روزنامه صبا/ مریم عظیمی- اکران فیلم سینمایی «آذر هفت صبح» به کارگردانی مسعود فرجام و تهیهکنندگی آرش رمضانی ابنائی از هفت آذر در سینماهای هنر و تجربه آغاز شده است. روشنک گرامی، شقایق و آذرخش فراهانی، سام حسامی، آزاده سدیری و الهه افشاری از دیگر بازیگران اصلی این فیلم هستند. این فیلم که هفت سال پس از ساخت به اکران رسیده به مجموعهای از اتفاقات و انتخابها که زندگی ۵ جوان را زیر و رو میکند میپردازد. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با مسعود فرجام کارگردان این فیلم را میخوانید.
از ایده، نام فیلم و مدت زمان فیلمبرداری آن بگویید.
بخش کوتاهی از این اتفاق فیلم برای خود من رخ داد و من دیدم که چقدر جالب است و پتانسیل این را دارد که به یک قصه جذاب تبدیل شود. سال ۹۵ که این خرده داستان در یک تاکسی برای من رخ داد دقیقاً در یکی از روزهای آذر ماه بود و طرح فیلم هم در آذر ماه نوشته شد از طرفی اسم فیلم مرتبط با پرسوناژهای اصلی فیلم است که قرار است مهاجرت کنند و در کنارش خرده داستانها و پیرنگهایی و چند شخصیت فرعی که به فیلم اضافه میشوند باعث میشوند که کاراکترهای اصلی تصمیمات اشتباهی بگیرند و زندگیشان رو به نابودی برود. بنابراین این اسم بیشتر به داستان مرتبط است و همانگونه که در ابتدای فیلم در یک دیالوگ مسئله مهاجرت دو کاراکتر داستان در یکی از روزهای آذر ماه مطرح میشود. از آنجایی که فیلمهای مستقل شرایط تولیدی و مالی ایدهآلی ندارند مجبورند پروژه را خیلی سریع جمع کرده و از بسیاری خواستههایشان چشم پوشی کنند. ما این فیلم را در ۲۰ جلسه فیلمبرداری کردیم و تمام مدت فیلمبرداریها نیز در شب میگذرد و تنها یک سکانس داریم که در روز است. فیلم به صورت غیرخطی روایت میشود و اتفاق در دو شب متوالی رخ میدهد.
در طول فیلم سه کاراکتر جانبی داریم که با دخالتها یا بهتر بگویم کنکاش بی موردشان موقعیتهای فیلم را به مرحله فاجعه بار میکشانند. از این سه کاراکتر و انتخاب نسلی متفاوتشان بگویید.
یکی از مسائل جذابی که در اکران این فیلم با آن مواجه شدم این بود که مخاطبان فیلم را یک اثر به روز میدانستند و به اتفاق فیلمنامه، نوع روایت و تدوینش را دوست داشتند و میگفتند که انگار فیلم همین امسال کار شده است و حس نمیشود که اثری مربوط به ۷ سال پیش است. دلیل ورود این سه کاراکتر به فیلمنامه تماماً بر حسب اتفاق است و آنها اتفاقی وارد داستان زندگی این پنج جوان میشوند. اما در مورد تفاوت سنی آنها باید بگویم که نسل z و نسل جدید از لحاظ فکری بسیار متفاوت از نسلهای قبل خود هستند و این در حالی است که آن سه کاراکتر یعنی مرد همسایه و دو مرد که راننده تاکسی هستند نوع تفکر و دنیای متفاوتی دارند و هنوز بسیاری از مسائل که برای این نسل حل شده برای آنها تابو است.
به نظر تدوین روی طرح کارگردانی تاثیرگذار بوده، آیا به همین فرم در فیلمنامه هم رسیده بودید؟
من از اساس فیلمنامه را به صورت غیر خطی نوشتم، در مونتاژ تغییراتی انجام دادم و بخشهایی را بیشتر کردم و بخش اعظم سکانسهایی که در فیلم میبینید در فیلمنامه هم به همین شکل است. به همین علت خیلی وقتها بچهها از آنجایی که مونتاژ را نمیدیدند بر ایشان سوال برانگیز میشد اما این به نفع من بود چون میتوانستم آن حس و حالی که میخواهم را بهتر در بیاورم.
فیلمبرداری کار را خودتان بر عهده گرفتهاید و به عنوان اولین فیلم سینمایی تصوربرداری در حین کارگردانی سختی کار را برایتان دو چندان نکرد؟
بله متاسفانه من مجبور شدم که خودم فیلمبرداری کنم و احتمالا هیچ کارگردانی دوست ندارد وقتی که در جایگاه کارگردان است و قرار است حسها و بازیها را ببیند و چیزهای دیگری اولویتش است در جایگاه فیلمبردار هم بایستد بنابراین از روی اجبار این بخش را نیز بر عهده گرفتم. ما فیلمبرداری داشتیم که چهار پنج شب با ما همراه بودند و بعد به بهانه اینکه کمرشان درد میکند گروه را ترک کردند و ما متوجه شدیم که سر کار دیگری رفتهاند و روی پروژه دیگری کار میکند. اینگونه بود که مجبور شدم خودم این کار را در کنار دیگر اعضای گروه فیلمبرداری پیش ببرم و به نظرم کار در این بخش خیلی آسیب دید چون میزانسنها و دکوپاژهای دیگری در ذهنم بود و زمانی که پشت دوربین قرار میگیرید قاعدتاً بخشی از دستتان در میرود. مخصوصاً وقتی که فیلم را به صورت مستقل میسازید زمان بسیاری از کارها را ندارید و باید از یک سری چیزها بگذرید و این اتفاقی بود که به نظرم خیلی به فیلم آسیب زد و کار را سخت کرد.
صحنههای کاراکتر راننده تاکسی دوم سکانس پرتنشی است در باره قالب اجرایی آن بگویید.
آن سکانس نزدیک ۲۵ دقیقه بود که من در تدوینهای مختلف کوتاهش کردم و همان فرمی که در فیلم بود را سعی کردم در این سکانس رعایت کنم و هر جایی که خیلی سریع میشد ما شاهد یک فلش فوروارد در خود سکانس برای خود سکانس بودیم و خیلی سریع و با فریم دزدی و فرمهای سیاه میدیدیم که چه اتفاقی افتاده و بعد کات میخورد و ما دوباره آن اتفاق را در همان سکانس میدیدیم. من سعی کردم در آن سکانس فرم را رعایت کنم و احساس میکنم مخصوصاً و مشخصا آن سکانس نیاز داشت که آن قالب و فرمی که در طول فیلم هست در آن رعایت شود. چون من میتوانستم آن سکانس را به صورت رئال تدوین کنم اما فکر میکنم شکل تدوینمان به آن تنش میان کاراکترها و گسستگیای که پرسوناژها در آن سکانس تجربه میکنند کمک کرد و امیدوارم که این حس ایجاد شده باشد و مخاطب درگیر آن فضا شود. شاید اگر رئال تدوین میشد نمیتوانست این تاثیری که تند بودن و کاتهای پشت هم دارد را روی مخاطب داشته باشد.
ما نمونه چنین تدوینی را در فیلم برگشت ناپذیر هم دیدهایم.
بله البته من نمیتوانم بگویم که مستقیماً از این فیلمها تاثیر گرفتهام چون در زمان تدوین فیلم اصلاً به فیلم دیگری فکر نکردم اما طبیعتاً در ذهن هر هنرمندی از اثرهایی که دیده است تاثیری به جای مانده و حتماً فیلمهایی بوده که خودش فراموش شده اما آن تکنیک و حال و هوایی که در ذهنمان ساخته را در جایی استفاده میکنیم. ولی اینکه بگویم قالب آن بوده و سعی کردم به آن حال و هوا نزدیکش کنم نه اینگونه نبود. قالبهای نزدیک به این و شکل تدوین فیلم «آموروس پروس» (عشق سگی) و آن روایت غیر خطیاش یا مثلاً فیلم «۲۱ گرم» که از همان قالب و فرم با شکلی متفاوتتر استفاده میکند و من آن سینما را دوست دارم ولی اینکه بگویم سعی کردم اینکار را انجام دهم و یا اینکه در ذهنم بود نه اینگونه نبوده ولی احتمالاً تحت تاثیرش بودهام.
با این که این فیلم پس از ۷ سال در ایران اکران شده ولی در پخش جهانی موفق بوده است.
بله، پخش بینالملل فیلم از سال ۱۴۰۱ آغاز و موفق شد در جشنواره فیلمهای سانفرانسیسکو جایزه بهترین فیلمنامه را به خاطر نوع ساختاری که داشت بگیرد و آقای حسین قورچیان برای طراحی صدای این فیلم از جشنواره lIFFT INDIA جایزه بهترین صداگذاری را گرفتند و در چندین جشنواره هم کاندید کارگردانی، تدوین و فیلمنامه شده است.
سخن پایانی
واقعا دوست دارم مخاطبان از سینمای مستقل حمایت کنند و امیدوارم که فیلم ما را ببینند و از دیدنش لذت ببرند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است