همراه با طبیعت و جاودانگی هستی در دی روز (جدی) تقدیر انسان را در نزدیک ترین فاصله با نقطه ی عطف سال نو قرار می دهد و کتاب کامل سال پیش رو را در پیش چشم ، می گشاید … این اتفاق، دو نوبت دیگر نیز در این روز ها می افتد (دوازدهم و چهاردهم) و امسال که به تقویم مهری سال نهنگ ( به عظمت و شکوه و جلال و سلطنت و امنیت و صحت و سلامت و عزّت و قدرت و ثروت و موفقیت کامل و تمام «ماحی» است) با شبهای قدر ماه مبارک تلاقی یافته ست و این همزمانی ، در شب تقدیری و قدر نیز همایون است…
پیشینیان ما بر این باور بودند که آنگاه که قدر خود را دانستی آن لحظه قدر توست و می توانی در تقدیر زمینی و آسمانی خود تصرّف کنی … و این نکته ی کمی نیست :
پیر ما گفت : خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر قلم پاک خطا پوشش باد
حضرت حافظ
و خطا را آدمی که به خود آمده باشد … می پوشاند و تغییر می دهد … خطا فکر و خیال باطل و بل نفس نااهل است…
به یاد دارم که سالکی از پیری پرسید : من چگونه به خدا برسم؟ پیر گفت : تو به خود آ… تا به خدا برسی ( که گفت من عرف نفسه فقد عرف ربه) آنکس که به خود می آید به خدا می رسد و نفس نا اهل را کنار می گذارد … پوست می اندازد و نو می شود … چیز دیگری می شود و بهار جان ها می زند:
آمد بهار جان ها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد …مصر و شکر به رقص آ
حضرت مولانا
اصلا ابلیسِ خود را به راه می آورد و مسلمان می کند و بل می بیند پیش از خود، او مسلمان شده است و او وی را به راه آورده ست بی آنکه بداند :
از اسلم شیطانی ، شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد … تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی، با آنهمه بد بختی
نک موسی عمران شد ، تا باد چنین بادا این چه تحولی است که به هنگام روی دادن ، گویا «نور »در می آمیزد و جهانی را تغییر می دهد …
شمس الحق تبریزی ، از بس که در آمیزی
تبریز خراسان شد!!! تا باد چنین بادا
حضرت مولانا
چه می توان گفت در باب گمشده ای اسطوره ای و اسوه ای … که با تلالو نوری برای سالک، شهریت را به هم می ریزد … تبریز چگونه و چرا خراسان شود… !؟ بیش از این اگر بنویسم می ترسم قلم بشکند…
تنها آنکه: آه از آن لحظه که آدمی خود را در آینه ببیند و بشناسد !
در آینه می دید و نمی دید خدا را
آن را که عیان است…چه حاجت به بیان است…
این روز اما برای عموم مردمان علاوه بر آغاز کسب و کار و تلاش… توجه به سلیمان زمانه نیز بوده است … پدران و مادران ما باور داشتند که سلیمان «یار غایب از نظر » در این روز ها بیشتر به چشم می آید ! اما کو آنکه ببیند و بشناسد … و اصلا عید آن لحظه است که یک نفر او را ببیند و بشناسد و به دیگران بگوید و همه را همراه نماید:
عید آمد و عید آمد ، یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد ، تا باد چنین بادا
حضرت مولانا
مهدی مظاهری
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است