به گزارش صبا، «تلویزیون خانه ماست» این جملهای است که زیاد آن را از زبان بومیان سابق رسانه ملی و کوچکردههای فعلی به پلتفرمهای نمایش خانگی شنیدهایم. معلوم نیست که این افراد چند سال قبل هم همین نظر را داشتند یا پس از اینکه با هزار و یک امید سراغ پلتفرمها رفتند و دیدند که مقیاس کلی مخاطبانشان کوچکتر شد به این نتیجه رسیدهاند. بههرحال اختلافاتی که مدیران رسانه ملی با هنرمندان و برنامهسازها پیدا میکنند، نهتنها در ایران بلکه در همه دنیا چیزی طبیعی است و طی تمام دهههای گذشته بارها باعث شده یک فرد یا یک گروه مدتی نتوانند در مجموعه رسانه ملی کار کنند یا حتی بهطور کل نتوانند به آنتن برگردند. این اما در سالهای اخیر شکلی متورم و هشداردهنده پیدا کرده است. تعداد کسانی که از تلویزیون رفتند و با ادامهدار شدن روند فعلی تقریبا بعید است که برگردند، بسیار بالا رفته و همین نگرانیهایی ایجاد میکند. حالا چند سوال پیش روی ما قرار میگیرد ازجمله اینکه اگر چنین وضعی بهوجود آمده، در این رابطه مقصر مدیریت تلویزیون است یا خود برنامهسازان و هنرمندان؟ احتمالا پاسخ یکجانبه و قاطع به این پرسش کاملا دقیق و درست نباشد و آنچه رخ داده، حاصل ترکیبی از خطاهای دو سمت ماجرا باشد. این حکم را البته نمیتوان مورد به مورد صادق دانست؛ مثلا در بعضی موارد مقصر ماجرا میتواند کاملا خود تلویزیون باشد و در بعضی موارد دیگر خود شخصی که گذاشته و رفته است؛ اما اگر به کلیت ماجرا نگاه کنیم، ترکیبی از این عوامل روی بهوجود آمدن وضع فعلی موثر بودهاند. پرسش بعدی اینجاست که اگر قبول داریم این افراد در تلویزیون موفقتر از پلتفرمها بودهاند، چرا چنین است؟
توجه به این پرسش از آن رو اهمیت پیدا میکند که بفهمیم قضیه به ویژگیهای شخصی این افراد برمیگردد یا تفاوت ماهوی بین دو مدیوم تلویزیون و پلتفرمهای اینترنتی؟ اگر مساله به ویژگیهای شخصی این افراد برمیگشت و مساله این بود که آنها صرفا کار در تلویزیون را بهتر بلد هستند، آنگاه میتوان منتظر نسلی پس از این افراد بود که با مدیومهای اینترنتی بیشتر تناسب پیدا میکنند و وضعیت فعلی را دورانگذار دانست، اما به نظر میرسد استدلالهای قویتری در این خصوص وجود دارند که نشان میدهند بخش اعظم ماجرا به تفاوت ماهوی بین این دو مدیوم برمیگردد؛ یعنی تلویزیون ذاتا میتواند مخاطب بیشتری داشته باشد. تلویزیون در دور افتادهترین نقاط کشور هم دیده میشود که دسترسی به اینترنت هم وجود ندارد، چه رسد به عادت خرید اشتراک پلتفرمها؛ اما محتوای آن در پلتفرمها و حتی جاهایی مثل یوتیوب دیده میشود. یعنی تلویزیون میتواند به زمین بازی رقبا برود اما رقبایش چنین امکانی ندارند و همین کار را برای کسی که بخواهد در چهارچوب آن فعالیت کند، از بعضی جهات آسانتر خواهد کرد. حالا چه میشود کرد و چه باید کرد؟ تنها کسانی که پیچیدگی موضوع را به هیچوجه درک نکردهاند، تصور میکنند میشود پاسخی ساده و چندخطی به این پرسش داد. بازگشت کسانی مثل محمدرضا گلزار یا مهران غفوریان به تلویزیون که با صرف هزینههای سرسامآور مالی انجام شد، نتیجه چندان قابل توجهی به بار نیاورد و در این شرایط ایده بازگرداندن چهرههایی که از تلویزیون رفتهاند، دیگر عنوان کلید رهایی از وضع راکد فعلی را نخواهد داشت. از آن سو دایره محدود مخاطبان پلتفرمها اجازه نمیدهد بعضی از چهرهها در این فضا بتوانند بعضی از درخششها را داشته باشند. مثلا مجموعه «نون خ» که این همه مخاطب در سراسر کشور پیدا کرد، چیزی نیست که در پلتفرمها بتواند محبوبیت چندانی پیدا کند. تلویزیون جایی است که در آن امکان آزمون و خطا وجود دارد و مثلا میشود گروهی از بازیگرانی که ستاره نیستند را در یک مجموعه کنار هم قرار داد تا مشخص شود این کار نتیجه خواهد داد یا نه. مجموعهای مثل «آقای قاضی» که امروز به اوج محبوبیت رسیده هم مشمول همین قاعده میشود. پلتفرمها اما معمولا مصرفکننده نامها و ایدههای جوابپسداده هستند. با در نظر گرفتن چنین مواردی است که میشود برآوردی نسبت به حضور بسیاری از چهرهها در تلویزیون داشت. یعنی ابتدا باید بسنجیم که اگر کسی به رسانه ملی برمیگردد، آیا قرار است فقط نان اسمش را بخورد و با تکیه بر این منت که تلویزیون را تنها نگذاشته، وظیفه دیگری راجعبه خلق جذابیت و ارائه خلاقیت حس نکند؟ اگر چنین باشد که نتیجه میل تلویزیون به بازگرداندن چهرههای کوچ کرده، چیزی نخواهد شد جز پولپاشیهای کلان برای نتایج صرفا نمادینی که در جذب مخاطب تاثیری ندارد.
از سوی دیگر مدیریت رسانه ملی هم باید توجه داشته باشد که اگر کسی از این مجموعه رفت، لزوما فقط خود آن شخص نیست که ضرر میکند. اینکه مدیران رسانه ملی بنشینند و شکست کوچ کردگان از تلویزیون را در نمایشخانگی تماشا کنند، باعث ارتقای سطح کیفی کار خودشان نخواهد شد. بنابراین چنانکه مشخص است نه صرفا بازگشت این چهرهها به تلویزیون را میتوان یگانه حلال مشکلات و کلید برونرفت از وضعیت راکد فعلی دانست و نه نیامدن آنها و حتی شکستشان در پلتفرمها، کفه تلویزیون را در ترازو بالا میبرد. حل این مساله نیازمند درک پیچیدگیهای مربوط به مدیریت فرهنگی و رسانهای کشور و توجه به شرایط حال حاضر جامعه ماست.
نشر اول: فرهیختگان
There are no comments yet