در جدیدترین تالارِ پاراگراف صبا به سراغ «بیشعوری» رفتهایم…اثری از خاویر کرمنت…امید میرفت با این کتاب شاهد کاهش «بیشعوری» باشیم ولی اکنون گویی همه چیز قاطی شد و بیشعورها هم فکر میکنند بیشعور نیستند و باشعورها هم به خود شک کردند و اینطور شد که بیشعوری همچنان ادامه دارد اما باز ما امید داریم…
برویم چند پاراگراف برگزیدهی این کتاب را باهم بخوانیم…
***
هر آدمی، چه پولدار و چه بیپول، چه زن و چه مرد، چه پیر و چه جوان ممکن است به بیشعوری مبتلا شود. نه باهوش بودن و نه کودن بودن، هیچکدام مانع از ابتلا به این عارضه نمیشوند. به عبارت دیگر، بیشعوری مرضی است که میتواند هر کسی را در هر زمانی، بدون هیچ هشداری، آلوده کند.
***
اگر بیشعورها عاشق می شوند فقط به یک دلیل است: میخواهند در هیچ چیز کم نیاورند از جمله عشق.
***
بیشعورها اعتقاد دارند که : تمام آدمهای روی کره زمین وظیفه دارند که خواستههای آنان را برآورده کنند. در کارهای دیگران دخالت میکنند. از اینکه دیگران به فکر خودشان باشند ناراحت میشوند. از مشکلات دیگران خوشحال میشوند؛ چرا که در این مواقع توجیهی برای اشتباهات خود مییابند.
***
رامترین نوع بیشعورها، بیشعورهای آبزیرکاهند. البته منظور این نیست که این نوع بیشعورها کمخطرتر از بقیه بیشعورهایند، بلکه منظور این است که زیاد به چشم نمیآیند. بیشعورهای آبزیرکاه با مشاهدهی واکنش جامعه نسبت به بیشعورهای تمامعیار ترجیح میدهند که پشت نقابی از مهربانی و خونسردی پنهان شوند، اما در عین حال همواره میدانند که چگونه این خنجر غلافشده را بهموقع بیرون بکشند و بدون اینکه هیچکس تصورش را بکند، کار خودشان را بکنند.
***
سختترین مرحله در درمان و ترک بیشعوری، همان مرحلهی نخست است؛ یعنی پذیرفتنِ بیشعور بودن. هیچکس دوست ندارد قبول کند که بیشعور است و بنابراین لحظهی برداشتن نخستین گام، دردآور است. لحظهای که رسیدن به آن، شهامت و اراده بالایی نیاز دارد.
***
یکی از خصلتهای این بیشعورها این است که خود را چنان برگزیدهی خداوند میدانند که حتی هالهی نورانی دور سرشان را هم میبینند.
***
بزرگترین معضل در کار کردن با بیشعورها، این است که محال است پا روی دم آدم نگذارند. وقتی که همکار بیشعورتان بعضی از گزارشهایتان را میدزدد یا به رئیستان میگوید که احتمال دارد معتاد شده باشید، چه کار میتوانید بکنید؟
***
مشکل درمان بیشعوری آن است که آدم بیشعور معمولاً قبول نمیکند بیشعور است . اگر هم عاقبت قبول کند، باز هم تمایل دارد تقصیر آن را به گردن دیگران بیاندازد.
***
بیشعوری ربطی به سواد ندارد، به رفتار آدم ربط دارد. حتی بعضی از بیشعور ترین افراد، کسانیاند که متخصص محسوب میشوند و دیگران را راهنمایی میکنند. خود من شاهد این ادعا هستم.
***
بیشعوری یک نوع اعتیاد است و مثل سایر اعتیادها به الکل و مواد مخدر یا وابستگی دارویی ،اثرات سوء و زیانباری برای شخص معتاد و اجتماعی که در آن زندگی میکند دارد. بدترین خصوصیت این اعتیاد آن است که بیشعورها ذرهای هم از بیشعوریشان آگاه نیستند.
***
بیشعورها اصولا نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند. در جنگ حالت تهاجمی دارند، در صلح حالت تهاجمی دارند و حتی در گفتن دوستت دارم هم حالت تهاجمی دارند!
***
بیشعورها عاشق شراکتاند و به همین دلیل بسیاری از چیزهایشان را با دیگران قسمت میکنند. مثلاً همیشه آمادهاند که دیگران را در این جور چیزها شریک کنند: بدبختیهایشان، تقصیرها، تعهدات، نگاه کسالتبارشان به زندگی، اضطراب، نظراتشان، تبخالشان.
***
بیشترین حجم نق را در دنیا بیشعورها تولید میکنند. بیشعورها در موارد زیر غر میزنند: وقتی که دیگران پولی به دست بیاورند؛ وقتی که خودشان پولی به دست بیاورند؛ دربارهی این واقعیت که باید برای امرار معاش کار کرد؛ دربارهی طول مدتی که بیکار شدهاند، دربارهی هوا، دربارهی اقتصاد، به خاطر کم توجهی بچههایشان به آنها؛ به خاطر پرتوقعی والدینشان، برای سیاستهای جهانی، برای اینکه چرا به نظر نمیآید هیچکس از آنها خوشش بیاید، از دست آدمهایی که مدام در حال غر زدنند.
***
سراسر زندگی آدم بیشعور، عشق ورزیدن است،منتها به خودش، سیاره ی عشق آدمهای بیشعور، سیارک بسیار کوچکی است که بر روی آن فقط برای یک نفر جا هست
و کس دیگری را به آنجا راه نیست.
***
بی شعورها همیشه وجود داشته اند و اکنون بیشتر از همیشه وجود دارند. تمام آنچه درباره تاریخ بی شعوری باید دانست، همین است.
***
There are no comments yet