به گزارش صبا، کیارش نجفزاده کارشناسی سینما دانشگاه هنر در یادداشتی درباره فیلم «تا فراموشی خاطرات» یا [تا وقتی حافظه پاک شود] ساخته ژاکوئین کالینزمارکوس اکران شده در بخش بینالملل بیستمین جشنواره بینالمللی فیلم دانشجویی نهال نوشت:
من کیستم؟ این پرسش بنیادین که اساسا مقوله هویت را خطاب قرار میدهد، از کلیدیترین موضوعات در طول تاریخ تفکر بوده است. اگر این پیش فرض را بپذیریم که اثر هنری نوعی اندیشه ورزی از مجرای احساس است میتوان سینما را نیز از دیگر مدیومهایی دانست که در چارچوب زبان منحصربه فرد خود، به این موضوعات کلیدی تاریخ اندیشه میپردازند.
فیلم مستند «تا فراموشی خاطرات» در بن و ریشه اش تلاشی است برای فهم معنای هویت و کنکاش در آن. فیلم سوژهای خاص را برگزیده و با پرداخت به سبک یک مستند زندگینامهای سعی در کشف مفهومی عام دارد در تاریکی محض فضا نوری میتابد پیرمرد در موقعیتی سیلوئت پا به اتاق میگذارد. اتاق که استعارهای است از مخزن حافظه، همه چیز آنجاست و ورود پیرمرد به مخزن مصادف میشود با روشن شدن دستگاه پروژکتور. خاطرات زنده میشوند و او به نظاره شان مینشیند تا دریابد چطور آنچه که امروز هست، متاثر از حوادث آن روزهایی است که حالا گذشتهاند اما همچنان در هویت او حضور دارند.
فیلم از حیث روایتپردازی تمهیدی ویژه را بر میگیرد. چهره سوژه به تدریج و پس از کلمات و خاطراتش است که آشکار میشود. هرگونه تمهید روایی اندیشهای را به همراه دارد. تکنیک همواره حس و معنایی مشخص را میآفریند. معنای نهفته در پس این تمهید چیست؟ چرا ابتدا چهره نه و بعد کلمه؟ درنگ بر همین پرسش امکانی برای فهم ادعای بنیادین فیلم درباره موضوع اساسیاش را که همان هویت است، ممکن میسازد. زبان عرصه دیگری است؛ زبان پیش از ما وجود داشته ما همواره وارد زبان میشویم و برای همراهی با آن قواعد و ضوابطش را میآموزیم لذا ساخت زبان در ابتدای آمره ساحتی بیرونی و نه درونی است.
در فیلم وقتی پیرمرد آغاز بازگویی خاطراتش کرده و از والدیناش شروع میکند. در حقیقت میخواهد نشانمان دهد که او چطور در روابط با پدر و مادر به هویتش شکل داده است.
برای درک بهتر مسئله میتوان یک مثال موردی از فیلم را مطرح کرد. پیرمرد در خلال قصه گوییاش عنوان میکند که چطور با مرگ والدین خود شده است. در ادامه میگوید که در مقطعی از زندگی باور داشته هرگز فرزندی نمیخواهد. علتش چیست؟ ترس از آنکه مبادا فرزند او هم یتیم شده و وضعیتی مشابه خود او را تجربه کند. نکته حائز اهمیت همین جاست. تصمیمات ثانویه ما در طول زندگی ترس و اضطرابهایمان یا حتی آرمانها و آرزوها تحت تاثیر همان برخوردهای اولیهمان در زمان گذشته شکل گرفتهاند. اگر ابتدا کلمه ظاهر میشود و پس از آن چهره، در حقیقت بیانگر همین نکته است که هویت را دیگریهای ما بر میسازند. والدین نهادهای آموزشی اطرافیان، فرهنگ و جامعه با تاثیرات شان بر سوژه به او القا میکنند که تو میبایست چنین باشی و سوژه در مواجهه با این تاثیرات است که تصویری از خود میآفریند. او خود را در شمایلی خاص معرفی میکند که همان هویت اوست. اما این مواجهه سراسر تسلیم و سازش نیست. اتفاقا فرد میتواند دست به گزینشگری برده و بخشهایی از توقعات دیگری را نپذیرفته و چه بسا بر علیهاش قد علم کند. چنان که پیرمرد وجود اضطرابش نسبت به فرزند آوری سرانجام صاحب میشود. اگرچه که دیگری باورهایش را مثل کدهای ژنتیکی بر روی حافظه ما حک میکند، اما همواره امکان بازاندیشی به آن وجود دارد.
کارل گوستاو یونگ، روانکاو آلمانی در چهارچوب مطالعاتش مفهومی دارد تحت عنوان: کهن الگوی فردانیت. کهن الگوها در واقع الگوهایی هستند حاکم بر رفتار انسانی که در طول تاریخ ثابت مانده و به رفتار و باورهای نوع بشر شکل و جهت میدهند. اینها انواع متفاوتی دارند که یکیشان فردانیت است. یونگ توضیح میدهد که فردانیت نوعی میل و رغبت به رهایی از کثرت در جهت دستیابی به وحدت است نیازی که انسان را وا میدارد تا به دوگانههای عمیق درونیاش پایان داده و بتواند به آشتی میان این امور متضاد برسد. در نظر یونگ فردانیت با ورود انسان به میانسالی است که میتواند میسر گردد. در «تا فراموشی خاطرات» نیز روایت پیرمرد هرچه به زمان حال نزدیکتر میشود، نوع دکوپاژ مقدار بیشتری از چهره او را برای مخاطب فاش ساخته و او نیز بیش از پیش از خود میگوید. لذا با ورود به میانسالی پیرمرد نیز قادر میشود به این کشمکش مدام در چیستی هویتش – من آن چیزی هستم که دیگران میگویند یا آنچه خود میخواهم باشم؟ سروسامان داده و چهره نهاییاش را بیابد از همین جهت میتوان پایان بندی فیلم را یک پایان خوش در نظر گرفت؛ داستان یک مرد که در نهایت با عبور از دیگریها، خود حقیقیاش را مییابد.
به هر ترتیب، «تا فراموشی خاطرات» به مثابه یک فیلم مستند زندگینامهای تنها به بازگویی فراز و نشیبهای یک زندگی قناعت نکرده و با دست آویز قراردادن مفهوم هویت، سعی کرده لایه عمیق تری را ترسیم کند. فیلمساز به جای انتخاب شخصیتی مشهور- سلبریتی به عنوان سوژه فیلم، پیرمردی عادی را برمیگزیند که حوادث زندگیاش از رویدادهای معمول زیست انسانیاند. همین امر نشان میدهد که چطور بخشی از وجود ما محصول همین اتفاقهای معمول است. میتوان هربار به مخزن تاریک خاطرات پاگذاشت، گذشته را مرور کرد و هربار بیش از پیش فهمید که تا چه مقدار زمان حال متاثر از گذشته است. انگار تا زمانی که خاطرات زندهاند، گذشته نیز زنده است.
نشر اول: بولتن بیستمین جشنواره نهال
There are no comments yet