تأکید بر نوع نظارت در سه بخش پیشین [بخش اول، بخش دوم و بخش سوم] سلسله نوشتار «معمای استقبال مخاطب» را شاید بتوان در یک جمله خلاصه کرد؛ این که در روند تصویب فیلمنامه و صدور «پروانه ساخت» و «پروانه نمایش» تنها باید «ضابطه» حاکم باشد؛ در حالی که نقش موارد دیگری از جمله «رابطه» در پیشینه عملکرد نظارت و ارزشیابی به وضوح آشکار است.
به عنوان مثال، اگر نقد و نظر مثبت «مرتضی آوینی» و اندک افراد مورد تأیید دیگر نبود؛ فیلم عروس (بهروز افخمی – ۱۳۶۹) که پیشتاز رونق آن دوره سینما بود؛ هرگز اجازه اکران نمییافت. همچنین تصور این که تهیهکنندههای غیر از «حسین فرحبخش» میتوانست فیلم «آواز قو» را بسازد و اجازه اکران بگیرد؛ یا این احتمال که اجازه تولید فیلمهایی چون «اخراجیها» به کسی غیر از «مسعود دهنمکی» داده میشد؛ اصولأ تصور نادرستی است.
حتی فیلمساز خوشسابقهای چون «کمال تبریزی» نیز برای ساختن «مارمولک» پس از کش و قوس بسیار مجبور شد؛ اعتبار خود را گرو بگذارد و تعهد بدهد که در صورت عدم تأیید، نسبت به اکران نشدن فیلمش اعتراضی نخواهد داشت. قطعا برای «لیلی با من است» هم چنین شرایطی در مقطع خودش وجود داشته است.
این پیشینه نشان میدهد که تعیین مرز محدودیتها و خط قرمزها برای همه فیلمسازان یکسان نیست و اصولأ دغدغه ناظران، بر پایهای غیر از ضابطههای تعیین شده و اصول و قواعد سینما استوار است.
نمونههای بسیاری را میتوان مثال زد که طی دهههای گذشته از پیشداوری، تنگنظری و احتیاط افراطی و بیدلیل ناظران، آسیب جدی دیدهاند؛ اما بدون نام بردن از این گونه فیلم و سریالها هم میتوان با تکیه بر نتایج حاصله، به این واقعیت پیبرد که «نقد»، «ارزشیابی»، «نظارت»، «صدور دستور جرح و تعدیل» و تصمیمگیری نسبت به «میزان تأثیرگذاری بر مخاطب» کارآمد نبوده و نظارت بر کلیت سینما، تلویزیون، نمایش خانگی و پلتفرمها به راستی نیازمند بازنگری و اصلاح است.
برای مقایسه «مسیری که سینمای ایران و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران را از دیدگاه مخاطب به جایگاه کنونی رسانده»؛ با «نگاهی که موجب رغبت مخاطبان نسبت به سریالهای پر مخاطب پلتفرمها شده»؛ کافی است تا روند نظارت و تأثیر آن بر محصول نهایی با دقت بیشتری مورد ارزیابی قرار گیرد.
آنچه بیش از همه در سریالهای تولیدی پلتفرمها جلب توجه میکند؛ «موضوع»، و «ساختار» این آثار است که با دلمشغولیهای سازندگان اثر همخوانی دارد و روندشکلگیری، تولید و پخش آنها بدون تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم هر عامل دیگری بهجز نویسنده، کارگردان و تهیهکننده طی شده است؛ روندی که حد معقول رعایت خط قرمزها را به همراه داشته و از خودسانسوری، پیشداوری، اعمال سلیقه و سختگیری افراطی صدمه کمتری دیده است.
نشانه سختگیری افراطی را بهعنوان نمونه در پایانبندی سریال «یاغی» به وضوح میتوان دید. سریالی که با نگاه منفی نسبت به «تأثیرگذاری بر مخاطب»، به این سرنوشت دچار شده؛ در حالی که آشکار است این پایان هیچ تأثیری بر برداشت مخاطب از قسمتهای قبلی ندارد و تنها موجب دلزدگی او از دخالت آسیبزننده تصمیمگیرانی غیر از تهیهکننده و کارگردان در روایت درست اثر و نتیجهگیری از آن شده است.
در مقابل میتوان به کیفیت اثری مانند «رهایم کن» اشاره کرد که صرفنظر از اندک اشکالات فنی و ساختاری آن، در مجموع به دلیل انتخاب موضوع درست، فیلمنامه کم اشکال، کارگردانی قابل قبول و مهمتر از آن، «طراحی صحنه و اجرای دقیق آن بدون واهمه از برگشت سرمایه»، زمینه هنرنمایی عموم بازیگران و عوامل اصلی تأثیرگذار در تولید را به خوبی فراهم کرده است.
این موارد بخشی از همان ضرورتها و زیرساختهایی است که در بخش دوم نوشتار از آنها بهعنوان «عامل پر فروششدن یک فیلم» و «استقبال مخاطب از یک سریال» یاد شد.
نکته مهم دیگر این است که اثر جانبی موفقیت یک سریال و استقبال مخاطب از آن، زمینهساز «اطمینان تهیهکننده به تکرار موفقیت» و «افزایش سرمایه و سرمایهگذار» برای تولید آثار مشابه میشود. علاوه بر این توفیق فیلمساز در پرداختن به دلمشغولیها و به دستآوردن فرصت برای بروز خلاقیت و توان هنریاش، موجب جسارت بیشتر برای انتخاب «موضوع جذاب» و «آسودگی خیال» برای تولید آثار بعدی میشود.
از سوی دیگر با توجه به گستردگی فناوریهای نوین و دسترسی مخاطب به رسانههای مجازی و شبکههای ماهوارهای، اصولأ بستن فضای دسترسی به آثار سینمایی و تلویزیونی امکانپذیر نیست و پیداست که توهم هدایت مخاطب با توسعه خطوط قرمز و جلوگیری از تولید آثار پرمخاطب ایرانی نمیتواند به تحقق اهداف فرهنگی در شرایط اجتماعی کنونی یاری برساند؛ اما با «نظارت منطقی» و «کم کردن خطوط قرمز کماثر» میتوان برای فیلمها و سریالهای ایرانی امکانی فراهم کرد که با انتخاب موضوع پویا، ساختار قوی و تولید حرفهای، جذابیت بیشتری برای مخاطب میلیونی داشته باشند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است