به گزارش خبرنگار سینما صبا، سیزدهمین قسمت از برنامه «هفت»، جمعه ۱۹ مردادماه، ساعت ۲۳ به میزبانی بهروز افخمی با پرداختن به فیلم «ساعت شش صبح» و بررسی نظام نامه اکران روی آنتن شبکه نمایش رفت.
در ابتدای برنامه بهروز افخمی ضمن عرض تسلیت شهادت حضرت رقیه (س) بیان کرد: جا دارد فوت فتحالله طاهری، بازیگر پیشکسوت را تسلیت بگویم. همچنین باید به جوانانمان در المپیک خداقوت گفت.
وی یادآور شد که از هفته بعد برنامه تلویزیونی هفت از ساعت ۲۲ بر روی آنتن شبکه نمایش خواهد رفت.
در میز سینمای ایران امیر قادری و رضا صدیق به نقد و بررسی فیلم سینمایی «ساعت شش صبح»، آخرین اثر مهران مدیری پرداختند.
رضا صدیق درباره نوع بیان منتقدین در سالهای اخیر عنوان کرد: چندسالی است که نقد منتقد به جای نقد فحاشی است. آنها فکر میکنند نقد کردن یعنی هرچه از دهنت دربیاید، بگویی؛ درحالی که باید کلمات در نقد تشریح شود. من معتقدم نقد بدون بنیان معنا ندارد وگرنه الان نقد مخاطبان عام سینما با منتقد سینما تفاوتی ندارد.
در ادامه امیر قادری بیان کرد: در ۱۰ سال اخیر جامعه ما رادیکالیزه شده است. اغلب فیلمهای تاریخ سینما مجموعهای از یک سری ویژگی مثبت و منفی هستند. اما الان به گونهای شده که یا یک فیلم را خوب میدانیم یا بد. از وقتی که من شروع به نوشتن کردم، گفتهام فیلم خوب و بد وجود دارد اما بهروز افخمی به من گفت نقد باید پدیدارشناسانه باشد. بدترین فیلم ممکن است فیلمبرداری خوبی داشته باشد یا بهترین فیلم گریم بدی داشته باشد؛ اما این نقدها شنیده نمیشود. به قول بهروز افخمی فیلم باید به عنوان فیلم به آن نگاه شود. نقد فیلم سادهترین و سختترین کار دنیاست.
قادری ادامه داد: من میخواهم قبل از فیلم درباره پدیده مهران مدیری صحبت کنم. به یاد دارم سالها قبل به کارگردانی گفتم من خیلی به فیلمت خندیدهام اما به کارگردان برخورد. بعدها متوجه شدم که او فکر میکرده من او را دست انداختهام. فیلم «نان، عشق و موتور هزار» ابوالحسن داووی بود. میخواهم به این نکته برسم که مهران مدیری قطعا یکی از باهوشترین و بامزهترین افراد جلوی دوربین است اما به نظر میرسد که او این را تحقیر میداند و میخواهد آدم مهمتر و جدیتری به نظر بیاید. او وقتی تریبون در اختیارش قرار میگیرد از تاریخ ادبیات و موسیقی کلاسیک میگوید و جالب است که به معروفترین آثار اشاره میکند؛ در حالی که اگر خوره این کار باشی قطعا از آثار خاص دیگری میگویی. روی دیوار همین فیلم «ساعت شش صبح» هم تابلو آفرینش میکل آنجلو قرار دارد. مدیری فکر میکند با این کار سطح فیلم بالا میرود. اتفاقا کاری که در «شبهای برره» کرده، طعنههای سیاسی و اجتماعیاش مثال بین مردم است. من به یاد دارم اولین باری که مهران مدیری را دیدم، ادای اکبر عالمی در «هنر هفتم» را درمیآورد. آن موقع این تقلید صدا و این کارها اصلا مد نبود. من یادم میآید تا صبح از آن استعداد خوابم نبرد.
رضا صدیق تصریح کرد: بزرگترین مشکل انسان امروز این است که نسبت به شکوفایی استعداد عدم شناخت دارد. انسان فکر میکند باید بیشتر یا غیر از چیزی که کسب کرده را به دست بیاورد که شاید حتی خارج از حیطه شخصیتیاش باشد. این مورد در فیلم «ساعت شش صبح» مهران مدیری نمود کامل دارد. مهران مدیری در طنز تلویزیونی واقعا کاربلد است و در کمدی ایران تحولانی ایجاد کرده و آدم موثری بوده است. باید گفت که مدیوم مهران مدیری سینمایی و درام جنایی نیست.
بهروز افخمی خاطرنشان کرد: وقتی میگوییم فیلم باید پدیدارشناسانه نقد شود، منظورمان این است که در فیلم «ساعت شش صبح» ما به دنبال مهران مدیری بگردیم. چون مردم هم به دنبال حضور و شخصیت او در فیلم هستند. مشکل اینجاست ما نمیتوانیم مهران مدیری را پیدا کنیم و احساس میشود که زیادی محتاط بوده است. من نمیدانم چرا خودش فیلمنامه را نوشته است. مدیری وقتی از قاسمخانیها جدا شد، افت شدیدی پیدا کرد.
امیر قادری یادآور شد: من فکر میکنم زور مهران مدیری به ایده اش نرسیده است. حتی فیلم «آواز قو» که بیست سال قبل ساخته شده از این فیلم جلوتر است. یکی از ایدههای فیلم این است که ممنون که وقتی معترضیم ما را با اسنایپر نمیزنند. فیلم انگار مربوط به دهه شصت است که حمل ساز در ایران مشکل ساز بود.
صدیق خاطرنشان کرد: عجیب است که در این زمان زیست کنید ولی انقدر با مردم فاصله داشته باشید. مدیری زمانی موفق بود که فیلمنامههایش را خودش نمینوشت. مهران مدیری نسبت به خودش عدم شناخت دارد. او اگر سیر خود را نگاه کند و متوجه شود با جدایی از قاسمخانیها انقدر سقوط کرده، نباید فیلم جدیاش را خودش مینوشت و باید به سراغ فیلمنامهنویسی میرفت که این فضا را میشناخت. اگر فیلمنامه را کس دیگری مینوشت و خود مدیری هم در تک سکانس بازی نمیکرد و تمرکزش را روی کارگردانیاش میگذاشت شاید ما با فیلم سر و شکلدارتری روبرو بودیم. من که در سالن سینما فیلم را میدیدم، شاهد بودم که چند تماشاگر سینما را ترک کردند و من بعد از اتمام فیلم به «که چی؟» بزرگ رسیدم.
قادری افزود: فیلم قابلیت این را داشت که حرف طبقه متوسط محبوس شده در آژانس باشد. من «آژانس شیشهای» را فیلم موثر ۲۰ سال اخیر میبینم و معتقدم «ساعت شش صبح» میتوانست گفتمانی در برابر «آژانس شیشهای» داشته باشد. نکته هر دو فیلم مسلح شدن فرد است. حاتمیکیا با هوشمندی این را تعریف میکند و آن را تصمیم لحظهای قلمداد میکند اما مدیری در «ساعت شش صبح» از پسش برنیامده است. یکی از جذابترین نکتهها در سینما برای من فاصله بین ایده و اجراست.
بهروز افخمی: به مهران مدیری توصیه میکنم دفعه بعدی که میخواست چنین فیلمی بسازد، فیلمنامهاش را به من بدهد که بنویسم.
رضا صدیق اظهار کرد: مهران مدیری، رضا عطاران، سروش صحت و رامبد جوان حاصل سالها کار کردن در تلویزیون هستند. وقتی من اشاره کردم مدیوم مهران مدیری تلویزیون است، منظورم این بود که او باید در جای خودش بنشیند و کار کند. چند وقت گذشته صحبتی داشتیم درباره مدیریت پدرانه فرهنگ که اگر یک نفر در سلیقه اختلاف داشت، قابل حل باشد. این افراد جایشان در تلویزیون است. رضا عطاران هم بعد از جدایی از تلویزیون به نسبت فیلمهای ضعیفی ساخت. اگر این افراد سرجایشان ننشینند؛ مهران مدیری کارش مجری رئالیتیشوهای تبلیغاتی و ساخت چنین کارهای ضعیفی است. جای مهران مدیری رئالیتیشو و شبکه های خانگی نیست. من امیدوارم تعامل پدرانه فرهنگی این آدمها را به تلویزیون برگرداند.
میز پرونده ویژه به موضوع نظامنامه اکران اختصاص داشت که با حضور امیرحسین علم الهدی و سجاد نوروزی برپا شد.
امیرحسین علمالهدی ابتدا بیان کرد: من میخواهم به اواخر دوره مرحوم سیفالله داد اشاره کنم. قبل از حضور ایشان ما با روش جدولبندی پیش میرفتیم اما با دید درست ایشان شورای صنفی تصمیمگیرنده شد. قرار بر این بود که شورای صنفی در یک بازه یکی دو ساله این مسئولیت به بازار عرضه و تقاضا انتقال داده شود و شورای صنفی نقش ناظر را داشته باشد. هرچه بیشتر پیش رفتیم شورای صنفی خودش به دولت دیگری تبدیل شد و به مسائل اجرایی و تصدی گری ورود پیدا کرد. من به یاد دارم که خیلی از بحثها این دو دهه گذشته اتفاق افتاد که شورای صنفی شیشهای شود و مسائل آن بیان شود اما الان شورای صنفی به عنوان یک محلی است که نمایندگان حتما میخواهند در آن حضور داشته باشد. این شورا اگر فاقد اختیار است پس چرا همه دوست دارند آنجا حضور داشته باشند؟ اگر دارای اختیار است پس ما بازار عرضه و تقاضا را میخواهیم چه کار کنیم؟
سپس بهروز افخمی گفت: بازار عرضه و تقاضا این ایراد را دارد که اگر سینماها خودشان به بازار trust تبدیل شود و در خدمت گروه تهیهکننده قرار بگیرند چه؟ آیا این خطر در ایران وجود ندارد با توجه به این نکته که بیش از ۲۰۰ سینما در اختیار حوزه هنری است؟
علمالهدی ادامه داد: من نمیخواهم بگویم که این مساله بیخطر است. خطر دارد اما ما چاره ای نداریم که سمت حیات طبیعی سینما برویم و از تجارت کشورهای دیگر استفاده کنیم. قبل از انقلاب هم همین خطر وجود داشت اما سینما حیات حداقلی خودش را داشت. دولت باید در منویات فرهنگی ورود پیدا کند. فلسفه حضور کانون کارگردانان در اداره شورای صنفی همین بود که نگران آسیب بخش فرهنگی سینما بودند در حالی که هر سال این بخش کم و بیش آسیب دید. به طور خلاصه باید بگویم که ما نباید چرخ را از اول اختراع کنیم. ما یک تجربه ۱۱۰ ساله از سینمای ایران داریم و یک تجربه بیشتری را کشورهای دیگر دارند که بیشتر از ما فیلم تولید میکنند و سینما دارند. قرار نیست هر فیلمی که پروانه ساخت میگیرد، نمایش داده شود. در هیچ کجای دنیا این موضوع به این گونه نیست که هر فیلمی که ساخته میشود، نمایش داده شود. به عنوان مثال آمریکا سالانه حدود ۸۵۰_۹۰۰ فیلم تولید میکند اما حدود ۳۵۰ فیلم نمایش داده میشود؛ هند و چین هم به همین شکل هستند. یادمان باشد که سینما جای حرفهایها است و حرفهایها باید حضور جدی داشته باشند. در کشورهای دیگر هم میبینیم که کمپانی های تولید سینماداری میکنند؛ نمونه درستش در ایران حوزه هنری است. ما چارهای نداریم به آداب سینما نزدیک شویم و شوراها دردی از سینما دوا نخواهند کرد.
در ادامه سجاد نوروزی عنوان کرد: من با تمام صحبتهای آقای علم الهدی موافقم. ما به شکل جدی به دنبال اختراع چرخ در سینمای ایران هستیم و الان در ۱۴۰۳ باید به تعریف دوباره مفاهیم و یادآوری ذات مفاهیم پایه بپردازیم. وضعیت الان ما از نظر ساختار و ماهیت ضد قانون اساسی است. هیچ کجای قانون اساسی نیامده که دولت بگوید کی بفروش، چگونه بفروش، به چه کسی بفروش و با چه قیمتی بفروش. انبوهی از آئیننامه که در این ۴۰ سال نوشته شده مشکل فیلمهای فرهنگی و اقتصاد سینما را درست نکرده و نه دورنمای مطلوب حاکمیت و بخش خصوصی محقق شده است. ما این بحثها را ۱۵ سال پیش هم داشتیم و جلوتر نرفتهایم، چون انتخاب نمیکنیم. ما دو راه توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی را داریم. ما حالت توسعهیافتگی را انتخاب نمیکنیم. بخش مهم توسعهیافتگی ضد انحصار بودن آن است که در همه جای دنیا حضور دارد.
وی افزود: ما برای رسیدن به دورنمای مطلوبمان آئیننامه ضدقانون اساسی تولید میکنیم و نقش دولت را در جایی که نباید پررنگ میکنیم و نقش دولت در جایی که باید پررنگ باشد را کمرنگ میکنیم. به عنوان مثال در اروپا تمام هزینههای زیرساخت و حتی شارژ سینما را دولت پرداخت میکند؛ در چنین جایی باید دولت ورود کند. اما دولت ما در حوزه زیرساخت تقریبا خودش را کنار کشیده و به صورت عجیبی نهاد دولت چه در دوره روحانی و چه شهید رئیسی به تولید آئیننامه علاقه پیدا کرد که محقق نمیشوند چون محیط و سینما را به رسمیت نمیشناسند. نهایتا به اینجا میرسیم که ما همواره در یک دور باطل به سر میبریم. کی قرار است این بحثها به نقطه پایان برسد؟ موقعی که ما توسعهیافتگی را انتخاب کنیم. در حال حاضر نتیجه سیاستهای شبه کمونیستی ما در حوزه نظارت، بخش خصوصی طماعی است که به دنبال این آئیننامهها است. بخش خصوصی که در تمام دنیا ماهیتا باید دنبال توسعه و سودآوری باشد، پشت عناوین قایم میشود. سر همه اکرانها ما دعوا داریم. به شکل خلاصه باید بگویم ما باید بکوبیم و از نو بسازیم. این از نو ساختن با به رسیمت شناختن محیط با ویژگیهای هویت ملی و شناخت دینی است و همزمان باید به تجربه روز دنیا هم نگاه کرد.
علمالهدی تصریح کرد: ما چندین برابر دولت در صنوف مشکل داریم چون یکدست و یکپارچه نیستند. آنها نمیدانند از سینما چه میخواهند. وقتی منافع جمعی کنار میرود و منافع شخصی جایگزین شود، دیگر نمیشود برای سینما کاری کرد. ما باید بعد از چهار دهه به آداب جدید حکمرانی در سینمای ایران برسیم اما چگونه رسیدنش مهم است. به عنوان مثال ما سالن سینما کم داریم. من معتقدم که نباید در جای کم برخوردار سینما ساخت. سینما باید جایی ساخته شود که مردم پول داشته باشند به سینما بروند؛ من رابطه سالنسازی با عدالت را نمیفهمم. ما تا به یک اجماع فکری نرسیم و تعریف مشترک نداشته باشیم، نمیتوانیم تصمیم درست را اتخاذ کنیم. قطعا همه به این نتیجه رسیدهایم که دولت باید از حوزه نمایش خارج شود. وظیفه دولت تا زمان پروانه نمایش است و من حتی پروانه ساخت را ضروری و مهم نمیدانم. حتی معتقدم پروانه ساخت باید درجهبندی داشته باشد؛ فردی مانند بهروز افخمی نباید پروانه ساخت بگیرد، او باید برود و فیلمش را بسازد. ما از ابزارهای دهه ۶۰ در ۱۴۰۳ استفاده میکنیم. البته دوستان براساس برنامهریزی سازمان سینمایی بحث سالنسازی و فروش سینما تکان خورده و ما در ۱۴۰۲ به ۱۳۹۷ رسیدیم که ۲۸.۵ میلیون قطعه بلیت رسیدیم. کل سینمای ایران در دوره کرونا فارغ از بحثهای قبلی هزار تا هزار پانصد میلیارد تومان زیان انباشته داشت. یک نقد جدی من این است که جلوی سینمای اجتماعی مطالبهگر گرفته شده و امیدواریم دولت چهاردهم این بخش را بتواند اصلاح کند. ما اگر حیات طبیعی سینما را به رسمیت نشناسیم این بحثها تا سه دهه دیگر ادامه مییابد. ما چارهای نداریم که حیات طبیعی سینما را براساس بومیگری خودمان و تجارب دیگران پیش ببریم.
نوروزی تایید کرد: دیگر نمیشود با فرمول سالهای گذشته برای اکران تصمیم گرفت. به همین جهت ما ناگزیریم که به صورتی فوری تجربه کشورهای دیگر در حوزه اکران را ببینیم و به قانون اساسی برگردیم چرا که بدون تردید وضعیت موجود ضد قانون اساسی است. الان ما با یک وضعیتی مواجه هستیم که یک جور قیمتگذاری دستوری در حال انجام است. در کانادا قیمت فیلم در هفته های مختلف متفاوت است و هر چه بگذرد قیمت فیلم کمتر میشود. همچنین قیمت فیلمها براساس مدت زمان فیلم متفاوت است. قیمت بلیت بازنشسته و دانشجوها متفاوت است و یک روز در هفته بلیتشان رایگان است. این اتفاقاتی که الان رخ میدهد باعث میشود با چیز پویایی مواجه باشی که هر روز توسعه پیدا میکند. ممکن است در آینده سینما تضعیف شود اما به انقراض نخواهد انجامید. بنابراین ما باید بر اساس محیط خودمان به فهم مشترک برسیم و بر اساس روند چند مرحلهای این حشو و زوائد آئیننامه را انجام دهیم.
علم الهدی خاطرنشان کرد: ما در حوزه فرهنگ نمیتوانیم به یکباره تصمیم بگیریم چون هرج و مرج اتفاق میافتد. وزارت ارشاد باید تنظیمگر باشد نه متصدی. وزارت ارشاد نباید قیمت بلیت را مشخص کند. به نظرم ما باید بگذاریم برخی سینماها ورشکست شوند. یکی از ابزارهای درست حاکمیت در سینما درجه بندیسنی است. ما اگر بخواهیم آداب جدید حکمرانی را جاری و سازی کنیم، باید بپذیریم این رفتار ۴۰ ساله دیگر جواب نمیدهد و بعد نقطه وفاق شکل میگیرد که ابزار جدید و حکمرانی جدید اجرا شود. دولت باید حدود خود را در سینما بپذیرد و اصناف به وفاق برسند.
در انتها نوروزی تایید کرد: صنوف ما به دورهمی هفتگی تبدیل شده و هیچ نشانهای در هیچ صنفی ندیدهام که به خیر جمعی معتقد باشد. اگر اکران فیلمهای خارجی در ایران حادث شود و رقیب گردن کلفت بیاید، راه توسعهنیافتگی از بین میرود.
میز سینمای جهان به نقد و بررسی Ghostlight (2024) اختصاص داشت که با حضور آرش خوشخو، سید حمیدرضا قادری و عباس جواهری برپا شد.
در ابتدا عباس جواهری بیان کرد: این فیلم چند نکته جذاب دارد. من اگر بخواهم موضوع فیلم را مشخص میکنم، میگویم که این فیلم درمورد سوگ و پروسه درد کشیدن است. سوگواری علامتهای خاصی دارد؛ فرد سوگوار خودش نیست و اطرافیانش حالت عجیبی از او میبینند. سوگ چیزی است که همه ما تجربهاش میکنیم. جالب است ما در این فیلم فردی را میبینیم که بهم ریخته و عصبی است و بعد دختر بددهنی را میبینیم که بعدها متوجه میشویم او دارد خشمش را خالی میکند و مادر هم به شکل دیگری این کار را میکند و بعد در پروسه فیلم متوجه میشویم که همه سوگوارند و پسرشان خودکشی کرده است. ما در فیلم دو دنیای موازی میبینیم، دنیای آدمی که سوگ تجربه میکند و دنیای این آدم در فضای یک گروه تئاتر معمولی. سایکودراما یک متد درمانی است که باید توسط تراپیست انجام شود. در سایکودراما آدمها نقش میگیرند که یک احساساتی را تجربه کنند که شاید در دنیای واقعی نتوانند آن را انجام دهند. ما آثار سایکودراما را میبینیم و متوجه میشویم زندگی این آدم در تئاتر و زندگی واقعیاش در جای عجیبی به هم تلاقی میکنند. البته اگر شباهت این دو داستان به هم کم میشد، داستان جذابتر میشد.
سپس آرش خوشخو اظهار کرد: فرمت اینکه از نمایش رومئو و ژولیت برای اتفاقات فیلم استفاده کنند، جالب است ولی این ترفند خیلی شبیه اتفاق خود شخصیت فیلم است و گونهای که فرد وارد گروه بازیگری میشود، متقاعدکننده نیست و اشتباه پیش میرود. به نظر من این چیدمان تصنعی بود و من را متقاعد نکرد. استفاده از نمایش بیرونی در «فروشنده» اصغر فرهادی بهتر انجام شده بود چون هماهنگی بیشتری داشت.
وی ادامه داد: نکته دوم من در فیلم این است که روح زنانه در آن برتری دارد. اینکه مرد کارگری برای درمانش باید در حس و حال زنانه لطیفی قرار بگیرد، برای من نچسب بود. به نظر من هنر باید با روح کودکی در تماس باشد اما در این فیلم هنر با روح زنانه در تماس است و این شبیه اتفاقی است که در ۵_۶ سال گذشته سینمای جهان در حال تبلیغ شدن است. فرمول فیلم بسیار شبیه «coda» است و مثل همان فیلم روی سن تمام شد. فیلم برای من قابل پیش بینی بود. رومئو و ژولیت بدترین داستان دنیاست و خود همواره مرا آزار داده و هر فیلمی هم براساس آن نوشته شده مرا آزار داده است.
حمیدرضا قادری تصریح کرد: ایده مرکزی فیلم این است که کارگردانان برای اولین بار به یک داستان کلاسیک به شکل منطقی نگاه کردهاند و با خودشان گفتهاند که چه عشقی ارزش خودکشی کردن دارد؟ و بعد به این نتیجه رسیدهاند که هیچ چیزی ارزش خودکشی کردن ندارد و بعد قصه رومئو و ژولیت را در دل این درام بردهاند. کارگردان و نویسنده متوجه نبودند سر چه ایده پر اختلافی نشستهاند. پدر خانواده که شخصیت کارگر توداری است و در سخت ترین بخش شهرداری کار میکند، در مواجه اش با اثر کلاسیک رومئو و ژولیت به خودکشی آن ها بعد از یک هفته فکر میکند. سوال اینجاست اگر قبل خودکشی پسرش با این اثر روبرو میشد، نگاهش چگونه بود؟ این فیلم ارزشش به این است که هیچکدام بنا بر ارزش هالیوود زیبا نیستند.
در ادامه جواهری گفت: مهمترین جمله به نظر میآید این است که تو یک مدت میخواهی آدم دیگری باشی. من با سواد کم خود انقدر می فهمم که رومئو و ژولیت اتفاقی افتاده و به یک دلیلی تو برای من خیلی مهم شدی که تمام معنای زندگی من را تحت شعاع قرار دادهای.
افخمی خاطرنشان کرد: در نمایش رومئو و ژولیت شکسپیر مقدمات، منطق و انگیزهها درست است. من تا فیلم فرانکوزفرلی را ندیدم همواره فکر میکردم یک چیزی در این داستان غلط است اما با انتخاب درست بازیگران این داستان برایم واقعی و قابل درک شد.
جواهری افزود : فمنیست و انرژی زنانه را نباید قاطی کرد. مردی که کودکش را از دست داده و سوگوار است، بلد نیست احساساتش را تجربه و بیان کند. این مرد اتفاقا ارتباطش با بعد زنانهاش قطع است و برای اینکه بتواند ارتباط همه جانبه سالمی را تجربه کند، این تئاتر به او فضای خشم، تنهایی و درد را تجربه میکرد. یک مرد برای درد کشیدن روان زنانه و روان مردانهاش باید درد بکشد. در فضای کلاسیک روان مردانه مردها درد می کشید و مردها میایستادند در عین حال یک مرد در پروسه سوگواری باید از روان زنانهاش کمک بگیرد. این روزها در فضای مجازی ترند شده که پسرها پرنسس شدهاند، این دقیقا آفت نگاهی است که پسرها فقط با روان زنانهشان در ارتباط هستند. در آخرین سکانس فیلم مرد سایهای را میبیند که روح پسرش است. در واقع دو اتفاق اینجا رخ میدهد اینکه مرد هم پسرش را میبیند و هم او را درک میکند که چه کشیده تا خودکشی کرده و با پسرش به همدلی میرسد.
آرش خوشخو یادآور شد: در خیلی از فیلمها من دوست دارم پدرها مدل های دیگری بودند که جذابتر بودند. این نگاه جدیدی که در سینما آمد، تمام فیلمها را دربرگرفت.
قادری بیان کرد: این فیلم میتوانست شبیه کار «یک حبه قند» باشد، زمانی که سهیلا رضوی گریهاش نمیگرفت برایش روضه خواندند، در این فیلم هم کاراکتر مرد در آخر گریهاش میشکست.
بهروز افخمی در پایان تاکید کرد که هفته آینده برنامه «هفت» از ساعت ۲۲ پخش خواهد شد.
این قسمت از برنامه «هفت» به مرحوم علی حاتمی تقدیم شد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است