کتاب «دختر گمشده» اثر گیلین فلین، با ترجمهی آرش خیروی در نشر «میلکان» منتشر شده است.
گفتنیست «دختر گمشده» پرفروشترین رمان در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ میلادی شده است و هماکنون طرفداران زیادی برای خوانش آن وجود دارند. همچنین دیوید فینچر کارگردان مطرح سینمای جهان، فیلمی بر اساس و با اقتباسی از این کتاب با همین نام ساخته است.
دختر گمشده نوشتهی گیلین فلین از کتابهای مهیج سالهای اخیر است که با استقبال بیسابقهای روبهرو شد و به سرعت در لیست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفت.
دختر گمشده در ژانر جنایی و معمایی قرار میگیرد، شور و هیجان در متن کتاب موج میزند و علاوه بر این پر از رگههای روانشناختی و اجتماعی است. دختر گمشده کتابی است که در سراسر دنیا با حجم زیادی از خوانندگان مواجه شده است، تا جایی که آنتونی لین _ یکی از نویسندگان نیویورکر _معتقد است تعداد افرادی که هنوز این کتاب را نخواندهاند بیست و یک نفر است!
جذابیت داستانی که فلین نوشته بود آنقدر بالا بود که کمتر از دو سال بعد _سال ۲۰۱۴_ فیلمی بر مبنای آن اکران شد که توسط دیوید فینچر کارگردانی شده است و بن افلک و رزموند پایک نقشهای اصلی آن را ایفا میکنند. فلین خیلی خوب بلد است در تاریک ترین پستوهای روح و روان انسانها نفوذ کند… در این رمان، شما زن و شوهری را میبینید که هر کدام به نحوی با زندگی مشترکشان که مدتهاست دچار روزمرگی و عادت شده است کنار میآیند. یکی با خیانت و دیگری با انتقامی سخت. اما قهرمان این داستان ایمی است. زنی که هم میشود دوستش داشت و هم میشود از او ترسید.
در بخشی از رمان آمده است: «حالا که مُردهام، خوشحالترم. عملاً گم شدهام. اما خیلی زود همه مرا مُرده فرض خواهند کرد. مختصر و مفید خواهیم گفت مرده. چند ساعت بیشتر نگذشته، اما احساس خیلی بهتری دارم: مفاصل شل، ماهیچههای لرزان. امروز صبح یک لحظه متوجهی تغییر قیافهام شدم. قیافهام عجیب شده بود. از داخل آینهی ماشین، به پشت سرم نگاه کردم. کارتاژ ترسناک را پشت سر گذاشته بودم. شوهر کوته فکرم بیکار، در بار چندشآورش وقت میگذراند. متوجه میشوم که با چنین فکری لبخند به لبم آمده است. آها… این حس تازه است.»
گفته شده عشق باید بدون قیدوشرط باشد. این قانونش است. همه همین را میگویند. اما اگر عشق مرزی نداشته باشد، حدی نداشته باشد، قید و شرطی نداشته باشد، چرا باید کسی تلاش کند کار درست را در یک رابطهی عاشقانه انجام بدهد؟ اگر بدانم که کسی عاشقم است و دیگر هیچچیز برایش مهم نیست، دیگر چه چالشی باقی میماند؟
من قرار است نیک را با همهی کموکاستیهایش دوست بدارم. و نیک هم قرار است مرا با همهی ویژگیهای شخصیتیام دوست داشته باشد. اما مشخص است که هیچکدام از ما اینطور نیستیم.
این مرا به این فکر میاندازد که همه در اشتباهاند و عشق باید شرطوشروط فراوانی داشته باشد. در عشق باید دو شریک وجود داشته باشد که همیشه در بهترین حالتشان باشند. عشق بیقیدوشرط عشق بدون نظموترتیب است. و همانطور که همه دیدهاند، عشق بدون نظموترتیب مصیبت است.
گیلین فلین
There are no comments yet