مهرداد اسکویی عکاس و مستندساز در گفتگو با خبرنگار سینمایی صبا از اولین دیدارش با زنده یاد محمدرضا شجریان و حال و هوای آن روز گفت: من وقتی پروژه عکاسی از بزرگان فرهنگ و هنر معاصر را آغار کرده بودم، بلافاصله به یاد هنرمندان بزرگ موسیقی ایران افتادم. هیچوقت فراموش نمیکنم که خیلی دوست داشتم نزد استاد شجریان بروم و از ایشان عکاسی کنم اما نمیدانستم چگونه!
وی درباره دیدار با شجریان ادامه داد: در ابتدای سال ۱۳۷۷ شروع کردم به عکاسی از چهرههای هنر و فرهنگ ایران، در یازدهم مردادماه همان سال با استاد نصرت کریمی که یکی از دوستان نزدیک محمدرضا شجریان بود یک قراری گذاشتیم و به منزل استاد شجریان در سمت شهرک غرب رفتیم. بعد از ورود به خانه، سرسبز بودن و شکل باغی که آن را شبیه به باغهای ژاپن ساخته بودند مرا خیلی تحت تاثبر قرار داد. ابتدا در همان باغ شروع به صحبت کردیم، ایشان بیشتر با آقای کریمی صحبت میکردند و من هم بیشتر عکاسی میکردم.
آقای شجریان خیلی شاد و سرخوش و مهربان و متواضع من را پذیرا شدند
وی افزود: وارد خانه شدیم، من آنجا به عکاسی مشغول بودم و آقای شجریان خیلی شاد و سرخوش و مهربان و متواضع من را پذیرا شدند، با استاد کریمی صحبت میکردند، از گذشتهها میگفتند، برای یکدیگر جوک تعریف میکردند و خاطرات شیرینشان را به یاد میآوردند و با هم میخندیدند.
این مستندساز کشورمان که عکس های نابی از هنرمندان ثبت کرده است، توضیح داد: یادم است پسرشان، رایان آن زمان کودکی در بغل مادرش بود، من از همه خانواده با هم نیز عکاسی کردم. آقای شجریان به من گفتند من دو پیشنهاد برای تو دارم؛ میتوانیم برویم در باغ عکاسی کنیم چون من باغ ژاپنی خیلی دوست دارم و اگر دوست داشته باشی میتوانیم به طبقه پایین خانه که من جایی برای تمرین دارم، برویم.
اسکویی از حضورش در محل تمرین محمدرضا شجریان اینگونه تعریف کرد: تمام وسایل ضبط صوتیای که آنجا وجود داشت، دستگاههای پیشرفتهای بود که در آن سالها در آنجا دیده بودم. ایشان گفتند که من در اینجا موسیقی گوش میدهم، تمرین میکنم و کارهایم را بیشتر اینجا انجام میدهم. در آنجا من از ایشان پرسیدم کدام خواننده را خیلی دوست دارید و پاسخ دادند پاواروتی.
این هنرمند عکاس درباره چگونگی گرفتن عکس معروفی که در آن زمان از استاد شجریان گرفته بود، توضیح داد: خواهش کردم و گفتم امکان دارد یکی از موسیقیهایتان را پخش کنید، ایشان هم یکی از موسیقیها را از دستگاه پخش کردند و آرام آرام شروع کردند به زمزمه با شعر آن موسیقی، من در آن حال یک عکس گرفتم، بعد این زمزمه را خیلی درونی کردند و من یک لحظه دیدم که دستشان روی صورتشان را پوشاند و خیلی درونی با آن موسیقی زمزمه میکردند، در همان حال یک عکس گرفتم و بعد که شروع کردند یک مقدار خواندن هم من چند عکس دیگر گرفتم، ولی آن عکسی که خیلی درونی شد و در حالی فرو رفتند که حتی حضور ما را هم دیگر حس نمیکردند، جزو عکسهای مطرح عکاسی پرتره ما شد و عکس مورد علاقه ایرانیان و دوستداران استاد.
اسکویی که بعد از آن به باغِ خانه شجریان رفته، از حال ایشان در باغ اینگونه گفت: آن باغ یکی از زیباترین باغهایی بود که من در ایران دیده بودم. فکر میکنم تحت تاثیر باغهای ژاپنی ساخته شده بود. استاد شجریان میگفت همیشه در این مکان حال خوبی دارم، اینجا که میآیم با خود زمزمه میکنم و به گیاهان میرسم، اینجا به من حسی از شادی و حال خوب میدهد، من آنجا هم چندین عکس گرفتم، ایشان در آنجا همهاش لبخندی دلنشین بر لب داشتند.
وی درباره این دیدار توضیح داد: هیچوقت آن روز را فراموش نمیکنم، آن روز هم حال آقای نصرت کریمی بسیار خوب بود و هم حال آقای شجریان و منِ کم سن و سال آن وسط از زوایای مختلف ازشان عکس میگرفتم.
گفت سعی کن از دوربین عکاسی و فیلمبرداریات برای مردم استفاده کنی
او از صحبتهای محمدرضا شجریان درباره عکس و فیلم اظهار کرد: من شخصیت و دیدگاه استاد را بسیار دوست داشتم، یک آدمی در این سطح که حتی خودش هم چند ساز ساخته است و به نجاری علاقه داشت. یادم نمیرود که پرسید چه کار میکنی؟ گفتم عکس میگیرم، فیلم میسازم، گفت سعی کن از دوربین عکاسی و فیلمبرداریات برای مردم استفاده کنی و آنها را با عکسها و فیلمهایت به فکر وادار کنی چون فقط از این طریق است که میتوانیم بر آنها تاثیر بگذاریم و کشورمان را جای بهتری برای زیستن کنیم. عکس و فیلم هم مثل موسیقی میتواند به مردم ما کمک کند که عمیقتر به مسایل فکر کنند و ما در ادامه این مسیر میتوانیم جای بهتری را برای زندگی در کشورمان بسازیم.
شجریان همچنین از علاقه خود به حافظ و خیام به اسکویی اینچنین گفته بود: ایشان گفتند میدانی که من حافظ و خیام را خیلی دوست دارم، میتوانم یک شعر از حافظ یا خیام برایت در دفترت بنویسم و نوشت، (حافظ، از آن به دیر مغانم عزیز میدارند، که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست، محمدرضا شجریان، مرداد ۱۳۷۷).
مهرداد اسکویی همچنین اشاره کرد: استاد شجریان شوخ بودند و حتی با جوانی مثل من طوری رفتار میکردند که آنجا احساس راحتی کنم، یک چیزی که من از ایشان یاد گرفتم روح تواضعی بود که داشتند و آنقدر با من صمیمانه و متواضعانه حرف میزدند که برای من درس بود که چطور آدمی در اوج شهرت و معروفیت و جایگاهی که دارد میتواند اینقدر فروتن باشد. همچنین ایشان خیلی منضبط بودند و به گفته خودشان، نظم و رعایت نظم خیلی برایشان مهم بود و یکی از اصولی بود که در زندگی ایشان وجود داشت.
این هنرمند از دیدارهای بعدیاش با استاد شجریان اینگونه گفت: بعد از آن هم فکر میکنم سه بار ایشان را دیدم ولی دیگر از ایشان عکاسی نکردم. دلم میخواست، ولی آنقدر آن خاطره و حس آن روز برای من عزیز است و در خاطرم مانده است که دیگر هیچوقت، نمیدانم، توانستم یا دلم نیامد که باز از ایشان عکاسی کنم و فکر میکردم باید خاطره همان روز را در تقویم خاطرم به یادگار نگه دارم و سهم من از آقای شجریان همان چند عکسی بود که من آن روز از ایشان گرفتم.
او درباره اهمیت عکسهای استاد شجریان برای حافظه ملی ایران عنوان کرد: مدتی پیش یک آقایی از کشوری دیگر آمد و گفت میخواهد با مبلغی، آن نگاتیو استاد شجریان را از من بخرد، وقتی علت را پرسیدم گفتند من خیلی استاد شجریان را دوست دارم و خیلی چیزها از او جمع کردم و حالا دلم میخواهد نگاتیو این عکسها را هم برای خودم در آرشیوم داشته باشم. من در پاسخ گفتم این عکسها برای آرشیو ایران و حافظه مردم ایران است و قرار نیست در آرشیو خانوادگی کسی برود، در آینده نیز قرار است این نگاتیو جایی برود که برای تاریخ فرهنگی این مردم به یادگار بماند.
وی در ادامه عنوان کرد: سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰، نمیدانم چه ۲ دههای است که هنرمندهای بزرگی در این ۲ دهه متولد شدند و هیچکدام جایگزینی ندارند مثل استاد شجریان، آقای کیارستمی، آقای سینایی و آقای طیاب و بسیاری دیگر. من حدود ربع قرن است که از مفاخر فرهنگ و هنر ایران عکاسی میکنم و خیلی به این موضوع فکر میکنم و هنوز نتوانستم به این راز پی ببرم که در آن ۲ دهه چه اتفاقی افتاد که اینچنین انسانهایی به تاریخ فرهنگی هنری ایران وارد شدند، مثل آنها خیلی کم پیش میآید که باشند، در ایران و جهان دیده شوند و در قلب مردم کشورشان زنده بمانند.
اسکویی در صحبتهای پایانی خود اظهار کرد: یکی از شانسهای بزرگ زندگی من این است که از نزدیک ۷۰۰ نفر از چهرههای فرهنگ و هنر عکاسی کردهام و از هرکدام چیزی یاد گرفتم. مهمترین چیزی که این آدمها به من یاد دادند عشق به وطن و میراثی است که به آنها رسیده است و آنها هم هوشمندانه و آگاهانه آن را به نسل بعد از خود میسپارند مثل دست به دست کردن مشعل دانایی. این بزرگترین چیزی است که تک تک این افراد دغدغه آن را داشتند و دارند، این موضوع در آقای شجریان در حد عالی خود بود، میدانست در کدام کوچه تاریخ است، میدانست چه میراثی به او رسیده است و میدانست صدای ایران کهن در حنجره او است و او دارد آن را به نسل خود و نسل بعد از خود اهدا میکند. وقتی شما این مساله را به خوبی میدانید مثل یک حرکت پیامبرگونه است که شما صدا را از جایی میگیرید و درون خودتان پرورش میدهید و به بالندگی و بلوغ میرسانید. میدانید که این صدای یک نسل است که به شما به ارث رسیده است و شما نیز آن را برای آیندگان به ارث خواهید گذاشت. خوشا به حال ما که یک محمدرضا شجریان در تاریخمان داشتیم و باز هم خوشا به حال ما که یک همایون شجریان در کشورمان داریم.
فروغ گشتیل
انتهای پیام/
There are no comments yet