حسام حیدری نویسنده کتاب «گنجشک کتابفروش» که به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است در گفتگو با خبرنگار ادبیات صبا درباره محتوای این داستان توضیح داد: این کتاب داستان دختری به نام هنگامه است. هنگامه عاشق خانه کوچک ییلاقیشان در کوه است و هر سال لحظهشماری میکند تا تابستان از راه برسد و با خانواده به آنجا بروند اما تابستان امسال اتفاقاتی رخ میدهد که مربوط به آدم بزرگهاست و هنگامه خیلی از آنها سر در نمیآورد. به همین دلیل آنها مجبور میشوند از خانه قبلیشان که حیاط داشت به یک آپارتمان اثاثکشی کنند و هنگامه را در مدرسه جدیدی ثبتنام میکنند که هیچ دوستی در آنجا ندارد و بدتر از همه، مجبور است همراه با مادرش برود سرکار به یک کتابفروشی بزرگ.
او درباره ارتباط میان آدمها و ویژگیهای شخصیت اصلی در این داستان عنوان کرد: هنگامه رابط و پیونددهنده گروهی از آدمها است که از قضا بیشترشان هم بزرگسالاند. از یک طرف، هنگامه از یک جایی به بعد تبدیل میشود به عامل پایداری و بقای خانواده که سعی میکند با تمام وجود خانواده کوچک دونفره خودشان را حفظ کند. به طور مثال از جایی که دست مادرش میشکند و حتی بار کارهای اداری مادرش هم به دوش او میافتد و باید تمام حواسش را جمع کند که مادرش اشتباهی در حساب و کتاب فرشگاه انجام ندهد که باعث اخراجش شود. از طرفی با آدمهای کتابفروشی هم وارد تعاملاتی میشود و تا جایی پیش میرود که اداره کتابفروشی را در روزی که اعضای شورای شهر برای بازدید آمدهاند به دست میگیرد یا مثلا به آقای دراز مشورت میدهد یا به درد و دلهایش گوش میکند. شاید ویژگیهای مهم هنگامه توان حل مساله، قدرت تطبیق دادن خود با شرایط و حل بحران است. او برای حل بحرانهای کوچک و بزرگی که جلوی پایش قرار میگیرند، تدبیر میکند و راهحل پیدا میکند. گاهی این راهحلها ابتدایی و بچگانه است مثل لجبازیهای اول کتاب. ولی او به مرور نشان میدهد که میتواند مدیریت کند، هم خانواده خودش را و هم محیط کاری و فضای کتابخانه را و از نظر من این جذابترین ویژگی و توانایی هنگامه است.
نویسنده کتاب «مامور مرگهای غیراتفاقی» درباره تغییرات شخصیتی ریحانه در این داستان بیان کرد: هنگامه مانند هر قهرمان دیگری در داستان، در طول روایت تغییر میکند و از بچهای لجوج یا به قولی اعصابخردکن که میگوید «چرا همیشه باید حرف، حرف بزرگترها باشه؟ و اون چیزی بشه که اونا میخوان؟» تبدیل میشود به فردی که نه تنها شرایط را درک میکند، بلکه برای حل مشکلات موجود دست به کار میشود، راه حل پیدا میکند و آنها را اجرا میکند. این تغییر یک طیف میسازد، طیفی که یک سرش لجبازی قرار دارد و یک سر دیگرش پذیرش مشکل و تلاش برای حل آن. من به واسطه کلاسهای کتابخوانی و دورهمیهایی که داریم، با این گروه سنی هشت تا یازده سال، در ارتباطم و فکر میکنم برعکس تصور اولیهای که ما از بچههایمان داریم، بسیاری از بچههای این نسل در گستره این طیف، در سمتی قرار میگیرند که به هنگامه اواخر کتاب نزدیکتر است و یا شاید حداقل این گونه است که در این طیف، در حال حرکت مداماند و به این دلیل میگویم بچههای مخاطب کتاب میتوانند رفتار هنگامه را باور کنند و با آن همذاتپنداری کنند و بازخوردهایی که تا اینجا گرفتهام نیز درستی این تصورم را تایید کردهاند.
نویسنده کتاب «ببرهای زخمی حکیمیه» با بیان اینکه دو موضوع تلخ در این قصه به صورت طنز بیان شده است، تصریح کرد: در این قصه با دو موضوع خیلی تلخ طرف هستیم؛ یکی از دست دادن پدر و دیگری بحث حضانت یعنی ترس از دست دادن مادر. من به عنوان یک دهه شصتی که کم از این شخصیتهای بدون پدر و مادر در کارتونها و فیلمهای دوران کودکیام ندیدهام، دوست داشتم که تا جایی که ممکن است تلخی این دو ماجرا را کم و کمتر کنم. یکی از تدابیر، بردن این دو ماجرا در پسزمینه اتفاقات و تمرکز روی اتفاقات جالب و شیرین کتابفروشی بود و تدبیر دیگر همان اضافه کردن چاشنی طنز. به عنوان یک طنزنویس که دو کتاب قبلیام هم رمان طنز بودهاند، تصور خیلیها این بود که این کتاب هم باید طنز بیشتری میداشت ولی من شیرین بودن را به خنداندن ترجیح میدادم. به نظرم در حال حاضر کتاب به هیچ وجه گزنده نیست و بچهها را آزار نمیدهد و حتی خیلی از بخشهای آن شیرین است و در عین حال حرفهایی که باید را هم زده.
حیدری در پایان درباره چالش استفاده از ضربالمثلها و ارجاعات به آداب و رسوم بابل گفت: یک موضوع این بود که دوست نداشتم که ضربالمثلها و ارجاعات به آداب و رسوم بابل، از داستان بیرون بزند و تبدیل به موضوعی نمایشی شود و موضوع دیگر این بود که من به زبان روزمره و مکالمه مازندرانی مسلط نبودم چه برسد به ضربالمثل! در مورد موضوع اول سعی کردم ضربالمثلها را مرتبط با روند داستان انتخاب کنم و بقیه مسائل را هم در زیر و بم داستان بچینم. در مورد موضوع دوم هم از خیلی از دوستان بابلیام مشورت و راهنمایی گرفتم که از همهشان مجددا تشکر میکنم. حال تا چه حد موفق بوده باشم، قضاوتش با مخاطب است. زیرنویسها هم یکی از مسائلی بود که در موردش خیلی فکر کردیم. این که زیرنویسها از قول و با زبان هنگامه گفته و نوشته شود، راهحلی بود که به نظرمان جذاب آمد و فکر میکنم برای بچهها هم آنقدر سخت نباشد و هیجان کشف معنی یک جمله یا فهمیدن یک زبان جدید آنها را مشتاق کند که زیرنویسها را بخوانند و پیش بروند.
انتهای پیام/
There are no comments yet