به گزارش صبا، رئیس هیات مدیره خانه سینما در گفتوگو با ماهنامه تجربه، به تحلیل وضعیت سینمای این سالهای ایران، ارتباط سینماگران با دولتها، چشمانداز وضعیت جشنواره جهانی فیلم فجر و … پرداخت. متن این گفتوگو به شرح زیر است:
***این روزها بهنظر میرسد جامعه ایران رفتاری دو سویه دارد. طبیعتاً این نوع رفتار و نگاه شامل سینما نیز میشود. در چنین شرایطی سینما چگونه میتواند گفتمانی فراسویهای داشته باشد؟
– بسیاری عقیده دارند این روزها ما با جامعهای دوقطبی روبهرو هستیم. به نظر من حدود ۱۰ سال پیش میشد این عقیده را قبول داشت چون در جامعه مصداقهای آن دیده میشد، اما در حال حاضر با جامعهای متکثر مواجهیم که نمود آن را در بسیاری از مسائل از جمله همین انتخابات ریاستجمهوری شاهد بودیم.
***تکثر افکار در جامعه خطرآفرین نیست؟ به هر حال وقتی نظرها نسبت به موضوعات متفاوتتر باشد، به تبع تصمیمگیری هم سختتر شده و ادارهی چنین جامعهای هم دشوارتر خواهد بود. به نظر شما چنین موقعیتی باعث ایجاد بینظمی و هرج و مرج نخواهد شد؟
– شاید در بسیاری از موضوعات دو گزینه برای انتخاب پیش روی اهالی جامعه قرار گیرد و آنها را موظف به انتخاب کند؛ بر همین مبنا میگوییم که جامعه دو قطبی شده است، اما وقتی گزینههای متعدد پیشروی جامعه قرار گیرد دیگر پاسخ قبلی کارگر نیست و اصلاًٌ در این شرایط با جامعهای دو قطبی روبهرو نخواهیم بود. برای مثال در بسیاری از کشورها، شاهد رقابت قدرتهایی هستیم که در قالب احزاب معنی میگیرند و اغلب دو حزب اصلی با یکدیگر رقابت میکنند. شاید بتوان این موضوع را دو قطبی نامید، اما در کشور ما چنین وضعیتی وجود ندارد که طبعاً این روند در سینما نیز وجود دارد. یعنی با جامعه متکثری طرف هستیم که نظریهپردازی در حوزههای مقدماتی آن به درستی انجام نشده، بنابراین امکان هرج و مرج در هر بخش وجود دارد. اصولاً کشورهایی که به آنارشی نزدیک میشوند این روند را طی میکنند؛ با خارج شدن از جریان دو قطبی جامعه وارد جریانهای متکثرِ بدونِ لیدر میشود و این فقدان لیدر باعث پدید آمدن آنارشی خواهد شد.
***در مقوله هنر، این جامعه متکثر در جایگاههایِ مختلفِ هنرمند، مخاطب و صنف ورود میکند. آیا این روند نقش مرجعیت داشتن هنرمند را در جامعه سلب نخواهد کرد؟ اصلاً در چنین جامعهای هنرمند چه راه حلی پیش روی خود میبیند؟
– در هنر ایران ما با جریاناتی مانند خانه سینما، خانه تئاتر و… بهعنوان نهادهای صنفی مواجهیم که عهدهدار بعضی از مسوولیتهای جریانات صنفی که در دنیا تعریف شده، هستند. باید اشاره کرد که در بخشی از این جریانات امکان فعالیت، به آن شکلی که باید وجود ندارد. زیرا جریان صنفی ما قوامیافته نیست. اگر وضعیت را به حوزه فردی سینماگران بسط دهیم، اوضاع خاصتر هم میشود. بعضی از سینماگران ما نه تنها در حوزه سینما بلکه در حوزههای اجتماعی دیگر نیز نقش مرجعیت پیدا کردهاند، اما از یک بازه زمانی به بعد، متأسفانه شاهد تلاش برای سلبِ نقش مرجعیت از هنرمندان بودیم. یعنی با جامعهای روبهرو هستیم که بخش زیادی از حاکمیت سعی در سلب مرجعیت از آن داشته است. نتیجه تمام موارد مذکور، پدید آمدن زمینه سرخوردگی در فرهنگ و هنر ایران است که در حال حاضر خیلی واضح به چشم میخورد که در ادامه هم تمایل هنرمندان به انجام فعالیتهای غیررسمی مانند سینمای زیرزمینی را شاهد هستیم.
***در حوزههای دیگر هنر هم فعالیت زیرزمینی انجام میشود. انگار هنرمند حاضر نیست به چیزی که آن را باور ندارد و در ارائه هنرش سنگاندازی میکند، تن دهد. هنرمند بر هنر بدون مرز خود پافشاری میکند و نهادهای نظارتگر نیز بر اعمال ایدئولوژی خود اصرار دارند. در نتیجه روندی فرسایشی ایجاد میشود که در آن هرکس سعی در تقابل با دیگری دارد. در چنین شرایطی چه بر سر هنر خواهد آمد؟
– بله. البته که در حوزههای دیگر نیز این اتفاق رخ میدهد. برای مثال در حوزه موسیقی بارها شاهد این دست اتفاقات بودهایم. درواقع، با کنار هم گذاشتن تمامی عوامل، به مجموعهای از سوءتفاهات در زمینه هنر میرسیم. افراد نسبت به یکدیگر و انجمنهای صنفی، انجمنهای صنفی نسبت به حاکمیت، حاکمیت نسبت به هنرمندان و جامعه صنفی، همگی دچار سوءتفاهم هستند. در نتیجه امکان رشد و بالندگی در زمینه فرهنگ و هنر سلب شده و رتبه هنر ایرانی در جهان تنزل مییابد.
منظور من صرفاً کیفی نیست، از منظر کمّی هم همینطور است. از نظر کمّی طی دو سال گذشته تولید آثار کاهش پیدا کرده است. به نظرم طی دو سال گذشته شدت زخم و جراحاتی که هنر و سینمای ایران برداشته، ضریب پیدا کرده است. شاید در ظاهر و با توجه به آمار، فکر کنیم فروش فیلمها افزایش داشتهاند، اما این تنها پوسته خارجی جریان است و میزان رضایتمندی روزبهروز کاهش پیدا میکند. حتی مردم به راحتی به کالای موردنیاز خود دسترسی ندارند و بهنظر میرسد که تنها یک نوع خاص از کالا در دسترس قرار میگیرد.
*باتوجه به سیر اتفاقات اخیر و شرایط جامعه امروز، بسیاری از فیلمسازان ما پا پس کشیده و از خیر فیلمسازی گذشتهاند. درواقع حاضر نیستند در هر شرایطی تن به کار دهند. با یک نگاه اجمالی میتوان متوجه شد اغلب فیلمسازان مطرح سالهای گذشته خانهنشین شدهاند. از طرفی حق کار نکردن در چنین شرایطی برای آنها محفوظ است و از طرف دیگر این افراد سرمایههای هنری کشورند، سالهای عمرشان ارزشمند است و کار کردنشان به سینمای ایران اعتبار بیشتری میدهد؛ جای حسرت دارد که چشمههای خروشان هنر ایران اینگونه خشک شوند. بنابراین به نظر شما چگونه میتوان از طریق آسیبشناسی به راهحلهای مناسب در این حوزه رسید؟
– در سالهای گذشته بعضی از فیلمسازان شاخص ما با هر سختی فیلم ساخته و موجبات افتخار را فراهم آوردهاند، اما طی دو، سه سال اخیر شیشهای که میان مجموعهتفاهمهای مردم، حاکمیت و هنرمند بود، ترک جدی برداشته است. همین موضوع سبب شده بسیاری چیزها بهجا آورده نشود. پیشتر به هرشکلی که بود همه کار میکردند، اما در حال حاضر بخش زیادی از این زیستبوم کنار گذاشته شده است. در واقع تعدیلی اتفاق افتاده که دیگر بهسختی میتوان نام آن را سینمای ایران گذاشت. چنین مسئلهای به خودی خود از موارد مهم مطالعاتی است و نمیتوان آن را ساده انگاشت؛ سادهسازی مسائل و قائل شدن ضریب هوشی پایین برای جامعه تأسفبار است. کسانی که جایگاه دارند و بر مسندی تکیه زدهاند باید با جامعه خود به صورتی صادقانه وارد مذاکره شوند. در زیست بومی که با آن مواجهیم نمیتوان این موضوع را کنار گذاشت.
***آیا میتوان گفت یکی از مسائلی که به این جریانات دامن زد، یکپارچگیای بود که در دولت قبل میان نهادهای سینمایی شکل گرفت؟
-بله. در بعضی مقاطع پیش میآمد که در مسائل حل نشدهای چون حجاب، مجوزها و… در روند انجام کار، وقفه ایجاد کنند. خیلی از اوقات حتی خود نهادهای دولتی بسته به نگاه افرادی که وظیفه کنترل، نظارت و ارزشیابی داشتند به کمک آثار میآمدند. در واقع ماجرا مانند ارکستری بود که بعضی در آن ساز مخالف میزدند و بعضی موافق، اما در نهایت برآیندی از آن حاصل میشد. هنرمندان نیز در طول سالها یاد گرفته بودند از این دالان پرپیچ و خم عبور کرده و فیلمی با کارکرد بسازند. اصلاً برای همین بود که سینمای ایران در جهان کار میکرد و موفقیتی واقعی داشت، اما این بار، ماجرا طور دیگری رقم خورد و میان همه نهادها همداستانی شکل گرفت. گویی در وزارت فرهنگ و ارشاد همانگونه به مسائل نگاه میشد که در گشت ارشاد نگاه میکردند یا حتی اگر چنین چیزی هم نبود، برداشتی که ما از موضوع داشتیم به این شکل بود. این بار فهرست ممنوعالکاریها حتی از وزارت ارشاد به دیگر نهادها ابلاغ میشد. یعنی جریان برعکس عمل میکرد. زمانی هم که همه بخشها و ارگانها به فکر کردن یکسان روی آوردند، ماجراهایی شکل گرفت که در نهایت به کاهش مشارکت مردم در انتخابات انجامید.
***با توجه به برآیند همه این موضوعات و مشکلاتِ امروزِ سینمای ایران، چشمانداز چهار سال آینده «هنر هفتم» را چطور میبینید؟ چطور میشود با وجود طیف وسیعی از اشکالات ساختاریِ موجود مانند مشکلات اقتصادی، فرهنگی و… به راهحلی برای برونرفت از آن رسید؟
-باید بدانیم که جامعه ایرانی با وجود همه مشکلاتی که دارد، جامعهای عقبافتاده نیست. چنین جامعهای را نمیتوان بهراحتی اداره کرد. ایران، هیچگاه شبیه به کشورهایی مانند کره شمالی نخواهد شد، اما اینکه چشمانداز سینمای ایران در چهار سال آینده چگونه خواهد بود، سوالی نیست که صرفاً با چشمانداز سیاستهای داخلی بتوان به آن پاسخ داد. زیرا این چگونگی، به اموراتِ نقاط دیگر نیز بستگی دارد. در این مسیر، کشورهایی موفق هستند که بنیان اقتصادیشان قوی باشد. برای داشتن بنیان قوی اقتصادی لازم است نقش جامعه را بهدرستی تعریف کنیم. اگر این زمینهها فراهم شود، شاید طی چند سال آینده نسبت به امروز شرایط بهتری را تجربه کنیم. پس اگر هر دولت و حاکمیتی به بقای خود فکر میکند، باید معادلات جدید جهانی را درک کرده و برای آنها راهحل داشته باشد. مقصود از راهحل هم تقویت بنیانهاست که پیششرط آن ارتباط دوستانه و صادقانه با مردم است و برای تحقق این موضوع قطعاً زمان لازم است.
تفاوت دولت فعلی و قبلی در این است که دولت فعلی فرصت چندانی برای ایجاد گفتمان ندارد. بسیاری از مردمی که میتوانستند بهصورت احتمالی مخاطب دولت فعلی باشند، اصلاً در انتخابات شرکت نکردند و بخشی هم که شرکت کردند، حضورشان مشروط بود. در ایران اینگونه است که اگر طی پنج، شش ماه اول، دولت موفق به اصلاح بخشی از زیرساختها شود، میتواند کارش را انجام دهد، در غیر این صورت وارد روندی فرسایشی خواهد شد و در نتیجه چیزی تغییر نخواهد کرد.
***این روزها یکی از اصلیترین موضوعاتی که آثار سینمایی را مورد نقد قرار میدهد، دید عموم مردم جامعه نسبت به مسئله حجاب است. واقعیتی بحرانی که در تمام حوزهها از جمله سینما ایجاد سوال میکند. در چنین وضعیتی بهنظر میرسد مقوله حجاب تبدیل به مسئلهای غیر قابل حل در سینمای ایران شده است؛ مسئلهای که نه مخاطب و نه هنرمند از کنار آن به راحتی عبور نمیکنند و در این میان مسئله شرعی هم همچنان مطرح است. بنابراین جایگاه آثار سینمایی، در میانه این خط تقابل کجا خواهد بود؟ فیلمها را سر آخر باید به چه نحوی ساخت؟
-مدتهاست حتی چیزی بهعنوان نقد فیلم وجود ندارد. بازاری که مردم با آن مواجهاند ظاهراً حتی مستحق نوشتن هیچ یادداشتی نیست. موضوع سینمای رسمی و غیررسمی همواره مطرح بود. حتی گاهی بحث برداشتن پروانه ساخت مطرح میشد که باعث نگرانی سینماگران درباره چگونی اخذ پروانه نمایش شده بود. ماجرا فقط هم به حجاب برنمیگردد و بسیاری از موضوعات مطرح هستند. به خاطر دارم، یک بار در جشنواره فیلم مونترال، مستندی از آقای جمشید اکرمی اکران شد که در آن به مسئله حجاب در سینمای ایران پرداخته بود. این مستند سکانسهایی از فیلمهای ایرانی را نشان میداد که خانمها در خانه و کنار همسرشان مجبورند روسری داشته باشند و صحنههایی نمایش داده شده بود که زن و شوهر در فیلم حتی در مواقع ضرورت نمیتوانستند به یکدیگر دست بزنند. به خاطر دارم که در آن جشنواره، بسیاری از مخاطبان خارجی که پیشتر به تماشای آثار ایرانی نشسته بودند، گفتند ما بهقدری درگیر داستان فیلمها میشدیم که اصلاً چنین موضوعی به چشممان نمیآمد؛ امروز اما در شرایط دیگری از بحرانهای اجتماعی زندگی میکنیم و مخاطب بهراحتی از کنار این موضوعات عبور نمیکند. مسئلهای هم نیست که سینما بهتنهایی بتواند راهکاری برایش ارائه کند. چون بهمحض کار روی آن ممکن است از جهاتی دیگر ایراد شرعی گرفته شود، اما در نهایت موضوعاتی که در دوران اخیر خصوصاً در سال ۱۴۰۱ از جامعه ایران شاهد بودیم نشان میدهد اگر هر دولتی به موضوعات مورد اهمیت جامعه توجه نکند، بحران را حل نکرده و در بزنگاه بعدی و با ایجاد بحرانی دیگر ممکن است وضعیت، به مسئلهای غیرقابل حل تبدیل شود. پس، باید برای آن راهحل ارائه کرد. راهحل نیز حتی بهنظر بسیاری از متخصصان شرعی آنقدر هم غامض و پیچیده نیست. داشتن جامعهای که در آن مردم متشرع بتوانند زیست خود را داشته باشند، چیز عجیبی نیست. این همزیستی همواره در ایران وجود داشته است. بنابراین اصل این موضوع را باید خارج از سینما جستوجو کرد، نه در داخل آن. امروز کار بهجایی رسیده که بعضی از فیلمسازان صاحبنام ما میگویند در این شرایط فیلمسازی نخواهند کرد. در نتیجه ممکن است چشمپوشی باعث شود خیلی زود با سکانس پیچیدهتری روبهرو شویم. تصور من این است که یکی از مأموریتهای دولت جدید باید پیدا کردن بنیانهای نظری این موضوع در حوزههای فقهی، سیاسی و اجتماعی باشد. حتی ما در مسائل فقهی این موضوع را داریم که وقتی شرایط پیچیده میشود اولویت احکام نیز ممکن است به واسطه شرایط بحرانی جابهجا شود. برای مثال میگویند در شرایطی که خطر جانی گریبانگیرتان است، میتوانید مُردار بخورید که در شرایط عادی نجس است! این موضوعات باید بهنوعی در ابعاد مختلف حکومتی حل شوند و به تبع آن مشکل سینما در این بخش نیز میتواند قابل حل باشد.
***البته بهنظر میرسد احکام با توجه به کارگردان قابلیت انعطافپذیری دارند. برای مثال «کاناپه»ی کیانوش عیاری اجازه اکران نمیگیرد، اما شاهد پخش آثار دیگری با همان مسئله حتی از جانب تلویزیون هستیم. به نظر شما چهقدر این نگاه در سینمای ما وجود دارد؟
-انگار دین در قالب حکومت و احزاب میتواند شکلی متفاوت داشته باشد! برای مثال در آموزهها میبینیم که حضرت علی میگویند: «نگاه نکن چه کسی میگوید بلکه ببین چه چیزی میگوید.» اما انگار جمهوری اسلامی در این موضوع میگوید «نگاه نکن چه میگوید، ببین چه کسی میگوید!» اگر او اهل ما باشد میتواند هر چه میخواهد بگوید. بنابراین دیدگاهی باشگاهی نسبت به ماجرا پدیده آمده و حتی گاهی از آدمهایی دفاع میشود که پیشتر چیز دیگری دربارهشان شنیدهایم، اما چون نگاه، باشگاهی شده و او عضوی از آن باشگاه است، پس باید از آن دفاع کرد. این ماجرا پایه دینی، وجدانی و اخلاقی هم ندارد. به همین دلیل اتفاقاً یکی از کارکردهایی که هر دولتی باید داشته باشد ایجاد تنظیماتی برای حل این قبیل مشکلات است و باید برای حل مشکل راهکارهایی ارائه شود. برای مثال قبلتر میدیدیم صداوسیما، سختگیریهای بیشتری نسبت به سینما داشت، اما بعد در دورهای برعکس شد. درصورتی که سینما در همهجای دنیا پیشروست و باید آن مدیومی باشد که حتی گاهی اوقات بیپروا به بعضی از موضوعات اجتماعی و فرهنگی میپردازد. پدیدهای که در تلویزیون سراسر دنیا به چشم میخورد، اما در سینمای ایران اصلاً با چنین موضوعاتی روبهرو نمیشویم. بارها شنیدهایم که ممیزیهای این دو مدیوم باید یکی باشد. این ماجرا ترسناک است. دید خوشبینانهاش این است که متوجه نیستند و دید بدبینانه این است که انگار برای اضمحلال بنیانهای فرهنگی ـ هنری جامعه مأموریت دارند و قصدشان از بین بردن نقش مرجعیت هنرمندان جامعه است.
***در نهایت این موضوعات سبب ناامیدی مخاطب و پا پس کشیدن او میشود، مخاطب سراغ محتوای خارجی میرود که اتفاقاً ترس بسیاری از مسوولان هم همین است، اما با خانهنشینی هنرمندان سطح هنر ایران روزبهروز تنزل پیدا میکند. نظر شما در این باره چیست؟
-آمار استفاده ایرانیان از محتوا خیلی منتشر نمیشود. بعضاً هم آمار منتشر شده حاوی نکته هستند. برای مثال حدود ۹۰ درصد محتوای استفاده شده در حوزه ترافیک اینترنت برای ترافیک خارجی چون اینستاگرام، واتسآپ، توئیتر و… است که اصلاً ارتباطی به محتوای داخلی ندارد. پس تمام بحث ما برای ۱۰ درصد باقی مانده است که از آن ۱۰ درصد هم تنها چهار، پنج درصد برای تولید محتوا باقی میماند. در بخش فیزیکی هم حتی اگر پرفروشترین فیلم سینمای ایران را محاسبه کنیم که چند نفر آن را تماشا کردهاند، میبینیم که این آمار نسبت به کل جمعیت ایران، چیزی شبیه به شوخیست! یعنی اساساً جامعه ایرانی از محتوای دیگری استفاده میکند! حتی نوع استفاده هم تفاوت پیدا کرده. برای مثال در گذشته سریالها را بهدقت تماشا میکردند، اما امروزه همان سریالها را در شبکه اجتماعی مثل اینستاگرام بریده بریده میبینند و همان برایشان کفایت میکند.
***موانع فقط هنگام فیلمسازی نیست و تمام وجوه سینمای ایران را در برمیگیرد. یکی از اتفاقات خوب سالهای اخیر سینمای ایران برگزاری جشنواره جهانی فجر بود، اما متأسفانه تصمیم اشتباه دولت گذشته مبنی بر جابهجایی تاریخ برگزاری و ادغام آن با جشنواره ملی موجب شد جشنواره فجر، در وضعیتی معلق و بلاتکلیف قرار گیرد. به نظر شما مسوولان در دولت چهاردهم برای نجات این جشنواره مهم باید چه کنند؟
-درباره جشنواره جهانی فیلم فجر باید بگوییم سعی کردیم تا جای ممکن نام آن باقی بماند. «FIAPF»، طی نامهای چند مسئله مشخص برای پاسخگویی را عنوان کرده که ظاهراً مسوولان هنوز به آن پاسخ ندادهاند و در نتیجه جشنواره با خطر حذف شدن از «FIAPF» روبهروست. دلایل مشخصی هم دارد؛ تاریخ برگزاری جشنواره بدون اطلاع قبلی یکی از علتهاست زیرا هر جشنوارهای که در آنجا ثبت میشود اکوسیستمی دارد که دیگر جشنوارهها باید حواسشان به آن باشد. مثلاً اگر جشنوارهای قبل از جشنواره فیلم کن برگزار میشود باید اجازه کن را داشته باشد. به همین دلیل جشنواره فیلم پکن در«FIAPF» ثبت نشد، چون میخواست روزهای برگزاریاش قبل از جشنواره کن باشد و ما هم به همین دلیل جشنواره جهانی فجر را به خرداد انتقال دادیم. طبیعتاً عضویت در سازمانهای جهانی به این علت است که به واسطه آن زیستبوم، در مجامع بینالملل حضور داشته باشیم و از این طریق در تصمیمات هم نقشآفرین باشیم. این حضور، کارکردهایی مختص به خود دارد. اگر قرار باشد به همین منوال پیش بروند جشنواره جهانی فجر به زودی از «FIAPF» اخراج خواهد شد. فرهنگ عمومی کشور، همواره یکی از ذینفعان در برگزاری هر جشنوارهای بهحساب میآید. این کار، امنیت ملی و روابط بینالمللی را تقویت میکند. باید این موضوع جا بیفتد که وقتی میگوییم جشنواره جهانی فجر کدام قشر از سینماگران باید بیشتر به آن توجه کنند. برای مثال کمدیسازان که گیشه سینمای ایران بر مدار آنها میچرخد، مخاطب هستند یا آن قشر از سینماگرانی که اتفاقاً به آنها کمتر توجه میشود؟ بخشی از مشکل هم خود خانواده سینماست. اظهارنظرات برخی از همکاران سینماگر درباره جشنواره جهانی فجر باعث شده بعضی از مدیران هنری به اشتباه بیفتند. چون جشنواره فجر ساختاری متناقض دارد که نه جشنواره است و نه جشن آکادمیک. همکاران ما هم همیشه اصرار داشتند که جشنواره فجر باید برگزار شود و همواره درباره ساختار برگزاری و تعداد سیمرغها و… بحث و جدال در گرفته است که باید برای آن راهحلی یافت. به نظرم هر مدیر ارشادی که روی کار میآید، باید با نمایندگان مختلف خانواده سینما وارد مذاکره شود و درباره بود و نبود جشنواره بینالمللی بحث کند. بعضی از همکاران ما با نگاه سنتی میگفتند که جشنواره جهانی باید بهمن برگزار شود تا یک تعداد مهمان خارجی در بازه زمانی مشخص به ایران آمده و به تماشای فیلمهای ایرانی بنشینند، اما این نگاه سنتی برای پانزده یا بیست سال پیش است. زیرا ممکن است که مهمانهای داخل جشنواره اصلاً فیلمها را نبینند.به این ترتیب بر اساس آدرس غلطی که توسط همکاران ما به مدیران سینمایی داده میشود؛ تغییرات بدون انجام کار کارشناسی، صورت میگیرد آن هم درحالی که هدف را صرفهجویی در هزینهها عنوان میکنند. سوال این است که آیا در نهایت ما قصد داریم جشنواره جهانی در ابعاد بینالملل داشته باشیم یا خیر؟ ما تجربه بازگشت جشنواره جهانی به بهمن ماه را هم داشتهایم و نتیجه آن را هم دیدهایم. پس لازم است مدیران تصمیمگیری کنند که آیا میخواهند جشنوارهای در ابعاد بینالملل داشته باشند که مهمان خارجی به آن دعوت شود و رفتوآمد بینالمللی شکل بگیرد؟ اگر میخواهند این کار انجام شود که جشنواره امکان بازگشت به تاریخ اصلی برگزاریاش را دارد، اما اگر نمیخواهند پرونده آن باید به کلی بسته شود، راجع به بینالمللی بودن آن بحث نکنیم و جشنوارهای خودمانی برگزار کنیم.
***برای فهرست اسامی بلند بالای آثار توقیفی سینما باید چه کرد؟ آیا سرنوشت این فیلمها را میتوان تغییر داد؟
-وضعیت سینمای ایران باید برای نهادهایی که در این میان حضور دارند، تبیین شود. یکی از وظایف اصلی مسوولان وزارت ارشاد جدید، ایجاد همین فضاست تا نهادهای قدرت را متوجه کنند دلیل توقیف فیلمها چه بوده است. سینماگران ما هم در همین فضا زندگی میکنند و میدانند باید چه بسازند یا نسازند. در واقع این مواجهه باید شکل بگیرد و سینماگر هم میتواند با نهادهای تنبیهی همچون قوه قضائیه، شکل مواجهه خودش را داشته باشد. در این سالها یکی از مشکلات عمده ما این بوده که وزرای فرهنگ و ارشاد توان جا انداختن بعضی از مفاهیم را در اذهان نهادهای ذیربط نداشته است. کارکردهای سینما باید جا انداخته شود. برای مثال ایراداتی را درباره سیاهنمایی فیلمهای ایرانی درباره کشورمان که در جوامع جهانی اکران میشود، عنوان میکنند، اما اگر شما در جشنوارههای بینالمللی مثل «کن» و «برلین» به تماشای آثار بخش مسابقه بنشینید خواهید دید که آنجا هم تلخی و سیاهی هست. بنابراین باید این فهم شکل بگیرد.
بخشی از فهمِ کارکرد سینما، وظیفه دولتمردان است که باید پای فیلم و سینماگر بایستند تا اتفاقی که باید، رخ دهد و بتوانند متقابلاً این وظیفه را برای سینماگر مطرح کنند که شما در قبال جامعه مسوول هستید. به خاطر دارم زمانی که مدیر خانهسینما و عضو شورای عالی نمایش بودم، فیلم آقای امیر یوسفی (که اتفاقاً در دوره آقای روحانی توقیف شد) دو بار برای اکران و نمایش صورتجلسه شد، اما در نهایت نتوانست اکران بگیرد. اینها همان موضوعاتیست که باید حل شود.
نشر اول: ماهنامه تجربه – ملیکا نصیری
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است