ارنست همینگوی میان دریا | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۰۰:۰۶
تالارِ پاراگراف صبا

ارنست همینگوی میان دریا

آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره.

تالارِ پاراگراف صبا

جدیدترین تالار پاراگراف صبا با حضور ارنست همینگوی و با «پیرمرد و دریا» برگزار می‌شود…

***

پیرمرد با خود می‌گفت که من ریسمان را میزان می‌کنم، چیزی که هست بخت یاری نمی‌کند. اما کسی چه می‌داند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازه‌ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن‌وقت اگر بخت یاری کرد آماده‌ای.

***

هنوز دو ساعت دیگر مانده‌است تا آفتاب غروب کند، شاید تا آن ساعت ماهی بالا آمد. اگر نیامد با ماه بالا می‌آید. اگر باز هم نیامد، شاید با آفتاب بالا بیاید. هیچ جایی از تنم خواب نرفته، زورم سر جاست. اوست که قلاب به‌دهن دارد. اما با این کشش از آن ماهی‌هاست. لابد دهنش را سفت روی سیم قلاب بسته‌است. کاش می‌دیدمش. کاش یک بار هم شده می‌دیدمش تا بدانم با کی طرفم.

***

ریسمان آهسته و پیوسته بالا آمد و آنگاه سطح دریای جلو قایق ورم کرد و ماهی پدیدار شد. ماهی مدت درازی بیرون می‌آمد و آب از پهلوهایش فرومی‌ریخت. رنگش در آفتاب روشن بود و کله و گرده‌اش ارغوانی سیر بود و نوارهای پشتش در آفتاب پهن می‌نمود و به‌رنگ بنفش روشن.

***

پیرمرد در دل خود گفت ماهی تو داری مرا می‌کشی. اما حق هم داری. ای برادر، من تا به‌حال از تو بزرگ‌تر و زیباتر و آرام‌تر و نجیب‌تر چیزی ندیده‌ام. بیا مرا بکش. هر که هر که را می‌کشد بکشد. بین خود گفت نومیدی احمقانه است. از این گذشته، به عقیده من گناه هم هست. فکر گناه را نکن. حالا بدون گناه هم به‌اندازه کافی دردسر داری.

***

پس از آنکه بند کارد را روی دسته پارو وارسی کرد گفت: «کاشکی یک تکه سنگ داشتم کارده رو تیز می‌کردم. باید یک سنگ با خودم می‌آوردم.» با خود گفت که باید خیلی چیزها با خودت می‌آوردی. ولی نیاوردی، پیرمرد. حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری. ببین با آنچه داری چکار می‌توانی بکنی.

***

آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره.

***

تکه‌ای از کتاب:

پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف‌استریم ماهی می‌گرفت و حالا هشتاد و چهار روز می‌شد که هیچ ماهی نگرفته‌بود.

در چهل روز اول پسربچه‌ای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد «سالائو» است، که بدترین شکل بداقبالی است، و پسر به‌فرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفته اول سه ماهی خوب گرفت.

پسر غصه می‌خورد، چون می‌دید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمی‌گردد، و همیشه می‌رفت چنبر ریسمان یا بُنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دگل را برای پیرمرد به‌دوش می‌کشید. بادبان با تکه‌های گونی آرد وصله خورده‌بود و، پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود.

 

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است


جدول فروش فیلم ها

عنوان
فروش (تومان)
  • تگزاس۳
    231/063/671/400
  • تمساح خونی
    168/255/197/250
  • مست عشق
    120/024/440/750
  • خجالت‌نکش۲
    83/565/115/200
  • پول و پارتی
    75/236/463/500
  • سال گربه
    64/591/860/000
  • قیف
    16/316/080/500
  • یادگار جنوب
    12/104/059/550
  • ملاقات با جادوگر
    10/154/125/000
  • مفت بر
    9/605/872/500
  • ساعت 6صبح
    6/682/846/250
  • قلب رقه
    6/682/092/000
  • شهرگربه‌ها۲
    5/039/137/000
  • در آغوش درخت
    4/758/831/500
  • شه‌سوار
    2/867/932/500
  • روزی روزگاری آبادان
    2/689/395/000
  • آغوش باز
    691/497/500
  • کارزار
    189/070/000
  • سودابه
    128/322/500
  • لختگی
    25/100/000