مینا پیروزیان/ صبا؛ رویا جاویدنیا که این روزها سریال «مرهم» از او در حال پخش است، درباره همکاری خود با عوامل این سریال و نقش آفرینی خود گفت.
از همکاری با پروژه «مرهم» بگویید. چگونه تجربهای بود؟
همه گروه و عوامل درجه یک بودند و فضای کار مانند خانه خودم بود. آنقدر در آنجا راحت بودم که کارکردن را برایم لذتبخش و راحت میکرد. مخصوصا در کنار دو تهیهکننده نازنین آقای امیری و آقای سیدسجاد قافله باشی درجه یک که از همکاری با این دو عزیز واقعا لذت بردم.
همچنین همکاری با آقای آهنج که بسیار صمیمی و راحت بود. ایشان جزو معدود کارگردانانی هستند که نظرات من را به عنوان بازیگر میشنیدند و همکاری با ایشان بسیار دلپذیر و جذاب است.
از نقشتان و حس و حالش بگویید ؟
برایم خیلی جالب بود که نقش مادری را بازی میکنم که پسرش را در کودکی در ایران جا گذاشته است و بعد از سالها برای پیدا کردن و دیدنش به ایران باز میگردد و با چه داستانها و اتفاقاتی مواجه می شود و البته کاراکتری که خیلی برایم غریب بود. من خودم را جای مادرانی گذاشتم که فرزندهایشان را گم کرده و یا از دست دادهاند و این اتفاق فقدان خیلی بزرگی برای یک مادر است. مخصوصا خودم یک دختر دارم که هم سن و سال پسری است که در این مجموعه به دنبالش میگردم. حس عجیبی است، البته در وهله اول مادر سرد و بی احساس به نظر میرسد ولی در حقیقت این گونه نیست و کاراکتر مادر در سریال «مرهم» آدم بسیار درون گرایی است و احساساتش را نشان نمیدهد به همین دلیل بقیه به راحتی متوجه درونیات و احساسات این مادر نمیشوند.
با توجه به این که خودتان مادر هستید به راحتی توانستید با کاراکترمادر همذاتپنداری کنید؟
همان طور که گفتید من خودم مادر هستم و وقتی با آن حس مادرانه خودم را جای مادرهایی گذاشتم که بچههای خود را یا از دست داده یا مجبور به جدایی از آنها شدهاند حس خیلی دردناکی بود. در حقیقت به کلام نمیشود این حس را بازگو کرد چون خیلی درونی است و آدمها در این مواقع ساکت میشوند و به عبارتی دردشان را درون خودشان میریزند. به همین دلیل من هم در ایفای نقش این مادر دور افتاده از فرزند در مواقعی این مدلی میشوم. واقعا آدم در این مواقع همه چیز را به زبان نمیآورد و تبدیل به انسانی درونگرا میشود و همواره اندوه را با خود حمل میکند. حالا در سریال «مرهم» کاراکتر مادر از آن سر دنیا برای پیداکردن فرزندش آمده و در کنار این اندوه، باید اتفاقاتی که سر راهش پیش میآید را هم تجربه کرده و تحمل کند.
شیرینترین لحظاتی که در ایفای نقش مادر تجربه کردید کدام بخش داستان است؟
صحنهای که مادر در کما و خواب و بیداری است و احساس میکند پسرش کنارش آمده برایم لذتبخش بود و همچنین شیرینترین لحظه برای من وقتی است که مادر پسرش را پیدا میکند و متوجه میشود با آدمی مواجه شده که شاید به لحاظ فکری میتوانند از همدیگر دور باشند ولی چیزهای مشترکی نیز با هم دارند. بخشی از لحظات شیرین مادر در کنار جهان است که نسیم ادبی به زیبایی در نقش این کاراکتر ظاهر میشود. جهان مثل یک دوست صمیمی پا به پای او همه جا میآید و همه جا همراهیاش میکند و با او ندار میشود. دقیقا در این فضا چهره واقعی مادر در مقابل جهان بیشتر نمود پیدا میکند.
کار با آقای آهنج چگونه تجربهای بود؟
کارگردانی کاربلد و شنونده هستند و با بازیگرشان همراه میشوند و نظرات و ایدههای بازیگر را میشنوند و ما در مورد کار کلی با هم گپ میزدیم. ایشان در توضیح شخصیت کاراکترها آنقدر به زیبایی توضیح میدهند که هیچ حرفی باقی نمیماند. گاهی وقتها درباره نقشم که با آقای آهنج صحبت میکردم آنقدر با حوصله برایم توضیح میدادن که توجیه میشدم.
حرف پایانی.
امیدوارم مردم کار را پسندیده باشند. یک تیم بزرگ برای این کار زحمت کشیدند و امیدوارم با هر سلیقه و نگاهی کار مورد قبول مخاطب واقع شده باشد. من هر بار که در کاری حضور پیدا میکنم به امید این کار میکنم که مردم آن را دوست داشته باشند و بتوانیم در ایجاد شادی و امید در زندگی مردم سهمی داشته باشیم. پیشاپیش سال نو را به همه مردم سرزمینم تبریک میگویم و امیدوارم سال جدید سالی پر بار و پر روزی و رفاه و راحتی برای مردم باشد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است