لانگ شات جای آدم بزرگ‌هاست | پایگاه خبری صبا
امروز ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۳:۴۲
گفتاری بر فیلم سینمایی «لالۀ کبود» ساختۀ مهرشاد کارخانی

لانگ شات جای آدم بزرگ‌هاست

یغما، شخصیت اصلیِ فیلم «لالۀ کبود» سنگینیِ غم آب و خاکِ وطن داشتن را به گواهِ ضربه‌های شلاق بر پشتش حمل می‌کند. وقتی چنین شخصیتی با بازی در سکوتِ زیبای محسن غفاری بازی می‌شود و منصور عبدرضایی با درک و فهمِ جهانِ فیلم، قاب‌های مهندسی شدۀ مهرشاد کارخانی را به زیبایی ثبت می‌کند و دیگر بازیگرانِ فیلم به‌دور از وسوسه‌های رایج و ادا و اطوار بازی‌های این روزها، به فرمان کارگردانِ باتجربۀ فیلم اعتماد می‌کنند، قاب نهاییِ «لالۀ کبود» طوری متولد و عرضه می‌شود که گویی پای تماشای یک وسترن نشسته‌ایم. یک وسترن با لانگ‌شات‌هایی که هویت مستقل دارند. شخصیتِ یغما یک آدم بزرگ است و جای او، در لانگ شات است.

به گزارش خبرنگار سینما صبا، شاهین طاهر: نویسنده و فیلمساز در یادداشتی پیرامون وجوه تکنیکال فیلم «لاله کبود» ساخته مهرشاد کارخانی که در گروه هنر و تجربه در حال نمایش است، با اشاره به این که «قبلا ازهرچیز لازم به ذکر می‌دانم که این نوشته نقد نیست و نگارنده‌اش نه منتقد، بلکه صرفا یک فیلمسازِ فیلم‌باز است که هرگاه با فیلم خوبی مواجه می‌شود، نوشته‌ای جهت تبیین اثر می‌نگارد»، چنین نوشت:

فیلم‌های با دروپیکر، دریچه‌ای در معرض فهم بینندۀ آگاه قرار می‌دهند برای درک و لذت بردن از فیلم برعکسِ فیلم‌های بی دروپیکر، که با هزار جور رنگ و لعاب فریبانه و خوش رقصیِ دوربین چیزی جز گیجیِ سازندگانش برای عرضه به بیننده ندارند، چه رسد به دریچه‌ای برای فهم آنها. چون اصلا قرارنیست چیزی فهم شود.

«لالۀ کبود» نه تنها در اولین سکانسش، با دست و دلبازی، دریچه اش را به‌روی بیننده باز می‌کند، بلکه این دست و دلبازی را تا آخرین سکانس، یکپارچه و منسجم، در اختیار بیننده قرار داده و در انتها ما را با شخصیت اصلی فیلم  و آن سگ ولگرد، که یکی از دیگری تنهاتر، بدرقه می‌کند. بطوریکه، بنظر، حتی آن سگ جهانِ فیلم را فهمیده و می داند که در نمای باز چطور باید حرکت کند و همپای شخصیت اصلی فیلم از دوربین دور شود.

لانگ شات و استفادۀ ماهرانه در چیدمان نماهای باز بهمراه سکون و سکوت برسون گونۀ بازیِ بازیگران دریچۀ ورود به دنیای لالۀ کبود است. اما چرا لانگ شاتها در لالۀ کبود جور خاصی است؟ نه تنها آزاردهنده نیستند، بلکه ساختار روایی فیلم را شکل داده و بیننده را با خود تا انتها جوری می کشانند که بنظر ساخت مجدد این فیلمنامه بدون این لانگ شاتها و سکون و سکوتش اگر ممکن باشد، دیگر لالۀ کبودِ مهرشاد کارخانی نخواهد بود.

استفاده مؤثر از لانگ شات در سینما می‌تواند داستان‌گویی بصری را تقویت کرده و واکنش‌های احساسی را برانگیزد، که این امر آن را به یک تکنیک ضروری برای فیلم‌سازان تبدیل می‌کند.  بطور مثال، در صحنه‌های اکشن، لانگ شات می‌توانند رقص حرکت و مقیاس عمل را به تصویر بکشد. فیلم‌هایی مانند «مکس دیوانه: جاده خشم» از نماهای بلند برای نمایش تعقیب و گریزهای پرهیجان وسایل نقلیه و چشم‌اندازهای پر هرج و مرج استفاده می‌کنند. همینطور لانگ شات به فیلمساز این امکان را می‌دهد که با ترکیب‌بندی بازی کرده و به قاب‌های بصری خیره‌ کننده‌ای دست یابد. وس اندرسون اغلب از لانگ شات برای ایجاد صحنه‌های متقارن و به‌ دقت طراحی‌شده استفاده می‌کند که از نظر بصری چشم ‌نواز هستند.

این کارکردهای لانگ شات را می توان در شکلی وسیع تر در زیرمجموعۀ نقشِ متداول آن، یعنی بعنوان نمای معرف، یا مسترشات طبقه بندی کرد. پلانی که در آن کارگردان به معرفی مکان وقوع داستان پرداخته و سپس با نماهای بسته به سراغ روایت سکانس رفته و زمان و رابطه بین شخصیت‌ها و محیطشان را مشخص می کند. اما وقتی لانگ شات بجای کات به نمایی بسته تر به لانگ شات دیگری کات می خورد چطور؟ وقتی لانگ شات  هویتی مستقل دارد چگونه است؟

مطالعۀ استفاده از لانگ شات در فیلمهای وسترن می تواند در فهم این امر به ما کمک کند.

چارلز نیدر(۲۰۰۱ – ۱۹۱۵) رمان نویس و وقایع نگار غرب قدیم[۱]، نویسندۀ اتوبیوگرافی مارک تواین و همینطور نویسندۀ رمان «روایت اصیلِ مرگ هنری جونز» که مارلون براندو آن را در سال ۱۹۶۱ به فیلم زیبای «سربازهای یک چشم» آداپته و کارگردانی کرد و خودش هم در آن بازی کرد، جهانِ واقعیِ مردانِ تنها و به حاشیه رانده شدۀ[۲] دورانِ موسوم به غرب قدیم را که در فیلم‌های وسترن می‌بینیم، اینگونه وصف می‌کند:

«…آن روزها را بدرستی نمی توانی درک کنی مگر اینکه تاثیر سرزمین را بر یک مرد بفهمی. در دشت‌های وسیع نیومکزیکو می‌توانستی سوار بر اسبت برانی و برانی و شب را در تنهایی سَر کنی و دوباره برانی و تک وتنها شب را به صبح برسانی. بنابراین جای تعجب برای هیچکس نیست که چنین فضایی که به مانند اقیانوسی خود را پهن کرده است، اقیانوسی که رازهای فراوانی را در دره‌ها و نهرها، در گذرگاه‌ها و تپه‌های خود مخفی کرده است، می‌تواند انسان را به زانو درآورد. بنابراین وقتی او به شهری کوچک می‌زد، آنقدر تند مزاج و تحریک‌پذیر شده بود که باید او را به حال خود  می‌گذاشتی، اگر لازم بود چند سوال و سپس فضای زیادی در خیابان دراختیارش.» [۳]

برای به تصویر کشیدن چنین مردی چه نمایی به‌جز لانگ شات می‌تواند «فضای زیاد»ی که او نیازمندش است، فضایی که «باید او را به حال خود بگذاری» را ثبت کند؟

جان فورد در جویندگان (۱۹۵۶) در چه نوع نمایی بجز لانگ شات می‌توانست ماموریتِ منحصربه‌فردِ ایتن ادواردز (جان وین) را یعنی در جستجوی رستگاری رفتن و خود را رو در رو با چشم‌اندازهای وسیع تگزاس یافتن را به تصویر بکشد؟

فرد زینه‌مان نیز در صلات ظهر (۱۹۵۲) تنها با توسل بر نمای لانگ‌شات است که حسِ تنهایی و سنگینیِ رویارویی قریب‌الوقوع ویل کین (گری کوپر) را در مواجهه با سرنوشتش به ما منتقل می‌کند.

این وسترنرها اگرچه در هیبت و شخصیت‌های مختلف و قصه‌های متفاوت ظاهر می‌شوند اما جملگی در یک چیز مشترکند، آنها غم نان و مالِ خود را ندارند، که دره‌ها و تپه‌ها خانۀ‌شان است و آسمان سرپناه‌شان. آنها به حاشیه رانده‌شده‌هایی هستند که «غم آب و خاک» دارند، آب و خاک وطن‌شان که از شر ظالمان و اهریمنان به‌دور باشد. و به خاطر همین متفاوت بودن‌شان از دیگران، به حاشیه رانده‌شده‌اند. نمی‌دانیم از کجا می آیند، پدرومادرشان که بوده؟ و… اما می‌آیند، هستند و اگرچه می‌روند، از خود چیزی به یادگار باقی می‌گذارند. این شخصیت تنها در لانگ‌شات می‌گنجد. او نیز خود این را می‌داند و هرگاه آدم‌های دیگر فیلم پا را از گلیم‌شان دراز کرده و جرات ورود به لانگ‌شات را به خود می‌دهند، به آخرین لانگ‌شات زندگی‌شان، یعنی لانگ‌شاتِ دوئلِ وسط خیابان قدم گذاشته و از آن برای همیشه، با یک گلوله اخراج می‌شوند. این نوع از لانگ شات، جای آدم بزرگ‌هاست!

وقتی چنین لانگ شات‌هایی به هم کات می‌خورند، می‌شود فورد و هاوکس و زینه مان و دِلمِر دیویس و باد بوتیچر. وقتی لانگ شات عاریه‌ای، صرفا برای تهییج تماشاگر، به بسته کات می‌خورد، اسپاگتی می‌شود. در بهترین شکلش، لئونه و با کمی اغماض کورباچی و دامیانی و در شکل زردترش لوچیو فولچی و اِنزو باربونی و… می‌شود.

منظور از لانگ شات عاریه‌ای، لانگ شاتی است که ادای هویت مستقل داشتن را درمی‌آورد. چندین عامل باید همزمان و باهم کار کنند تا لانگ شات با هویت مستقل متولد شود. لانگ شاتی برای یک آدمِ بزرگ. مهمتر از همه، شخصیتِ اصلیِ قصه است که همانطور که در بالا آمد، مامور به انجام کارِ مهم و خاصی است. کاری که از عهدۀ هرکسی برنمی آید و هرکسی نه حوصلۀ انجامش را دارد و نه حالش را. و چه کاری مهم‌تر و با شرف‌تر از غم آب و خاکِ وطن داشتن… یغما، شخصیت اصلیِ فیلم «لالۀ کبود»، سنگینیِ این غم را به گواهِ ضربه‌های شلاق بر پشتش حمل می کند. وقتی چنین شخصیتی با بازی در سکوتِ زیبای محسن غفاری بازی می‌شود و منصور عبدرضایی با درک و فهمِ جهانِ فیلم، قاب‌های مهندسی شدۀ مهرشاد کارخانی را به زیبایی ثبت می‌کند و دیگر بازیگرانِ فیلم به‌دور از وسوسه‌های رایج و ادا و اطوار بازی‌های این روزها، به فرمان کارگردانِ باتجربۀ فیلم اعتماد می‌کنند، قاب نهاییِ لالۀ کبود طوری متولد و عرضه می‌شود که گویی پای تماشای یک وسترن نشسته‌ایم. یک وسترن با لانگ‌شات‌هایی که هویت مستقل دارند. شخصیتِ یغما یک آدم بزرگ است، جای او در لانگ شات است.

[۱]– The Old West

[۲] – Outcasts

[۳] – کتاب «گفتگو با سم پکین‌پا» نوشتۀ کوین جی. هیز. ترجمۀ شاهین طاهر. نشر ققنوس. صفحۀ ۲۰۹

There are no comments yet


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    ۲۴۹/۰۱۴/۹۱۳/۴۰۰
  • زودپز
    ۱۶۹/۶۹۳/۰۲۰/۰۰۰
  • تمساح خونی
    ۱۶۸/۲۸۰/۴۲۷/۲۵۰
  • مست عشق
    ۱۲۰/۲۹۹/۷۲۰/۷۵۰
  • پول و پارتی
    ۹۰/۰۰۰/۳۵۴/۵۰۰
  • خجالت نکش 2
    ۸۶/۲۶۱/۰۰۹/۲۰۰
  • سال گربه
    ۶۴/۶۰۶/۵۹۰/۰۰۰
  • صبحانه با زرافه‌ها
    ۶۳/۶۲۰/۱۵۶/۵۰۰
  • ببعی قهرمان
    ۴۷/۸۶۸/۱۴۹/۵۰۰
  • قیف
    ۲۷/۰۲۷/۶۵۵/۱۰۰
  • مفت بر
    ۲۴/۳۷۶/۴۱۳/۶۰۰
  • قلب رقه
    ۱۳/۴۹۵/۱۴۱/۰۰۰
  • شهرگربه‌ها۲
    ۱۲/۳۹۲/۰۶۱/۵۰۰
  • شه‌سوار
    ۱۰/۶۱۵/۹۴۸/۵۰۰
  • باغ کیانوش
    ۵/۸۴۱/۳۳۹/۰۰۰
  • شنگول منگول
    ۹۹۳/۸۸۰/۰۰۰
  • استاد
    ۹۹۲/۹۳۰/۰۰۰
  • سه‌جلد
    ۳۷۶/۰۳۰/۰۰۰
  • نبودنت
    ۲۴۲/۰۲۰/۰۰۰
  • شبگرد
    ۱۷۹/۹۶۰/۰۰۰