هرکسی ایران کشورش نیست برود!/ دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است دستمزد من ۱۰۰ میلیون! | پایگاه خبری صبا
امروز ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۱۲
بهزاد فراهانی:

هرکسی ایران کشورش نیست برود!/ دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است دستمزد من ۱۰۰ میلیون!

بهزاد فراهانی که مهمان کامران نجف زاده در برنامه «برمودا» بود، از دوران کودکی اش در روستا و خانواده و تعزیه خوانی گرفته تا مبتلا شدنش به سرطان و دلتنگی برای دختر کوچکش سخن گفت.

به گزارش صبا، بهزاد فراهانی که مهمان کامران نجف زاده در برنامه «برمودا» شبکه نسیم بود، در ابتدا درباره کسالت اخیر خود توضیح داد: من دچار یک سرطان بدخیم شد و پیش دخترم در فرانسه رفتم. شانس آوردم و پزشکی از یاران زنده یاد دکتر مصدق مرا ویزیت کرد. او دانش فوق العاده ای داشت و رئیس بیمارستانی مخصوص سرطان شده بود. آدمهایی که بیمه نیستند و برای معالجه می روند، باید همه هستی‌شان را بدهند. من هرچه در این ۶۰ سال کار کرده بودم تبدیل به یورو کردم و نزدیک ۶ میلیارد هزینه درمانم شد و به کشور برگشتم. فعلا دیگر سرطانی نیستم اما تا به ایران برگشتم سکته مغزی کردم.

این بازیگر پیشکسوت اهل فراهان در خصوص ویژگی های این منطقه که به رشد شخصیتهای مهم و نوادر تاریخی از امیرکبیر تا قائم مقام فراهانی توضیحاتی داد و خودش را فرزند یک کشاورز معرفی کرد که هنوز هم می کارد و می چیند.

او همچنین درباره خانی در روستایشان صحبت کرد که از خانه شان بوی پلو می آمد، غذایی که آنقدر در بین روستاییان مرسوم نبوده است: مادرم هم که اهل خوانین بود، ترک طبقه کرد و سمت زارعین آمد. پدرم با ۱۹۶ سانت قد، سواد داشت و شهادت خوان بود. من هم که از اول جزو رعیت بودم؛ رعیتی که پیرمردشان هم برای سلام به یک بچه خان باید از اسب پایین می آمد.

روزگاری که بهزاد فراهانی تعزیه خوانی می کرد

فراهانی خودش را پیرترین کارمند صداوسیما دانست و با بیان اینکه پدر و پدربزرگش تعزیه خوان بوده اند گفت: خودم پسر حرابن ریاحی را اولین بار خواندم، کم کم رشد کردم و علی اکبر خواندم، قدری که بیشتر رشد کردم دیگر مخالف خوان شدم و شمربن ذی الجوشن، حارث بن بالعروه و دیگر شخصیت ها را اجرا کردم.

در این دوران تاریخی هیچ راهی جز دوست داشتن همدیگر نداریم

این هنرمند پیشکسوت در بخش دیگری از صحبت هایش گفت: من اعتقاد دارم ما ایرانی ها در این دوران تاریخی هیچ راهی جز دوست داشتن همدیگر نداریم. مادرم خیلی کم به خوابم می آید و هربار دستوری صادر می کند. او این بار گله مند بود و می گفت قلب آدم اگر پر از کینه باشد می گندد، خودت را درست کن. دیگر من با هیچ کدام از مردمان ایران زمین مشکلی ندارم. من حتی با کسی که ۶۸ مورد از یک نمایشنامه مرا سانسور کرده، روبوسی کردم و گفتم دیگر دوستت دارم. ما دیگر راهی جز کنار هم بودن و وحدت نداریم. دیگر کسی نمی تواند مرا عصبانی کند.

ناخن های پایم به خاطر فلک شدن شکل طبیعی ندارد!

او درباره مکتب‌خانه‌های زمان خودش خاطراتی گفت: من در ۸ سالگی تقریبا گلستان را از حفظ بودم. عربی را هم خیلی جدی می خواندم. آن موقع همه باید در مکتبخانه بلند درس می خواندند و یک سمفونی زیبایی شکل می گرفت تا حضرت میرزا بداند که همه دارند درس می خواندند. اگر یواش می خواندیم با چوب ترکه گیلاس ما را می زدند. الان ناخن های من شکل طبیعی ندارد و به خاطر فلک شدن حالت آن عوض شده است.

به تماشای تئاتر می رفتم اما پول نداشتم با ماشین برگردم

فراهانی خاطراتی از نحوه مهاجرتش به تهران به واسطه دایی‌اش گفت و یادآور شد: آن موقع هنوز اسم من لطف الله بود. تا کلاس نهم خواندم و بعد از دایی ام جدا شدم و خانه ای برای خودم پیدا کردم. دوران کارگری خیلی سختی داشتم و بعد کار، به تماشای تئاتر می رفتم و به خاطر بی پولی پیاده برمی گشتم.

از همکاری با خسرو گلسرخی تا کارگردانی برای ژاله علو!

این بازیگر، نویسنده و کارگردان از دورانی که با دوچرخه برای سازمان فاکوپا کار می کرده و طی یک اتفاق صدای او روی گزارش بخت آزمایی پخش شده، افزود: در رادیو از صدای من استقبال شد. سال ۴۱ اولین نمایشم را بازی کردم و در ۲۰ سالگی جوان اول رادیو شدم. خسرو گلسرخی مرا کارگردان قصه های شب کرد. رویم نمیشد به خانم ژاله یا آقای محتشم بگویم این جمله را اینطوری بگویید یا این را اشتباه گفته اید. به هر حال کارگردانی کردم، دانشگاه هم قبول شدم و دیگر آقا شدم.

برای هر کدام از شخصیت های «مهمانی از کارائیب» سه چهار ماه وقت گذاشتم

وی با بیان اینکه اولین نمایشنامه ام را سال ۴۷ نوشتم درباره فرآیند خلق شخصیت ها و قصه ها توضیح داد و درباره «مهمانی از کارائیب» گفت: هیچ کدام از شخصیت ها نیستند که حداقل سه چهار ماه رویشان کار نکرده باشم.

فراهانی درباره دیدار با گابریل گارسیا مارکز توضیح داد: من در پاریس او را دیدم.

جن ها اینجا نیستند در آمریکاند!

این بازیگر با بیان خاطراتی از باورهای روستاییان درباره جن، گفت: جن ها اگر وجود داشته باشند هم در سرمایه داری آمریکا در واشنگتن هستند!

باید برای تئاتر خون داد

فراهانی درباره زمین خوردنش در اولین اجرای تئاتر توضیح داد: در ورودی دکور چارچوبی بود که آن را ندیدم و با بینی روی زمین خوردم. بعدش آقای تفرشی آزاد خدا رحمتش کند مرا مجبور کرد در هر سه پرده این کار را بکنم و هرچه می گفتم خون ریختم قبول نمی کرد و می گفت باید برای تئاتر خون داد.

این هنرمند پیشکسوت با بیان اینکه تا زمانی که زنده ایم باید درست کار انجام دهیم، اظهار کرد: من از کار نیمه کاره خوشم نمی آید، حتی اگر همسرم از من بخواهد سبزی پاک کند جوری این کار را انجام می دهم که خودش بهت زده می شود، زود هم این کار را انجام می دهم!

یک نفر هم سراغ دختر زنده یاد مهدی فتحی نرفت

فراهانی که تاکنون بیش از ۳۰ کتاب از او چاپ شده، درباره رفاقت با مهدی فتحی گفت: از زمانی که مهدی فوت کرد یک نفر پیدا نشد سراغ دختر او برود که بی پدر و مادر بزرگ شد. ما سعی کردیم در کنار او باشیم.

این هنرمند پیشکسوت در ادامه به بازی شطرنج با کامران نجف زاده پرداخت و البته او را کیش و مات کرد.

او با بیان اینکه پنج شش سال با بهرام بیضایی همسایه بوده، افزود: او آدم مهمی بود که شاگردی اش را کردم. بیضایی آدم بزرگی است اما متاسفانه حالش بد است.

هرکسی ایران کشورش نیست برود!

بهزاد فراهانی در پاسخ به این سوال که چرا در کنار بسیاری از هم نسلانش که دهه شصت مهاجرت کردند از ایران نرفته، گفت: کجا برویم؟ کشورمان است چرا برویم! هرکسی اینجا کشورش نیست برود! هرکسی ایران را کشورش می داند باید بماند، یعنی چه اگر قرار باشد تا تقی به توقی می خورد برویم که دیگر ایرانی نمی ماند.

او در ادامه مارلون براندو را بازیگری دانست که خیلی از رکوردها را شکانده و سنتهای مرسوم بازیگری را زیر پا گذاشته و هروقت مقابل دوربین قرار می گرفت حتی فیلمبردار هم نمی دانست او چه کار خواهد کرد.

همکاران جمشید مشایخی با او دشمنی کردند

فراهانی در توصیف جمشید مشایخی گفت: او آرتیستی بود که هر بازیگری نمی توانست در تئاتر مقابلش بازی کند، چون هم از چشمان بیداری برخوردار بود و هم فیزیک خاص و بی مشابهی داشت. او صدای فوق العاده ای داشت و مردم را هم خیلی خوب می شناخت، خنده و گریه آنها برایش مهم بود. فکر نمی کنم کسی باشد که از مشایخی بدی بگوید. در عرصه تئاتر با اینکه خیلی از همکاران و هم دوره ای های او با او دشمنی و عصبی اش می کردند، هیچوقت برایش مهم نبود.

وی در پاسخ به اینکه چرا با مشایخی دشمنی می کردند گفت: چون مشابهش نبودند. قد و قواره شان به آن اندازه نمی رسید.

چرا دولت آبادی نوبل نگرفت؟

فراهانی محمود دولت آبادی را بازیگر خوبی دانست که این کار را ترک کرده و افزود: او با کسی رودربایستی ندارد و به کسی باج نمی داد. یکی از قشنگی های محمود این است که نوشتن را در آغاز دهه ۲۰ شروع کرد و خوب هم می نوشت. یکی از عللی که محمود نتوانست به آرزویش یعنی جایزه نوبل برسد، این بود که او هیچوقت دست از مملکتش برنداشت. ادبیات او ادبیات اقلیمی است. در بین رمان نویسان از بزرگ علوی گرفته تا صادق چوبک، محمود یکی است و زبان و احساسات پیچیده خودش را دارد.

جای دختر کوچکم خالی است، دلم برایش تنگ می شود

وی در پاسخ به این سوال نجف زاده که جای چه کسی کنار شما  خالی است، گفت: دخترم. دختر کوچکم. دختر بزرگم هم پیشم نیست و مشکلی ندارم یا پسرم ولی دلم برای دختر کوچکم تنگ می شود.

فراهانی در ادامه با بغض ترانه غمگینی را زیر لب زمزمه کرد.

کسی در این مملکت برای هنر پول نمی دهد مگر دنبال کاسبی باشد

او در پاسخ به اینکه آیا دوست داشتید در تفرش سالن سینمایی را احداث می کردید، گفت: ندارم. خیر هم نیست، کدام خیر. شوخی نکن. کسی در این مملکت پولش را نمی آورد تا تئاتر درست کند مگر اینکه برای کاسبی باشد. مثل چیزی که در تهران راه افتاده.

دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است دستمزد من ۱۰۰ میلیون!

فراهانی درباره انتقاداتش به دستمزدها در سینما تصریح کرد: وقتی دستمزد یک بازیگر ۳۰ میلیارد است، منی که مثلا ۱۰۰ میلیون دستمزد می گیرم، چطور با آن بازیگر بازی کنم!؟ اصلا چرا باید این کار را انجام بدهم. اینکه من در این سن و سال مبلغ فلان غذا یا فلان شوینده باشم؟

بازیگر نیستند خودفروشند!

وی افزود: من بیش از ۵۰ بار قبل از فوتبال اروپا که هرشب می بینم این تبلیغات را درباره موضوعات مختلف دیده ام. چرا اینطوری است؟ کسی که در این تبلیغات حضور پیدا می کند، بازیگر نیست، خود فروش است! بیایی و هی نشان بدهی که فلان دستگاه بدون یک قطره روغن، فلان چیز را برای شما درست می کند. در این مملکت خجالت دارد. من در روستایی به دیدن یکی از همکلاسی هایم رفتم که سه ماه بود بوی گوشت در خانه اش نپیچیده بود.

او در پایان درباره جواد انصافی که در برنامه نقش «شاغلام» را ایفا می کند، گفت: یکی از ارزشهای والای این رفیق گل من این است که محقق است و تحقیقاتش به درد تئاتر ملی ما می خورد چیزی که کم کم دارد نابود می شود.

«برمودا» به تهیه‌کنندگی مهدی مینایی هر هفته شنبه، یکشنبه و دوشنبه‌ها ساعت ۲۰ روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و روز بعد ساعت ۲ بامداد، ۸ صبح و ۱۲ ظهر بازپخش می‌شود.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


آخرین اخبار

پربازدیدها