به گزارش خبرنگار سینما صبا، سالها پیش، در اولین دهه پس از پیروزی انقلاب، قرار بر این شد تا در ریلگذاری تازه، فرهنگ و فرهنگسازی جای رویاسازی و استارهارا بگیرد. این البته یک آزمون و خطا بود که ربطی به سینما و هنر غربی و شرقی نداشت. این که درست بود یا نه، میشود از سینمای بومی و ایرانی که با آن هدفگذاری شکل گرفت و رشد پیدا کرد و در دنیا حرف اول را زد سراغ گرفت و از مردم.
حالا بعد از چهار دهه و اندی با آزمون و خطاهای مختلف رسیدهایم به سینمایی که برایش عدد اهمیت بیشتری دارد. اعدادی با صفرهای بیشمار که از رونق حرف میزند و شکسته شدن رکوردهای جذب مخاطب. از دهه شصت تاکنون. و نکتهاش هم همین است: چرا همه رکوردهای عددی جذب مخاطب در دهه شصت در این یکی دو سال زده شد؟ آیا مردم از تلویزیون و ماهواره گریزان شدهاند و به سینما پناه آوردهاند؟
میشود برگشت به همان دهه شصت و به یاد آورد که سینما، جز یک ابزار فرهنگساز و نوآور، میتوانست جوانهای بیشماری را در تهران و شهرستانها سرگرم کند و بیشتر آن فیلمها، اکشنهایی بودند که همان روزها هم نسخه بهترشان در نوارهای ویدئو دست به دست میشد.
باز میشود به یک دهه بعد از آن سرک کشید و دید که تغییر ریلها، چگونه استارهای سینما را زیاد کرد اما از تعداد فیلم کمدی و اکشن کاست و به وفور، به تعداد فیلمهای اجتماعی و سیاسی اضافه کرد.
اما حالا در روزگاری به سر میبریم که سینما و تماشاگرش بیشتر از هر چیز دیگری نیازمند آرامش است. اگر هزاران هزار سالن سینما برایش ساخته شود، بدون آرامش و دل خوش، دردی از او دوا نمیکند. و آرامش وقتی حاصل میشود که همه مدیران بدانند وظیفهشان را در قبال مردم انجام میدهند اگر برایشان سالن سینما بسازند. و وظیفهشان را به نحو احسن انجام خواهند داد اگر برایشان در سالنهای سینما، فیلم خوب نشان دهند.
عددها کارکردشان را از دست خواهند داد اگر در سطح عدد بمانند. اساسا چه حاصلی به دست میآید از این که پنجاه و اندی فیلم مانده از گذشته از توقیف درآیند و بهترین فیلم جشنواره فجر همین دو سال پیش کماکان بلاتکلیف باشد؟ [بگذریم از این که این سوال همچنان پابرجاست که اساسا مدیران آن زمان از چه کسانی میترسیدند که آن پنجاه و اندی فیلم را از ترس سرشان و میزشان در قفسه قرار دادند؟!]
سینمای ما، نیازمند آرامش و بلندتر از آن، نیازمند اتوپیاست. آرمانشهری که در آن، از عدد خبری نباشد که خسته شدیم از بس عددها را بر سرمان کوبیدند. عدد تماشاخانههای خصوصی مثل تعداد کافههای تهران رو به رشد تصاعدی است و گویی باید یکسری جوان آنها را پر کنند بدون آن که ثمرهای بگیرند.
اگر جای سرگرمسازی صرف برای مخاطبان سینما، تصمیمگیریهای درست برای رشد فکری و اندیشه آنها صورت بگیرد، ستودنیست گرچه همین کار هم، وظیفه متولی و سیاستگذار است. اگر جای کارت هدیه، پول، بسته معیشتی و… برای اهالی سینما زمینه فعالیت گسترده آنها در تهران و شهرهای دیگر به وجود بیاید، این وظیفه مدیر فرهنگی است. اگر خیل عظیمی از کارگردانها و بازیگرها و ستارههای سینما و تلویزیون [فارغ از برخورداری از وضعیت مطلوب یا نامطلوب معیشتی] مجالی برای فعالیت نداشته باشند و از آن سو، مدیران با یک شیفتدیلیت محکم به سوی جوانگرایی بروند، بیشتر یک آزمون و خطای ناشی از ترس است و قاعدتا کار پسندیدهای نیست.
شاید بهتر باشد در فضایی که عقل و علم و تخصص در آن حرف اول را میزند، جای کوفتن بر سر یکدیگر، نفی گذشته و ترسیم چشمانداز سلیقهای از آینده، به همه اقداماتی که از سوی مدیران مختلف برای ارتقا، توسعه وبالندگی سینما و سینماگر ایرانی رخ داده، مثبت نگاه کرد و از مدیران آینده خواست تا راههای رفته درست را ادامه دهند و البته از راههای طی شده اشتباه برگردند. به عدد دلخوش نباشند و وعده ندهند که اگر در هنر و سینما، ارتقا و اعتلا هدف باشد، همه عددها درست سر جایشان قرار خواهند گرفت.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است