به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری صبا، حبیب پیریاری نویسنده ایرانی در واکنش به توهین برنامه «خندوانه» به نویسندگان، یادداشتی نوشت و به لزوم پرداختن به هنر مستقل و تشکلهای صنفی برای نویسندگان پرداخت.
متن وی را که در اختیار صبا قرار گرفته است در زیر میخوانیم:
«در هفتم آذر ۱۳۷۶، نوجوانی دبیرستانی بودم. تصویری که بهطور زنده از ملبورن به خانه ما میرسید، بخشی از خاطرات پرشور نوجوانی مرا رقم زد؛ آندقیقه که علی دایی توپ را به عمق انداخت، خداداد فرار کرد و توپ را رساند به تور دروازه مارک بوسنیچ. جیغ بود و هوار و شادمانی و اشک شوق و صدای جواد خیابانی که تکرار میکرد «خداداد عزیزی، باز هم روی زمین، باز هم روی زمین». من یک نویسندهام و بازیهای خداداد عزیزی را به یاد دارم. ریزنقش بود و تکنیکی، با شیطنتهای همیشگی.
من یک نویسنده خوزستانیام با عشق موروثی به فوتبال. فیروز کریمی را هم میشناسم و گهگاه با مصاحبهها و لودگیهایش خندیدهام. این دو نام، در یک برنامه تلوزیونی گپوگفتی داشتند که واکنشهای زیادی بهخصوص بین اهالی ادبیات داشت. از شرح و بسط آنچه مجریان و مهمانان گفتهاند درمیگذرم که میدانم هرکه این متن را میخواند، بیشک آن ویدیو را هم دیده است.
مدتهاست مخاطب تلوزیون نیستم و این جعبه تصویر و صدا فقط گاهی برای تماشای همان فوتبال است که میتواند مرا پاگیر خود کند. آن چند دقیقه تاسفبرانگیز را همچون بسیاری، در فضای مجازی دیدهام. در مقام یک نویسنده هیچ تکدر خاطری از دو مهمان فوتبالی این برنامه ندارم؛ بهرغم واکنش غریب خداداد در برابر پرسش سادهای که از او نام سه نویسنده را میپرسد و او هیچ آزرمی از کتابخوان نبودنش ندارد و حتی بهرغم آن شوخی خنک بیکارخواندن نویسندهها که فیروز کریمی گفت.
حقیقت آن است که این پارهویدیو فاجعه و اتفاق نامنتظری نبوده و تنها نمود عریانتری است از حقیقت روالی که برای سالها در حال طی شدن است، آنهم در رسانهای که بناست ملی باشد؛ عدم حساسیت بر ابتذال غیرسیاسی، سختگیری و تنگنظری در اندیشه نقاد.
قهقهه آزارنده رامبد جوان و مهمتر از آن، عبور این پُرس و پاسخ از دالانهای تنگ نظارت و ممیزی در سازوکار عریض و طویل صدا و سیما بخش معنادارترِ این چنددقیقه است. نه اینکه از منظر دفاع از همصنفان خود در مواجهه با این چند دقیقه موهن، پدیده نامطلوب سانسور را توجیه و تبلیغ کنم؛ سخن بر سر حساسیتهاست. از هزاران دقیقه تولیدات تلوزیون چند دقیقه صرف ادبیات، بهمعنای غیرسیاسی و غیرسفارشیاش، میشود؟ از این دقایق چقدرش به هنر مستقل، آثار و تولیدکنندگان مستقل و منتقد میرسد؟ تلوزیون، فراموشخانه هنر مستقل است. جذب مخاطب انبوه برای تولیدات بیخطر که کمترین احتمال اندیشهورزی و گسترش تفکر نقاد را نداشته باشند، دستورالعملی بوده که خروجیاش معرکه «خندوانه»هاست. «خندوانه» و همردیفِ پرمخاطبِ دیگرش «دورهمی»، نمونههای برجسته تولید و ترویج سطحینگری و ابتذالاند، مروجان خندیدن بیتفکر، عادیسازی نابسامانی و تقلیل و انحراف دردهای اجتماعی به اسباب لودگی.
میتوانیم کلام مهمان آن برنامه که نویسندگان را بیکار خطاب کرد، شوخی بیغرضی بدانیم که درست ادا نشده اما در این دقیقه، تلنگر هولناکی نهفته است به وضع و حال امروز نویسندگانمان. حال و روزی که در فقدان و یا انفعال نهادها و تشکلهای صنفی که در قبال چنینموردی اعتراض و واکنش هدفمند داشته باشند آشکارتر میشود (مقایسه کنید واکنش فراگیر و صنفی پزشکان را در موارد مشابه). نقش و ضرورت نهادها و تشکلهای صنفی نویسندگان در چنین ایامی آشکارتر میشود.
این ویدیو و اعتراضات پراکنده متعاقب آن، توان تغییر رویه تلوزیون در سیاسینگریِ خودی و غیرخودی ادبیاتیها را ندارد ولی شاید چنین انگیزهای را در بدنه محدودی از جامعه بیدار کند که بهراستی نویسندگان آدمهایی بیکاریاند؟ نویسندگان در چه سطح و کیفیتی از معاشاند و چگونه با سختیهایشان کنار میآیند؟ اصلا آیا نویسندگی یک شغل با ویژگی «دریافت حقوقی منظم و مستمر در ازای انجام وظیفهای مشخص» است؟
بسیاری از نویسندگان امروز کشور ما، نویسندگان پارهوقتاند و ممر معاششان یک شغل است و نوشتن، که عصاره روح و روان آنهاست، بخشی از هزینههای زندگیشان. از اینرو میتوانیم بگوییم حرف آن مهمان شوخ فوتبالی، پربیراه هم نبوده و باید پرسید که چه بر سر جامعه هشتاد و چند میلیونی آمده که شمارگان کتابهایش به کمتر از پانصد نسخه رسیده است و امرار معاش امن و بیدغدغه از طریق حقالتالیف و حقالتحریر به طنزی تلخ میماند. آندسته از اهل قلم که به اتکای نوشتن و تدریسِ ادبیات زندگی میکنند در مواجهه با سانحه و بیماری و نوسانات اقتصادی از هر قشر و صنفی آسیبپذیرترند. بیشک حوالهکردن تمامی این کاستیها به دستگاه تلوزیون، خارج شدن از طریق انصاف است و آنچه در پیدا و پنهان زندگی نویسندگان ما رخ میدهد و بحران کمبود مخاطب آثار فاخر فرهنگی که امروز شاهدش هستیم، بازبسته سیاست کلان فرهنگی و صدالبته افول اقتصادی کشور است.
نویسندگان چراغهایی فراروی جامعهاند، نگاههای تیزبینی که حقیقت زیستن را به مهارت روایت به جان مخاطب مینشانند. این نویسندگاناند که دنیای خیالانگیز کلمات را به مردمان هدیه میکنند، تجربه زیسته آنها را تنها به یمن کتابخواندن افزایش میدهند و تفکر خلاق و نقاد را از دل روایتها به ذهنها میآموزند.
در موضع ضعف نگاه داشتن هنر مستقل و منتقد ریشه و عقبهای تاریخی دارد و حتی اگر از همین امروز رویکرد سیاست کلان فرهنگی و در پی آن رویه تلوزیون تغییر کند و هنر را چنان که باید ارج نهد، بیگمان برای آنکه قدر قلم و ارزش نویسنده در جامعه احیا شود، به سالها زمان نیازمندیم. سالها حمایت، تولید و تبلیغ بیانحصار و فارغ از تنگنظری است که میتواند روزی ما را به برنامهای تلوزیونی برساند که وقتی مجریاش از «حماسهساز ملبورن» بپرسد، نام سه نویسنده را بگو، اگر نه اینکه نام هدایت و چوبک و محمود را بداند و بگوید، دستکم از شنیدن واژه «نویسنده» تعجب نکند.»
انتهای پیام/
There are no comments yet