مهدی علیپور/ معاون سردبیر صبا؛ «علاج» صدایی است که از خون و خاک عبور کرده و خودش را به قلب شنونده میرساند. انگار چاوشی، نه در استودیوی موسیقی، بلکه در دل آوار و هجوم، پشت ساز نشسته و با دستانی لرزان اما پرغرور، نغمهای مینوازد برای وطن. در این قطعه، او هنرمندانه از مرزهای شعار عبور میکند و به زیست انسانی در دل جنگ اشاره میکند؛ آنجا که درد، شخصی و جمعی در هم تنیده میشوند.
بزرگی این اثر تنها در ملودی یا کلامش نیست، بلکه در زمانیست که منتشر شد: وقتی ایران هنوز زخمی از زخمهای مکرر است. درست مانند دوران دفاع مقدس که صداهایی چون «ممد نبودی ببینی» و «دایه دایه وقت جنگه» به مردم امید و ایستادگی میدادند، «علاج» هم فرزند همان تاریخ است؛ اما با زبان امروز، با زخمی که نو شده، و با صدایی که دیگر فقط روایتگر نیست، بلکه تسکیندهنده است.
محسن چاوشی قافلهسالار هنر است؛ او در بزنگاهها، صدای وطن و مردمش شده و دیگران به تاسی از او وارد میدان شدهاند. نمونهاش همین «علاج» که راهی را باز کرد و دریچهای را نشان داد که دیگر هنرمندان هم از آن به پاسداری از وطن بنگرند. او شاید شبیهترین خواننده به نسلی باشد که با چاوش راهی را در بحبوحه انقلاب پنجاه و هفت باز کردند که بازتاب صدای حماسی مردم بود. او ادامه محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان است؛ نسلی که فریاد اعتراض شدند و با تعهدی که داشتند موسیقی حماسی ایران را به حد اعلای خودش رساند؛ نغمههایی که هنوز ترجمان مقاومت، درد و امید است.
چاوشی در «علاج» ثابت میکند که رسالت هنرمند نه فقط زیبا گفتن، بلکه درست ایستادن است. در بحبوحهی بحران، او بهجای سکوت یا هیاهو، نوایی ساخته که مثل نوری باریک از لای درز در، به دل تاریکی تابیده و یادمان میآورد: شاید علاج دردها، خود درد باشد، اگر با نغمه همراه شود و با انسانیت آمیخته.
این قطعه یک یادآوریست؛ برای ما که هنوز قلبمان میتپد، و برای هنرمندانی که وظیفهشان فقط ساختن نیست، بلکه روشن نگهداشتن شعلهی امید است.