نقد و نظری بر نمایش تازه محمد میرعلیاکبری
احمدرضا حجارزاده | داییسعید به تدریج میفهمد در خانواده کسی حامی او نیست. همه یا از او متنفرند یا به خاطر پیشنهادهای عجیب و غیرمنتظرهاش برای یافتن زوج مناسب به زنانی که میشناسد، از او فاصله میگیرند. از اینروست که داییسعید در صحنه پایانی تنها چیزی که برای خوردن مییابد، غصة تنهایی است که او را به گریستن وادار میکند.