امیر افشارفتوحی، منتقد سینما و فعال رسانه در واکنش به اظهارت اخیر مسعود فراستی که فیلم پیر پسر را «یکی از کثیفترین فیلمفارسیها» خوانده بود تاکید کرد: اگر قرار باشد هر تلاش خارج از چارچوبهای محافظهکارانه، به «فیلمفارسی کثیف» تقلیل یابد، دیگر مجالی برای خلق و ریسک نمیماند.
امیر افشارفتوحی/صبا؛ در یکی از اظهارنظرهای اخیر، مسعود فراستی، منتقد شناخته شده و همواره جنجالی سینمای ایران، فیلم «پیرپسر» را «یکی از کثیفترین فیلمهای فارسی» دانسته که در تمام عمر خود دیده است. این گزاره کوتاه، اگر چه از نظر زبان و محتوا کاملاً منفی و حذفگرایانه است، اما از آنجا که از سوی فردی با جایگاه رسانهای پرنفوذ بیان شده، ناگزیر باید به آن پاسخ داد. نه از سر مقابله شخصی، بلکه به احترام سینما، فیلمساز، و فرهنگ نقد.
پیش از ورود به نقد محتوای این دیدگاه، شاید بد نباشد یادآوری کنیم که نقد هنری، پیش از هر چیز، زبان است و زبان مسئولیت دارد. در سنت جهانی نقد، واژههایی نظیر «کثیف»، بهویژه در مواجهه با اثری که با تلاش مستقل گروهی هنرمند خلق شده، کمتر بهکار میروند. نقد، قضاوت بیرحمانه نیست؛ کشف است. کشف نیت، فرم، شکستها، زیباییها و احتمالات نهفته در هر اثر.
مارتین اسکورسیزی، یکی از معتبرترین فیلمسازان تاریخ سینما، جملهای دارد که بهراستی میتواند چراغ راه نقد حرفهای باشد: «هر فیلمی معتبر است. هر فیلم، حاصل تلاش و رویای کسی است.»
وقتی یک فیلمساز ایرانی، با بودجهای ناچیز، در شرایط اقتصادی و تولیدی دشوار، فیلمی مستقل میسازد که در آن ریسک میکند، روایت شخصی ارائه میدهد و خلاف جریان بدیهی سینمای بدنه حرکت میکند، حتی اگر نتیجه به نظر ما ناقص یا پر ایراد بیاید، آیا سزاوار چنین بر چسبی است؟ آیا با کلمه «کثیف» میتوان درباره تجربههای شخصی و انسانی فیلمسازی داوری کرد؟
فیلم «پیرپسر» ساخته اوکتای براهنی از آن دست آثار سینمای ایران است که خارج از قالبهای رایج، تلاشی برای باز تعریف زاویه دید و روایت دارد. چه با آن هم دل باشیم و چه نه، این اثر را نمیتوان در چارچوب فیلمفارسی به معنای تاریخی آن گنجاند؛ چرا که در آن نشانهای از فرمولهای تجاری تثبیت شده، رقص و آواز، اغراقهای عشقی یا تیپهای کلیشهای دیده نمیشود.
اتفاقاً آنچه در «پیرپسر» جریان دارد، یک نوع سینمای شخصی است، با مختصات کارگاهی، که یادآور سینمایی است که در دهههای گذشته، فیلمسازانی چون جیم جارموش، جان کاساوتیس یا برادران سفدی در آمریکا آن را پی ریختند. به قول جارموش: «فیلمهای مستقل یک ژانر نیستند؛ آنها نشانه افتخار و شرافتاند.»
در این نوع سینما، هدف، تأثیرگذاری سریع بر مخاطب عام نیست؛ بلکه جلب مشارکت فکری و عاطفی تماشاگر در روند کشف معنا و فرم است. آیا ما در مواجهه با این گونه تجربهها، باید به جای نقد فرمی، مستقیماً آن را «کثیف» بنامیم؟
بدون شک، «پیرپسر» مانند هر فیلمی قابل نقد است. برخی از ضعفهای فرمی، ناپیوستگیهای روایی، یا سلیقههای تصویری آن ممکن است محل تأمل باشد. اما راه درست، باز کردن زبان تحلیل است، نه بستن در احترام.
فرانسیس فورد کاپولا، کارگردان نامدار آمریکایی، در توصیف فیلمهای نه چندان موفق، گفته بود: «حتی فیلمهای ضعیف هم نوعی شکست شریفاند، چون کسی برایشان تلاش کرده.»
در فضایی که نقد به حذف بدل شود، فیلمساز نه تنها امکان رشد نمییابد، بلکه جسارت تجربهگری نیز سرکوب میشود. اگر قرار باشد هر تلاش خارج از چارچوبهای محافظهکارانه، به «فیلمفارسی کثیف» تقلیل یابد، دیگر مجالی برای خلق و ریسک نمیماند.
در آخر باید بگویم فیلم «پیرپسر» را میتوان دوست نداشت. میتوان از آن خسته شد، یا با فرمش بیگانه بود. اما نباید فراموش کرد که این فیلم تلاشی برای سخنگفتن از درون انسان معاصر ایرانی است، از خلال تجربهای زیسته و با امکانات محدود. پس شاید بهتر باشد به جای تحقیر این تلاش، با آن وارد گفتوگو شویم.
این فیلمسازی، حتی اگر خام باشد، سینماست و نقد، اگر شریف باشد، باید در خدمت شکوفایی سینما باشد، نه در حاشیهنشینی تحقیر.