون تبحر و تجربه پیمان معادی در نگارش فیلمنامه، کارگردانی و بازیگری در آثار سینمایی باشد.
معرفی شخصیت پیچیدهای از این دست در یک اثر تصویری به راستی کار سختی است که فیلمنامهنویس با انتخاب یک تمهید مؤثر به خوبی از پس آن برآمده است. گفتگوی آرمان (پیمان معادی) و بیان جزء به جزء آنچه بر او گذشته، برای خانم تراپیست (سحر دولتشاهی) روش هوشمندانهای برای معرفی این شخصیت و روند تحول او در جریان روایت است؛ تمهیدی که زهر معرفی کلامی شخصیت را بهخوبی گرفته و فرصت مناسبی برای تکمیل روایت از طریق فلاشبک را برای کارگردان فراهم کرده است.
سایر شخصیتهای فیلمنامه نیز کم و بیش به درستی تعریف شدهاند ؛ بهجز تعداد اندکی که یا در حد تیپ باقی مانده؛ یا به دلیل این که وجودشان هیچ تأثیری در درام اثر ندارد؛ زیادی و قابل حذف به نظر میرسند. رفتار سرمایهگذار فیلم و دوست دخترش به عنوان نماینده تیپیکال آدمهای بیظرفیت تازه به دوران رسیده، در بخش نخست، غلو شده و شعاری است و در بخشهای بعدی به دلیل ناکارآمدی در پیشبرد داستان، آشکارا روی دست کارگردان میماند. وجود دانشجوی فوقلیسانس سینما که از دستفروشی در محوطه پارک دانشجو، توسط کارگردان دعوت به کار میشود؛ هم در آغاز تنها یک شعار اغراقآمیز است و در ادامه بهعنوان راننده کارگردان، فرصت بهتری از فروش آثار تصویری مقابل تئاتر شهر نصیبش نمیشود. موضوع فوت پدر آرمان، چیزی به سریال اضافه نمیکند؛ جز همسر جوان او که مانند یک شخص عادی در جایگاه هنرجو و بازیگر وارد گروه میشود. در همان بخش، مراجعه پسر همسایه برای دریافت سهم تعمیرات آپارتمان وصلهای است که به سریال نمیچسبد و مهمتر از آن، نقش صاحبخانه پدر آرمان است که نه تنها هیچ تأثیری در روند پیشبرد داستان ندارد؛ بلکه از اساس اشتباه به نظر میرسد. شکایت او به دادگاه و مطالبه اجاره عقبافتاده از کسی که طرف قرارداد اجاره نیست و هیچگاه ساکن خانه نبوده؛ هیچ محمل منطقی و قانونی ندارد.
با این همه، همانطور که اشاره شد، مجموع فیلمنامه را به اعتبار نقاط قوت بسیارش میتوان نمونه خوبی برای سریالهای تولیدشده در پلتفرمها دانست؛ فیلمنامهای که زمینه یک کارگردانی حسابشده را برای سامان مقدم و امکان ارائه بازیهای درخشان برای بازیگران توانمندی چون پیمان معادی، مریلا زارعی، بهادر مالکی، تورج اصلانی و همه بازیگران خردسال سریال و در رأس آنها بازیگر نقش بابک بیانی فراهم کرده است.
در خبرها آمده بود که کارگردانی این سریال در آغاز به پیمان معادی پیشنهاد شده؛ سپس به دلیل به تأخیر افتادن پروسه تولید و درگیری کاری او، سامان مقدم کارگردانی آن را پذیرفته است. این تغییر به بیراهه نرفته و «افعی تهران» کارگردانی خوبی دارد؛ حتی مواردی که به عنوان نقاط ضعف به آنها اشاره شد؛ بیش از این که به کارگردانی سامان مقدم مربوط باشد؛ حاصل وفاداری او به فیلمنامهای است که با تمام نقاط ضعف و قوتش عینأ به تصویر درآمده و تدوین شده است.
میماند نکته ظریفی از فیلمنامه، کارگردانی و بازی پیمان معادی که به ویژه در دو سکانس از قسمت هشتم کنش آرمان بیانی به گونهای مغایر با روند تحول شخصیت او به تماشا گذاشته شده است. طی قسمتهای پیشین رفتار آرمان در مواجهه با شخصیتهای دیگر از جمله بابک، تراپیست، تهیهکننده، سرمایهگذار و حتی اسپانسر جدید فیلم سرشار از نشانههایی تحول اوست؛ روندی که در جریان آن پرخاشگریهایش را کنار گذاشته و به عنوان انسانی اجتماعی، معقول و مداراگر به زندگی عادی بازگشته است؛ اما ناگهان در مواجهه با مدیر مهد کودک به یکباره برمیآشوبد و در برابر ناظم دبیرستان با برخوردی تندتر از همیشه، وجه پنهان شخصیت خود را به بیرحمانهترین شیوه نشان میدهد. این چرخش ناگهانی، همراه با نشانههایی که پیشتر به صورت گذرا نمایش داده شده؛ به احتمال زیاد نشانه هوشمندی شخصیت آرمان بیانی است که هر گاه لازم بداند؛ رفتارش را بهخوبی مدیریت میکند و در موارد دیگر بیهیچ ملاحظهای خشم ناشی از کینه عمیقش را چون پتک بر سر دیگران فرود میآورد.
آرمان بیانی در نخستین مصاحبهاش با افعی تهران، دور از چشم دیگران او را زنی دروغگو خطاب میکند که به دلیل دریافت حکم اعدام برای قتل شوهرش، خود را به دروغ افعی تهران معرفی کرده است. او این جمله را با قطعیت تمام میگوید و نگاه زن حاکی از پذیرش این آگاهی است. این صحنه همراه با آنچه از آنها به عنوان نشانههای هوشمندی آرمان یاد شد؛ میتواند زمینهساز یک غافلگیری بزرگ در پایان داستان باشد و نقطه عطفی را در پایانبندی سریالهای ایرانی رقم بزند؛ مگر این که این اثر هم مانند سریالهایی چون جیران، یاغی، رهایم کن، دفتر یادداشت و گناه فرشته پایانی سرهمبندی شده و عذابآور داشته باشد و حاصل تلاش گروه سازنده را یکجا بر باد بدهد. تنها در این صورت است که این رفتار و نشانهها بهعنوان نقاط ضعف آشکار در پرونده سریال افعی تهران باقی خواهد ماند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است