بیضایی من را وارد سینما کرد/سینمای موج نو به طراحی صحنه هویت داد | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۳۵
گفت‌وگوی صبا با ایرج رامین‌فر طراح هنری؛

بیضایی من را وارد سینما کرد/سینمای موج نو به طراحی صحنه هویت داد

ایرج رامین‌فر، طراح صحنه برجسته سینمای ایران، از کودکی به نقاشی و تئاتر علاقه داشت و با تأثیر سینمای موج نو، طراحی صحنه را از یک کار اجرایی به بخشی از روایت فیلم تبدیل کرد.

احمد محمد اسماعیلی/ صبا: اگر به دهه چهل برگردیم در تیتراژ فیلمها به جز ولی‌الله خاکدان به عنوان طراح دکور به نام دیگری بر نمی‌خوریم و در اغلب فیلمها برای تهیه وسائل صحنه یکی از گروه تولید عازم کهنه فروشی‌های خیابان منوچهری می‌شد. با ظهور سینمای موج نو این بخش هم صاحب هویت شد و نام‌هایی مثل ایرج رامین‌فر توانایی‌های خودشان را نشان دادند. هنرمند موقر و جنتلمن و با کلاسی که یک پیشینه خانوادگی با عباس جوانمرد و بهرام بیضایی داشت و این خویشی کمک کرد که او بتواند کارش را سهل‌تر دنبال کند. بدون تردید اوج توانایی رامین‌فر در همکاری‌های ماندگارش با بهرام بیضایی قابل تعریف است. در کارنامه کاری رامین‌فر یک تنوع کاری تحسین برانگیز در همکاری با کارگردان‌های متفکر و صاحب سبکی مثل احمد رضا معتمدی، مسعود کیمیایی، صفی یزدانیان و خیلی نام‌های دیگر دیده می‌شود. رامین‌فر رکورد دار بردن سیمرغ و تندیس جشن خانه سینما است. با او مروری به فعالیتهای موثرش در حوزه طراحی در چهار دهه فعالیتش دارم.

آیا قبل از تحصیل در دانشکده به واسطه دایی خودتان عباس جوانمرد به هنر و طراحی علاقه‌مند شدید؟

در کودکی به نقاشی علاقه زیادی داشتم و مدام در حال کشیدن نقاشی بودم.

به لحاظ شخصیتی جزو بچه‌هایی نبودید که بیشتر در کوچه بازی کنید؟

اجتماعی نبودم و با همسالانم زیاد بازی نمی‌کردم.

در کدام محله زندگی می‌کردید؟

در خانی آباد به دنیا آمدم و بعدش هم درحوالی خیابان ری ساکن شدیم.

آن دوران با مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان که بچه خیابان ری بودند آشنا نبودید؟

نه، سن و سالشان از من بیشتر بود و من بیشتر در اطراف سرچشمه و آن طرفها بودم. در خانه قدیمی مربوط به دوران قاجاریه.

آن خانه‌های قمر خانمی که تعداد زیادی مستاجر کنار هم زندگی می کردند؟

بله، خانه‌ای قدیمی بود، اما تمیز و مرتب و روی پا با کاشی‌های زیبایی که من عاشقش بودم. در این خانه خانواده خاله و پدر و مادر بزرگم هم ساکن بودند.

عباس جوانمرد هم در این خانه ساکن بود؟

نه، جدا زندگی می‌کرد و هفتگی به خانه ما می‌آمد.

آیا در دوران کودکی می‌دانستید که دایی شما جزو بزرگان تئاتر است؟

هنوز عباس جوانمرد به شهرت نرسیده بود و اول راه کارش در تئاتر بود.

آیا نقاشی‌هایی که می‌کشیدید نشان عباس جوانمرد می‌دادید؟

بله،  کارهای من را می‌دید و علاقه من را به نقاشی می‌دانست و همیشه می‌گفت بهتر است اجتماعی‌تر باشم و با آدمها صحبت کنم.

سبک خاصی هم در نقاشی داشتید؟

نه، هر چه را فکر می‌کردم می‌کشیدم.

به نظر می‌رسد ذهن سورئالی داشته باشید؟

درسته، هنوز هم ذهنم سورئال است.

برای یک طراح ذهن سورئال واجب و لازم است.

درست است. در بچگی عاشق تئاتر بودم و با دوستان محدودم در حیاط خانه اجرا می‌کردیم. در دوران کودکی در حول و حوش میدان ژاله مدرسه می‌رفتم و همیشه به تصویر سر در سینمای داخل میدان نگاه می‌کردم.

اهل سینما رفتن هم بودید؟

با خواهرم می‌رفتم. تنها اجازه سینما رفتن نداشتم.

با دایی (جوانمرد) سینما و تئاتر نمی‌رفتید؟

با او هم می‌رفتم. این سینما رفتن ادامه پیدا کرد و دایی‌ام گروه تئاتر ملی را تاسیس کرد و نمایش‌هایی را در سنگلج و تالار فرهنگ اجرا می‌کرد.

خاطره‌ای از سینما رفتن دارید؟

با خواهر بزرگم (منیر) که خوشبختانه از کارهای هنری دور ماند و زندگی آرامی دارد سینما می‌رفتم و از خانه تا سینما سوار اتوبوس دو طبقه می‌شدیم و این رفت و آمد از مسیر خانه تا سینما برایم کلی خاطره دارد. بعدش محل دانشگاه‌مان هم چهار راه آب‌سردار نزدیک همین جاها بود.

آیا به دیدن تمرینات تئاترهای دایی می‌رفتید؟

چون می‌دانست علاقه دارم، من را به تئاترهایش می‌برد و بازی بازیگران معروف آن دوران مثل محمدعلی کشاورز و علی نصیریان و جعفر والی را از نزدیک دیده بودم و تمام دنیای زندگیم به اینها محدود می‌شد. یکی از تئاترهایی که هنوز بعد از پنجاه سال دیدنش را به یاد دارم نمایش «آلونک»  به کارگردانی و بازی دایی‌ام بود.

آیا نخواستید که در نمایش‌های ایشان بازی کنید؟

علاقه‌ای به بازی در تئاتر نداشتم و دکور علاقه اصلی‌ام بود. دکور نمایش «آلونک» را برادر ارحام صدر ساخته بود و چون عاشق دکور بودم دکور این نمایش روی من تاثیر گذار بود.

از چه زمانی با بیضایی آشنا شدید؟

آن دوران جذب شخصیتش شدم زیرا روحیات ایشان شبیه من و خلوت گزین بود و در دنیای خودش سیر می‌کرد. این نقاط مشترک ما بود و دایی‌ام آدم اجتماعی بود و به لحاظ شخصیتی از من فاصله داشت. بهرام بیضایی در همان سالها با خواهرم ازدواج کرد. زمانی اداره تئاتر در میدان بهارستان بود و به همراه دایی به آنجا می‌رفتم و محو کارهای آقای شیبانی طراح دکور می‌شدم.

آیا در آن دوره از ارحام صدر درخواست نکردید که به عنوان دستیار صحنه با او همکاری کنید؟

آن موقع سنم کم بود و تصمیم جدی برای ادامه راهم نداشتم و بتدریج سینما برایم جذاب شد.

 

اولین فیلمی که رویتان تاثیر زیادی داشت چه فیلمی بود؟

یک فیلم خاص نمی‌شود نام ببرد. تعدادی زیادی فیلم به همراه اعضای فامیل دیدم مثل «کنت مونت کریستو»، «فریدون بینوا» و «دراکولا» که روی من تاثیر زیادی گذاشتند.

 

آیا درآن دوران فیلم‌های ایرانی مثل آثار گلستان و غفاری را می‌دید؟

هنوز شناخت کاملی از جغرافیا و وضعیت سینمای ایران نداشتم و نمی‌توانستم چنین انتخاب‌هایی داشته باشم. این نوع انتخابها در سالهای بعد برایم جدی شد و مثلا فیلم «قیصر» و «رگبار» را خیلی دوست داشتم.

آیا در این دوران مشغول تحصیل دانشگاهی بودید؟

بله، معماری می‌خواندم و ولش کردم و وارد هنرهای دراماتیک شدم.

آیا قبل از ورود به دانشگاه در تئاتر به عنوان طراح کار مستقلی انجام ندادید؟

اولین کار مستقلم یک نمایش عروسکی به کارگردانی دایی‌ام بود و بتدریج وارد سینما شدم و با بهرام بیضایی در فیلم «سفر» همکاری کردم و اصلا بیضایی من را وارد سینما کرد. اولین فیلمی که نامم به عنوان طراح هنری قید شد «غریبه و مه» بود.

فیلم «غریبه و مه» را سال‌های دور دیده‌ام و تا آنجائی که در یاد دارم دکور خاصی نداشت و لوکیشن بیشتر در محیط جنگلی و دریای شمال بود؟

دهکده داستان فیلم را کلا ساختیم و طراحی لباس‌های فیلم هم واقعا کار سخت و جذابی بود.

همه دکورهای دهکده را ساختید؟!

بله، دهکده‌ای که بیضایی در ذهن داشت را پیدا نکردیم و به همین دلیل دو سال ترک تحصیل کردم و برای ساخت دکور دهکده رفتم اسالم.

برای ساخت دکور آیا به لحاظ بودجه مشکلی نداشتید؟

آن موقع شرایط با حالا فرق داشت و کمک‌های جانبی به دست می‌آوردیم. اغلب مصالح دکور چوب و تخته بود و جنگل داری اسالم تعداد زیادی درخت فرسوده را در اختیار ما قرار داد. از طرف دیگر دستمزد کارگر خیلی پایین بود و هرینه زیادی نبود و صرف زمان و دقت در کار اولویت اصلی بود و البته کار جذابی بود که به عنوان یک جوان دانشجو بروم در یک منطقه دور و جنگلی و طبیعی و دکور بسازم.

 چند نفر دستیار در اختیار داشتید؟

بیشتر تنها بودم و خودم با کارگرها بودم و چون لهجه آذری اسالمی داشتند زبانشان را نمی‌فهمیدم و به واسطه چند دوست محلی کار ترجمه انجام می‌شد.

آیا بیضایی در این دو سال بالای سر ساخت لوکیشن هم می‌آمد؟

بیضیایی در آن دوره در تهران سرگرم انتخاب بازیگران و آوردنشان به اسالم بود

به نظر می‌رسد در زمینه طراحی لباس بیضایی تحت تاثیر فضای شرقی – ژاپنی بود. آیا از شما خواست که در این حوزه لباس‌ها را طراحی کنید؟

نه، درخواستی نداشت. یکی از فیلم‌هایی که به اتفاق بیضایی دیدیم هفت سامورایی بود که روی من خیلی تاثیرگذاشت. من از محیط برای طراحی لباس تاثیر گرفتم و الگویم لباس‌های قدیمی منطقه اسالم بود. در آن سالها پوشش اغلب مردم منطقه این نوعی بود. طبق صحبتی که با بیضایی داشتیم تاکید بر این بود حس یک فضای نا کجا آباد وجود داشته باشد.

چگونه در «کلاغ» و «غریبه و مه» سوای طراحی به بازی هم پرداختید؟

بیضایی از من خواست که در فیلم «کلاغ» نقش یک فیلمبردار را بازی کنم و در چند صحنه از من استفاده کرد. در «غریبه و مه» هم جزو یکی از هفت نفری بودم که قصد کشتن آیت را دارند.

آیا در زمینه انتخاب بازیگر به بیضایی مشاوره می‌دادید؟

نه، بیضایی این کارها را خودش انجام می‌داد.

فکر می‌کنید به چه دلیل بیضایی از یک بازیگر چهره در فیلم «غریبه و مه» از جنس بهروز وثوقی استفاده نکرد تا فیلم اکران موفقی داشته باشد؟

با این جنس از بازیگران مثل شجاع زاده و فرید راحت‌تر بود. بازیگرانی که چهره تازه‌ای برای مخاطب داشتند و در فیلمهای تجاری بازی نکرده بودند.

در دانشگاه با چه کسانی همدوره بودید؟

در دوران تحصیل متوسطه با ابراهیم حقیقی و در زمان تحصیل در دانشگاه با مجید میرفخرایی همدوره  بودم.

از نظر غنای کاری یکی از بهترین و متعالی‌ترین همکاری‌های شما با بیضایی در فیلم «سگ کشی» است. شما به کدامیک از همکاری‌های‌تان با بیضایی علاقه بیشتری دارید؟

من مجموعه همکاری‌ام با بیضایی را دوست دارم و در این دوران کاری همیشه با تیمی بودیم که همدیگر را می‌شناختیم و اغلب ثابت بودند.

به چه دلیل در قبل از انقلاب با فیلمسازان موج نو مثل مهرجویی، تقوایی و سایرین همکاری نکردید؟

خب، درگیر کارهای بیضایی بودم که عموما پیش تولیدشان طولانی و زمان بر بود و تمام تلاش من و سایر اعضا گروه این بود که بیضایی بتواند فیلم بسازد. در «چریکه تارا» و «رگبار» به علت اینکه برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته بودم نتوانستم با بیضایی همکاری کنم.

به چه دلیل برای تحصیل به فرانسه رفتید؟

میل خودم بودم و دوست داشتم آشنایی بیشتری با سینمای روز جهان داشته باشم.

در آن دوران اوج موج نوی سینمای فرانسه بود.

امکانات فیلمسازی در آن سالها قابل مقایسه با امکانات کاری ما نبود و دو سال پر باری در فرانسه داشتم.

آیا بعد از حضورتان در سینما دیگر در تئاتر با جوانمرد همکاری نداشتید؟

درگیر سینما شدم و فرصتی نداشتم که به تئاتر بپردازم. البته من در تئاتر کارهای زیادی دارم.

به کدام کارها بیشتر علاقه دارید؟

«لوبیای سحرآمیز»، «کدو قلقه زن» به کارگردانی رضا بابک و نمایش «اتللو» که خیلی دوستشان دارم.

بعد از انقلاب این فرصت را داشتید تا با بهترین‌های سینمای ایران مثل خسرو سینایی همکاری کنید؟

بعد از آمدنم به ایران «هیولای درون» را کار کردم و تجربه جذابی بود. سینایی کارهای من را در فیلم‌های بیضایی دیده بود و به من گفت می‌خواهم فیلمی بسازم و با من کار کن. با خواندن فیلمنامه از فضای کار خوشم آمد و البته حضور داود رشیدی هم مزید بر علت شد تا این کار را قبول کنم.

البته با کیمیایی هم در فیلم سینمایی «سرب» همکاری کردید.

کیمیایی در دفترش از من دعوت به کار کرد و از کیفیت کاریم اطلاع داشت. فضای داستانی فیلم به شدت متفاوت بود.

صحنه و لباس «سرب» به لحاظ تاریخی بودنش جزو کارهای شاخص شما و کیمیایی در حوزه طراحی است؟

برای اولین بود که چنین شرایطی به وجود آمد و بخش‌های طهران قدیم مثل سینما را ساختیم.

خانه‌های قدیمی فیلم را چگونه انتخاب کردید؟

خانه‌ای که مشایخی در آن حضور داشت حوالی سیروس بود و در آن محله پیدایش کردم.

از دکورهای شهرک غزالی استفاده نکردید؟

امکانش نبود و کیمیایی و من دوست داشتیم که دکورها برای چشم مخاطب تازه و نو باشد. برای ساخت لوکشین هتل ویکتوریا رفتم به سراغ مدرسه البرز و بازسازی‌اش کردم. سر در سینمای خورشید را در مدرسه فیروز بهرام طراحی کردیم. عکس‌های زیادی از فضا و جغرافیایی شهری تهران برای تهیه لوکیشن در پیش تولید گرفتم. در این زمینه کیمیایی هم حافظه خوبی داشت و کمک کرد.

به چه دلیل  با کیمیایی همکاری‌های کمی داشتید؟

دلیل خاصی نداشت و یا من سر کار دیگری بودم و یا سایر اتفاقات، اما دوباره سر  فیلم «جرم» با کیمیایی کار کردم.

در دهه هفتاد و هشتاد با تعدادی از بهترین‌های سینما مثل بهروز افخمی در «روز شیطان» و یا رخشان بنی‌اعتماد همکاری کردید.

تجربه دلنشینی با بهروز افخمی داشتم و البته قبلا هم در سریال «میرزا کوچک خان» با افخمی کار کرده بودم. من و افخمی وجوهات مشترک زیادی داشتیم که همکاری‌مان جذاب شد.

به چه دلیل کمتر در فیلم های جنگی کار کردید؟

همکاری در این نوع فیلم ها به انتخاب کارگردان ها بر می‌گردد. خود من هم تجربه عینی از فضای جنگ نداشتم و لابد سایر همکارانم شناخت بیشتری از این فضا داشتند که این کارها را قبول می‌کردند. تنها تجربه من در این حوزه فیلم «سجده بر آب» بود.

کار با کارگردان کمال گرا و وسواسی به لحاظ کاری مثل احمدرضا معتمدی چگونه بود؟

برای من ارزشمند است که در کارنامه کاری‌ام همکاری با کارگردان‌های متفاوت و دگر اندیش مثل معتمدی زیاد وجود دارد. کارگردانی مثل معتمدی پر از ایده‌های نو و کمتر استفاده شده در فیلم‌هایش است و برایم این امر بسیار مهم بود. کارگردانی که این ایده‌ها را با نگاه فلسفی‌اش گره می‌زند. در فیلم «دیوانه‌ای از قفس پرید» تعداد زیادی از بهترین‌های بازیگری سینمای ایران در کنار یک فیلمنامه نو  برای من جای کار بسیاری را ایجاد کرد. در طول کار هم این همفکری و هم سلیقه‌گی باعث شد در کارم دقت بیشتری داشته باشم. این تنوع ژانری در انتخاب‌هایم بسیار حائز اهمیت است و بابتش خوشحالم.

در سریال‌های تاریخی هم متفاوت و خوب کار کردید؟

بله، در سریال‌های تاریخی مثل «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق» از کار با یک حرفه‌ای مثل مهدی فخیم زاده لذت بردم. در «پاییز بلند» هم با کارگردان درجه یکی مثل منوچهر عسگری‌نسب شرایط کار ایده‌آلی را تجربه کردم.

در سینمای مستقل با کارگردان صاحب امضایی مثل جفعر پناهی همکاری کردید. این همکاری چگونه شکل گرفت؟

این همکاری از فیلم «دایره» شد و در فیلم بعدی‌اش هم ادامه پیدا کرد. پناهی کارگردانی خاص و متفاوتی بود و فیلمهای اجتماعی‌اش این ویژگی را داشت که اغلب زمان فیلم در فضاهای بیرونی و خیابانی بود.

در همکاری با صفی یزدانیان این نکته را اثبات کردید که برایتان کیفیت هنری یک اثر و اندیشه فیلمساز بسیار مهم است.

بله، همیشه تلاش می‌کنم طراحی فیلم‌هایی را بپذیرم که با سازنده‌اش اشتراک فکری داشته باشم و در ضمن بتوانم در بخش طراحی برای افزایش کیفیت وغنای فیلم مفید و موثر باشم. صفی یزدانیان را از سال‌های دور می‌شناختم و امیر پایور نیز یکی از دوستان قدیمی‌ام در سینما است و این ترکیب آشنا یک ترکیب برنده و موثر است و هفته‌ها در پیش تولید درباره فضای فیلم با هم دیالوگ داشتیم که ماحصلش را در کیفیت فیلمها می بینید.

شما جزو رکود داران دریافت سیمرغ و تندیس خانه سینما هستید. به نظرخودتان برای چه فیلمی استحقاق داشتید که سیمرغ و یا تندیس بگیرید که این اتفاق برایتان رخ نداد؟

زیاد به جایزه فکر نمی کنم. اگر بخواهم احساسی جواب سوال را بدهم. به نظرم طراحی فیلم «شاید وقتی دیگر»، «سرب» و «دیوانه‌ای از قفس پرید» استحقاق دیده شدن در جشنواره را داشتند.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


آخرین اخبار

پربازدیدها