به گزارش صبا، در پی نمایش فیلم «سینما در سرزمین رفیق کیم» [ساخته مسعود جوادزاده از دانشگاه سوره] در بخش مستند بیستمین جشنواره بینالمللی فیلم دانشجویی نهال، کیارش نجفزاده کارشناسی سینما دانشگاه هنر در یادداشتی با عنوان «ایستاده در پیشا-پرسش» نوشت:
در سینمای مستند، فیلمنامه و تاثیرش بر تولید نهایی از سینمای داستانی متمایز است. اگر در سینمای داستانی فیلمنامه در هر لحظه ماهبت تولید را مشخص میکند و طرحی دقیق از چشمانداز نهایی دارد؛ در سینمای مستند به شماتیکی کلی نزدیک میشود و نوعی پیشبینی اولیه مبتنی بر مطلوبات تیم تولید است. البته که هر کدام از انواع فیلم مستند در یک طیف گسترده به سمت یکی از این دو سر، یعنی وضوح سناریو از پیش تعیین شده و یا ابهام آن میلغزند، اما سرانجام این دو جنس سینما، ذاتی سراسر متفاوت دارند.
نکته حائز توجه آنجاست که فیلم مستند چطور میبایست همواره در عین غرابتاش با سناریو، در پی حفظ ساختاری دراماتیک باشد؟
این مورد از اصلیترین چالشهای تولید فیلم مستند است که مدام در بیکرانگی خویش، حجم زیادی از سوژهها، لوکیشنها یا راشهای در دسترس میخواهد که در پی حد و مرزش بگردد و هر لحظه دست به انتخاب زده و چیزی را به چیزی دیگر ترجیح دهد.
«سینما در سرزمین رفیق کیم» نیز به استناد همین قاعده در فرآیند تولید با آن پرسش کلیدی مواجه بوده است. ایدههای اولیه فیلم با رغبت به پژوهش، درباره سینمای کره شمالی شکل گرفته است. در نگاه اول سینمای کره شمالی به واسطه طراوتی که دارد، موضوعی جذاب به نظر میآید اما تهدیدی نهفته در میان این موضوع گسترده وجود دارد.
دراماتیزه کردن در یکی از ابعاد، حذف پراکندگیهاست برای خلق انسجام. با آن که استفاده از دو ابزار تکنیکِ آرشیو و نریشن، برای دسترسی بیشتر به نوعی از سناریوی از پیش تعیینشده امکان مناسبی محیا میکند؛ چرا که آرشیو امکان بررسی و تحلیل متریال موجود را فراهم میآورد و همینطور نریشن به انتقال اطلاعاتی میپردازد که مصداق بصری برایشان وجود ندارد، اما فیلم نسبت به این ابزار ناآگاه است. موضوع بدون عبور از صافی درام به تصویر درآمده و سردرگم و گیج درمیان مسائل پرسه میزند.
پرسشها همواره میتوانند نقطهای برای آغاز یک حرکت باشند. حرکتی که شاید به مقصد نرسد اما مسیر و چیستی مقصد را معین میکند. حرکت در ذیل یک پرسش، بینشی میآفریند که میتوان از پس آن، دست به انتخاب زد.
اگر «سینما در سرزمین رفیق کیم» سردرگم است؛ علت این امر در بیپرسشی ریشه دارد. کدام تکه از سینمای کرهشمالی مسئله است؟ و چرا؟ و اصلا امروزه و برای مخاطبان فیلم -در ایران- چگونه این موضوع اهمیت دارد؟ طرح هرکدام از این قبیل پرسشها و پاسخگویی به آنها
میتوانند به شکلگیری یک پرسش محوری در قلب درام بیانجامد. البته این اختلالی است که هر لحظه میتواند گریبانگیر داستانگویی شود. همین رنگ باختن ایده و پرسش مرکزی به واسطه ملاقات با موضوعی جالب. موضوعاتی که دارای خصلت اغواگری هستند و طوری جلوه میکنند که انگار همین ثبت و ضبطشان برای اثرگذاری کفایت میکند.
تفکر و تأمل در چیزها و مشاهده و بررسی موضوعات مختلف موجب طرح پرسش میشود و «سینما در سرزمین رقیق کیم» که در موقعیت پیشاپرسش قرار دارد، پیش آمد جالب توجهی را معلق میکند.
تمام سیر فیلم به نوعی مشاهده و تفکر در اطلاعات موجود درباره سینمای کره شمالی بدل شده است. از همین جهت است که پرسش مهم و کلیدی که میتوانست به مثابه ستون فقرات فیلم عمل کند، در پایان فیلم آشکار میشود؛ چرا سینمای کره جنوبی از کره شمالی موفقتر بوده است؟
در نهایت میتوان اینطور تبیین کرد که این پیشآمد، نوعی تفکر به تاخیر افتاده است؛ تأملی که پیش از تولید اتفاق نیفتاده بود و حالا در خلال فیلم به وجود میآید و در همین لحظه، افقی گشوده میشود برای سرآغاز یک فیلم مستند کنکاشگر با نگرهای مقایسهای نسبت به سینمای دو کشوری که با تاریخچهای ویژه همراهاند اما در واقعیت، نتیجه طور دیگری رقم میخورد و فیلم تمام میشود. درست مثل پایان پرده اول که هیچ ادامهای را به همراه نخواهد داشت.
نشر اول: بولتن بیستمین جشنواره فیلم کوتاه دانشجویی نهال
There are no comments yet