به گزارش صبا محمدرضا اسلاملو مهمان ویژه برنامه نردبان شبکه مستند سیما به مناسبت هفته دفاع مقدس بود که شب گذشته روی آنتن رفت.
او که یکی از موسسین گروه تلویزیونی جهاد در سالهای دفاع مقدس است، درباره تجربههای فیلمسازی در جنگ سخن گفت و چند خاطره از آوینی تعریف کرد؛ از ماجرای اولین دیدار تا اولین گفتار متن سیدمرتضی آوینی!
اسلاملو با اشاره به سابقه شکلگیری گروه جهاد در تلویزیون در روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفت: زمانی که انقلاب به پیروزی رسید، حرکت خودجوشی در بین مردم رخ داد و همه میخواستند به پیشبرد کارها کمک کنند. مردم احساس میکردند این کشور و انقلاب برای خودشان است و هر کس میخواست به جای خراب کردن آن به آبادانیاش کمک کند. در آن روزها یک حرکت ملی ایجاد شده بود و آنهم جهاد گندم بود؛ بدین صورت که مردم برای درو گندم کشاورزان به روستاها میرفتند. به دلیل گستردگی ابعاد این حرکت، تلویزیون هم آن را پوشش میداد و امام خمینی براساس آینده روشنی که در این کار میدیدند، دستور تشکیل جهاد سازندگی را دادند.
وی ادامه داد: چند مدتی از این اتفاقات گذشته بود و اتفاقات جهادی از این دست، روز به روز قویتر و پررنگتر میشد. من پیش دوستان تلویزیون رفتم و گفتم: من آمادهام؛ فیلمبرداری هم بلدم و میتوانم کمک زیادی بکنم. در آن زمان به تازگی دوربینهای ۱۶ میلیمتری سبکتر آمده بود و من یکی را گرفتم. دستگاه تدوین و مویلا هم آوردیم. جالب است بدانید تنها جایی که در صدا و سیمای آن زمان خالی بود، ساختمانی کنار پخش بود که در قبل از انقلاب به عنوان کاباره استفاده میشد! ما به آنجا رفتیم و تجهیزات را قرار دادیم و تبدیل به دفتر جهاد سازندگی شد.
این کارگردان درباره حضور چهرههای جوان در گروه جهاد تلویزیون گفت: آرام آرام، برنامههای جهاد سر و شکل پیدا کرد و با علاقه کارهای آن را دنبال میکردیم. در آن زمان، آقای افخمی دانشجوی من در کلاس تدوین بود و دیدم علاقه بسیار زیادی به کار دارد. از او درخواست کردم به گروه جهاد بیاید، او هم با علاقه پذیرفت و تبدیل به یکی از اولین نفراتی شد که به گروه تلویزیونی جهاد پیوست. خاطرم هست آقای افخمی در یکی از نخستین تجربیات خود یک فیلم بسیار خوبی از همین جشن گندمچینی تدوین کرد و با یک موسیقی حماسی تبدیل به اثر ماندگاری شد.
اسلاملو خاطره اولین دیدار خود با آوینی را تعریف کرد و گفت: خاطرم هست نماینده امام خمینی در جهاد سازندگی آیت الله بهشتی بود؛ به یاد دارم از طرف ایشان به من زنگ زدند و گفتند ۲-۳ نفر از برادران جهاد سازندگی میخواهند به گروه تلویزیونی بیایند. ما هم بسیار استقبال کردیم و قرارها گذاشته شد. روز موعود، ۳ نفر از جهاد آمدند و با هم آشنا شدیم؛ یکی از آنها شهید سیدمرتضی آوینی بود، دیگری حسین هاشمی و نفر سوم علیرضا افشار بود. حسین هاشمی فارغ التحصیل سینما از کانادا بود و خیلی زود با هم رفیق شدیم! آقای افشار هم که در دانشگاه شریف درس خوانده بود، گفت: «من فقط آمدهام این دوستان را معرفی کنم» او هم خداحافظی کرد و رفت. مرتضی آوینی هم دانشجوی معماری دانشگاه تهران بود. آوینی فیلمبردار بود و از فردای همان روز همراه با آقای هاشمی کارش را شروع کرد.
وی با اشاره به آغاز جنگ و حضور گروه جهاد در جبهه گفت: دقت داشته باشید که در آن زمان، جنگ هنوز آغاز نشده بود و ما همراه با آقای آوینی و هاشمی یکی دو مستند از گندمچینی ساختیم. زمانی که جنگ آغاز شد، من و آقای هاشمی تصمیم گرفتیم به جبهه برویم. نمیدانستیم که چه تصاویری از جنگ باید بگیریم؟ به ما گفتند یک اردوگاه آموزشی در نیشابور ساخته شده که رزمندههای داوطلب را آموزش میدهد و شما هم از آن فیلم بسازید. من به همراه آقایان داناییپاژ، هاشمی و صراطی به آن اردوگاه رفتیم و کارمان را آغاز کردیم. فیلمبرداری تمام شد و آقای هاشمی زودتر به تهران برگشت تا فیلمها را برای مونتاژ آماده کند، اما من تصمیم گرفتم همراه با این نیروها بمانم تا دوره آموزشیشان تمام بشود. اردو تمام شد و به تهران برگشتم و متوجه شدم آقای هاشمی و صراطی به قصر شیرین (جبهه غرب) رفتهاند. فرصت همکاری من با آقای هاشمی بسیار کم بود چرا که ایشان اسیر شد.
اسلاملو درباره تشکیل گروه تلویزیون بسیج و سپاه گفت: کارهای گروه تلویزیونی جهاد روی ریل افتاده بود و امور به خوبی پیش میرفت؛ در این حال، تلویزیون به من پیشنهاد داد که گروه بسیج تلویزیون را راه بیندازیم. من با همراهی دوستانم این گروه را راهاندازی کردم؛ ۳-۴ ماه بعد سپاه درست شد و آنها هم اعلام کردند که ما هم میخواهیم یک گروه تلویزیونی داشته باشیم. خاطرم هست که چند نفری از سپاه آمدند و به پیوستند. البته آنها تجربه تله فیلم نداشتند و باید بهشان آموزش میدادیم. به یاد دارم که آقای سعید سعدی یک جوان بسیار مستعد بود که به عنوان دستیار فعالیت میکرد. وقتی آموزشهایش تکمیل شد تبدیل به دستیار اصلی من شد و هر عملیاتی که میرفتم او هم همراه من میآمد.
وی خاطرنشان کرد: نکته مهم در اینجا این است که مسیله جنگ این قدر برای ما مهم بود که علاوه بر گروه جهاد، گروه تلویزیونی بسیج و سپاه هم تشکیل شدند. حتی ارتش هم گروه تلویزیونی داشت که بعدها تغییر نام داد و تبدیل به واحد جنگ شد.
او یاد و خاطره شهید رهبر را گرامی داشت و با اشاره به بخش خبر در تلویزیون گفت: شهید رهبر واقعا یک استثنا بود. او آدم بسیار خالصی بود و نوع گزارشش مردم را به خود جلب میکرد. او سبک خاص و دیالوگهای منحصر به فردی داشت. شهادت او نیز بسیار عجیب و غریب بود و واقعا غیب شد. هیچ کس هم نفهمید که چه اتفاقی برای او رخ داد. معتقدم آدمهای خاص، از دنیا رفتنشان هم خاص است و به گونهای میروند که در ذهن همگان باقی میماند. در دوران جبهه، همه با اخلاص بودند اما خلوص دو نفر واقعا برجسته بود. یکی شهید سیدمرتضی آوینی بود که واقعا خاص بود و دومی، شهید رهبر.
وی ادامه داد: البته بعدها لو رفت که چرا شهید آوینی خاص بود؟ به نظرم این موضوع فقط و فقط به خاطر عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها به او بود. حتما داستان مربوط به او را میدانید. بگذارید یک چیزی به شما بگویم؛ ما فیلمساز بودیم و چیزهایی میدانستیم. همیشه برایم سوال بود که چرا علیرغم اینکه او سابقه فیلمسازی ندارد، اما هر فیلمی میسازد همه ما تحصیلکردهها را انگشت به دهان میکند؟ نوشتههای او حس عجیبی داشت و واقعا قدسی بود. دوبلورها هیچ وقت نمیتوانستند این حس او را به خوبی ادا کنند و همیشه آوینی با آنها بحثش میشد!
اسلاملو خاطرهای از اولین خوانش گفتار متن فیلم توسط سیدمرتضی آوینی را تعریف کرد و گفت: یک روز به من گفت: «بیا و تو هم این نریشن را بخوان، شاید خوب بشود.» به استودیو دوبله رفتیم و چند بار خواندم اما باز هم دوست نداشت. فکری به ذهنم رسید؛ میکروفون را روبه خودش برگرداندم و گفتم: خودت بخوان! این متن را خودت نوشتهای و بهترین کسی که میتواند آن را بخواند خودتی! تعجب کرده بود و نگران بود که مبادا صدای اعتراض دوبلورها بلند شود، اما بالاخره خواند. همان شد که آوینی شروع به گفتارهای متن فیلمهایش کرد و این روند تا شهادتش ادامه پیدا کرد.
There are no comments yet