بی‌هنری هم هنر است!؟ | پایگاه خبری صبا
امروز ۳ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۲:۱۴
«خورش آلو با مرغ» | جمعه با احمدرضا حجارزاده

بی‌هنری هم هنر است!؟

احمدرضا حجارزاده | متاسفانه بسیاری از افرادی که در فضای مجازی به شهرت رسیده‌اند، هنوز باور ندارند خوش‌قیافه و بامزه‌بودن، به معنای هنرمندبودن نیست.

تا همین یک دهه پیش اگر علاقه‌مندان تئاتر هوس می‌کردند به تماشای نمایشی ارزشمند و حرفه‌ای بنشینند،گزینه‌های زیادی برای انتخاب داشتند. آن‌روزها هنوز می‌شد در سالن‌های تئاترشهر یا تالار وحدت و برخی دیگر از سالن‌های دولتی، تئاترهایی دید که ذهن و روح تماشاگران را درگیر خود می‌کردند و لذت و خاطره و تاثیرش تا مدت‌های طولانی بر مخاطب باقی می‌ماند اما امروز با رشد قارچ‌گونه‌ی سالن‌های خصوصی و کسب درآمد به هر شکل و قیمتی، شاهد ظهور نمایش‌هایی به‌شدت بی‌کیفیت و بی‌محتوا با اجراکنندگانی ناآشنا و بی‌استعداد در این سالن‌ها هستیم. ظاهراً کسی هم از این وضعیت شکایتی ندارد که برخورد قاطعی با حضور این نام‌ها و چهره‌ها در تئاتر نمی‌شود که به لطف فراگیرشدن رسانه‌های مجازی یک‌شبه به شهرت و ثروت رسیدند. این روزها بعضی از سالن‌های تئاتر برای جذب مشتری و فروش بیش‌تر دست به هر ترفندی می‌زنند؛ از همکاری با بازیگرانی که به واسطه فعالیت در آثار سطحی و ضعیف تلویزیونی معروف شده‌اند تا دعوت بلاگرها و اینفلوئنسرها به صحنه‌ای که زمانی می‌گفتند مقدس است و بازیگر باید برای رسیدن به عرصه‌ی تئاتر، خاک صحنه بخورد، ولی اکنون خیلی‌ها خاک‌نخورده آمده‌اند که خاک بر سرِ تئاتر ما بکنند! هنوز پس‌لرزه‌های اجرای نمایش «آدم‌خوارها» با حضور یکی از پدیده‌های فضای مجازی به نام «شادی کاتب» فروکش نکرده‌اند که این‌بار چشم‌مان به جمال مجتبی شفیعی در نمایش «سینگل» روشن شد! شفیعی بیش‌تر در فضای فیلترشده‌ی اینستاگرام به‌عنوان اینفلوئنسر فعالیت دارد و با سناریونویسی، هر کالا و کسب‌وکاری را با رقص و آواز و شوخی به خورد خلق‌الله می‌دهد. برای مثال، خدمات مهاجرت یک آژانس را با آهنگ «لیلا»ی علی‌رضا طلیسچی تبلیغ می‌کند! حالا او در پردیس تئاتر شهرزاد، بازیگر نمایش «سینگل» است که تماشاگرانش اغلب فالوئرهای خود او یا کاربران فضای مجازی هستند، نه تماشاگران حرفه‌یی تئاتر که به تماشای تئاتر حرفه‌یی علاقه‌مندند. البته انگار این اتفاق در مسیر تبدیل‌شدن به یک روال عادی‌ست، چون پیش از مجتبی شفیعی و شادی کاتب، بلاگرهای دیگری نظیر «شهرزاد سرخی» معروف به «شهرزاد تیک‌تاک» (بازیگر نمایش «مدرسه‌ی دلقلک‌ها») نیز صحنه‌ی تئاتر را به حضور نامبارک‌شان مزین کرده بودند! انگار قحطی بازیگر و هنرمند آمده که حالا بلاگرهای نام‌دار باید بشوند نان‌دانی تئاتر ما.گرچه برخی از بازیگران باتجربه و مطرح هم که روزی در تئاتر ایران خوش‌نام و معتبر بودند، امروز تغییر جهت داده‌اند و دنباله‌رو مسیر شاخ‌های مجازی شده‌اند. مثلاً حالا دیگر بهاره رهنما بیش‌تر بلاگر محسوب می‌شود تا هنرمند تئاتر! متاسفانه بسیاری از افرادی که در فضای مجازی به شهرت رسیده‌اند، هنوز باور ندارند خوش‌قیافه و بامزه‌بودن، به معنای هنرمندبودن نیست. این قشر عجیب با ریخت و قیافه‌های غریب،که اغلب به مدد تزریق و بوتاکس و عمل‌های متعدد زیبایی، به هیولاهای بادکرده و نازیبایی تبدیل شده‌اند، معمولاً با فالوئرهای میلیونی خود سالن اجراهای‌شان را پُر می‌کنند و بعد توهّم برشان می‌دارد که نمایش‌شان مخاطب داشته و پرفروش بوده، پس حتماً کارشان درست است! از سوی دیگر، برخی سالن‌های خصوصی تئاتر با دامن‌زدن به این ماجرا، عملاً پاتوقی برای پرورش چنین بی‌هنرانی در هنر تئاتر فراهم کرده‌اند. در راس آنها سالن شهرزاد که با دریافت هزینه‌های گزاف، یک‌تنه کمر به نابودی تئاتر کشور بسته و کسی هم جلودارش نیست. برای مثال نمایش «این دنیا یه کنسرت … به من بدهکاره» با بازی امیرمهدی ژوله (چهره‌ی طنز تلویزیونی)،که قبلاً یک نوبت در سالن چهارسو تئاترشهر اجرا شده بود، دوباره در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفته است. به راستی چرا مرکز هنرهای نمایشی نظارتی بر فعالیت سالن‌های نمایشی و آثاری که در آنها روی صحنه می‌روند، ندارد؟! نکند تئاتر کشور یتیم شده و ما بی‌خبریم؟!
واقعاً آدم وقتی به شرایط فعلی تئاتر ایران نگاه می‌کند، غصه برِش می‌دارد! ببینید تئاتری که روزی روزگاری در آن کارگردان‌های بزرگی نظیر بهرام بیضایی، دکتر علی رفیعی، دکتر بهروز غریب‌پور، زنده‌یاد حمید سمندریان و محمد یعقوبی، محمد عاقبتی و امیررضا کوهستانی، نمایش‌های درجه‌یکی با بازیگران کاربلد و توانایی مثل عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، اکبر زنجان‌پور، آتیلا پسیانی، هما روستا، رضا کیانیان، محمدحسن معجونی، امیر جعفری و مهتاب نصیرپور روی صحنه می‌بردند، به چه روزی افتاده. حتا از کارگردان‌های جوان و خلاق و خوش‌فکر سال‌های گذشته مانند حمید پورآذری، علی‌اصغر دشتی، سمانه زندی‌نژاد و اشکان خیل‌نژاد خبری نیست. خودمان کم بدبختی داریم، باید غصه‌ی تئاتر را هم بخوریم! به هر حال فعلاً کاری از ما ساخته نیست.فقط می‌توانیم امیدوار باشیم خدا این بلاهای زمینی را از سر تئاتر ایران کم بکند.

بالاخره کنسرت یا نمایش؟!

یکی دیگر از پدیده‌های نوظهور هنرهای نمایشی،کنسرت‌نمایش‌ها هستند که چند سالی‌ست رونق گرفته‌اند و مخاطبانی محدود برای خود دست‌وپا کرده‌اند. سال‌ها پیش وقتی آثاری با عنوان «اجراخوانی» (ترکیبی از نمایش‌نامه‌خوانی و اجرا) روی صحنه می‌رفتند، عده‌یی از هنرمندان و منتقدان آن را موجودی ناقص‌الخلقه نامیدند و اعتراض کردند که «اجراخوانی دیگر چه صیغه‌یی‌ست؟! نمایش‌نامه را یا باید اجرا کرد یا باید خواند». شاید آن زمان نظرشان پربی‌راه نبود و اگر همان هنگام به نقد منتقدان بها داده می‌شد، امروز شاهد چیزی به نام «کنسرت‌نمایش» نبودیم.کنسرت‌نمایش ـ که گویا قرار است ترکیبی از کنسرت و نمایش باشد، نه اینست و نه آن، بلکه از هر دو اندکی در خود دارد و هیچ‌کدام هم کامل و باکیفیت نیستند اما پرسش اینست که وقتی پدیده جذابی به نام «نمایش موزیکال» داریم، چرا باید شاهد ظهور یک چیز من‌درآوردی به نام کنسرت‌نمایش باشیم؟ تماشاگران هنرهای نمایشی، دیداری و شنیداری، در حالت عادی اگر بخواهند بشنوند، به تماشای کنسرت می‌روند و اگر بخواهند ببینند، خود را به سالن تئاتر می‌رسانند. این‌که در نمایشی، بازیگری در بخشی صحنه‌ها سازی بنوازد یا آوازی بخواند، پذیرفتنی است، ولی این‌که در اثری بلاتکلیف، در حالی‌که مشغول تماشای نمایش هستیم، ناگهان با یک کنسرت روبه‌رو بشویم (یا برعکس)، نه منطق اجرایی دارد و نه منطق عقلانی! اصلاً هنر اُپرا به همین دلیل شکل گرفته است که یک نمایش کامل را به صورت آوازی و موزیکال ارائه بدهد. ما هم در کشورمان، هرچند دیرهنگام اما به هرحال گاهی شاهد اجرای اُپرا بوده‌ایم و امکانات اجرایی‌اش را هم داریم. «هادی قضات» در دهه‌ی نود، آثاری مانند «آنسامبل اُپرای تهران» و نمایش موزیکال «اشک‌ها و لبخندها» را در تالار وحدت اجرا کرد که با استقبال خوب مخاطبان روبه‌رو شد. همچنین آرش آبسالان، آنسامبل اپرای ایران را با نام «بانوی زیبای من» در همان تالار روی صحنه برد. استاد بهروز غریب‌پور نیز با تاسیس سالن اُپرای عروسکی فردوسی، اُپراهای عروسکی بی‌نظیری مثل اُپرای رستم و سهراب، اُپرای مولوی، حافظ و سعدی و … را به نمایش گذاشت. وقتی این‌همه ظرفیت کافی و عالی برای اجرای نمایش‌های موزیکال یا اُپرا داریم، چرا باید به کُلاژ ناهمگونی مثل کنسرت‌نمایش تن بدهیم؟! بدِ ماجرا این‌جاست که غالب کنسرت‌نمایش‌ها از نام‌ها و چهره‌هایی بهره می‌برند که استعداد و توانایی لازم را در عرصه‌ی بازیگری و خوانندگی ندارند یا اگر دارند، بهره‌ی مثبت و مفیدی از آن را روی صحنه نمی‌بینیم. حتا برخی از این اجراها (مثل کنسرت‌نمایش «صخره‌یی در میان رودخانه») خودشان اعتراف می‌کنند آن‌چه تماشاگر می‌بیند، یک ایده برای اجرای موسیقی و تئاترگونه است که به آن Concept Music می‌گویند! یا مثلاً برخی از این آثار، بزرگداشت مفاخر ادبی و فرهنگی کشور را بهانه می‌کنند تا چیزکی با برچسب کنسرت‌نمایش سرِهم بکنند و روی صحنه ببرند، مثل کنسرت‌نمایش «در اندرونم بشارتی است» که سال ۱۴۰۰ به مناسبت هفتصد و چهل و هشتمین بزرگداشت مولانا در خانه نمایش مهرگان سابق اجرا شد. مورد عجیب‌تر در رابطه با این پدیده‌ی هنری، برگزاری کنسرت‌نمایشی با نام «سی‌صد» به کارگردانی امیر جدیدی و آهنگسازی سهراب پورناظری است که دو سال پیش با حضور بازیگران نامداری مانند جواد عزتی و طناز طباطبایی در کاخ سعدآباد اجرا شد و کماکان در زمان‌های مختلفی ادامه دارد. این اجرا از آغاز به دلیل قیمت‌های نجومی بلیت (۵۰۰ هزار تا ۷۰۰ هزار تومان و بالاتر) و محل برگزاری، مورد نقد منتقدان و علاقه‌مندان به هنرهای نمایشی بود، چراکه بهای بلیت‌ها بیش از توان خرید طبقه‌ی متوسط جامعه بود و در واقع تماشای آن را برای طبقه‌ی خاص و ثروتمند جامعه انحصاری می‌کرد.گرچه غیر از این مورد،کیفیت و شیوه‌ی اجرای «سی‌صد» هم مورد نارضایتی اغلب تماشاگرانی بود که موفق به حضور در محل برگزاری آن شده بود. حالا خبر رسیده که علی نصیریان هم قرار است در دور تازه این کنسرت‌نمایش روی صحنه برود! بازیگر پیشکسوت و توانمندی که کار خود را از سنگلج و بازی در نمایش‌های آیینی‌سنتی شروع کرده بود، امروز کارش به جایی رسیده که در کنسرت‌نمایش‌های لاکچری و گران‌قیمت فعالیت می‌کند و خب دلیلش ناگفته پیداست؛ بوی پول به دماغ استاد خورده و زندگی هم خرج دارد! پس چرا هنرمندی مثل او،که نه از بازی در فیلم‌های علی حاتمی و ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی می‌گذرد و نه از بازی در فیلم‌های سفارشی مثل «شکارچی شنبه» و «امپراتور جهنم»، قید حضور در پروژه‌ی پردرآمدی مانند «سی‌صد» را بزند؟! دیگر از استاد گذشته که چند ماه از عمرش را صرف تمرین در نمایش‌های ایرانی و آیینی بکند و در تماشاخانه‌ی قدیمی و کم‌رونق سنگلج روی صحنه برود.

به هر حال فعلاً کاری از ما ساخته نیست. فقط می‌توانیم امیدوار باشیم خداوند این بلاهای زمینی را از سرِ تئاتر و موسیقی ایران کم بکند.

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۷۱/۳۵۴/۰۳۵/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۵/۳۲۳/۷۹۱/۵۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۸/۱۴۲/۱۱۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۵/۵۹۴/۸۹۸/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۴/۰۲۶/۷۲۶/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۶/۰٬۷۰/۷۸۴/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۱/۲۴۶/۰۲۷/۵۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۸۰/۷۹۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۸/۶۶۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۸۳/۳۵۰/۰۰۰