به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری صبا، مائده مرتضوی نویسنده و منتقد در یادداشتی که درباره فیلم هایی که روز اول سی و هشتمین جشنواره ملی فیلم فجر در پردیس ملت به عنوان سینمای رسانه ها به نمایش در آمد، نوشت: «روز اول جشنواره، اهالی رسانه در پردیس ملت شاهد سه فیلم بلند به نامهای سه کام حبس، قصیده گاو سفید و عامهپسند بودند؛ سه فیلمی که سازندگان آن داعیه این را داشتند که به شدت به مسائل اجتماعی روز وفادارند اما واقعا تعریف سینمای اجتماعی چیست؟ آیا میتوان صرفا نمایشی از واکنشهای کلیشهای به قوانینی ثابت و عرف مورد پذیرش جامعه را سینمای اجتماعی دانست؟ اگر نشان دادن چگونگی به قهقرا رفتن یک خانواده در مواجهه با مسالهای به مانند اعتیاد، قصاص و عرفی که خاستگاهش تفکر مردسالار است را سینمای اجتماعی بدانیم پس تکلیف رسالتی که سینما در طرح پرسش و ارائه راه حل دارد چه میشود؟
فیلم «سه کام حبس» ساختهی سامان سالور به نویسندگی مهرداد کورش نیا را به طور قطع میتوان مونتاژی از چند فیلم به ظاهر اجتماعی سالهای اخیر دانست، یک تم ابد و یک روزی با والوری از سینمای فرهادی از نوع جدایی نادر از سیمین و پایان بندی از نوع قیصری!
جالب است که طراح لباس این فیلم غزاله معتمد همان طراح لباس فیلم ابد و یک روز است و به شدت خواسته همان پریناز ایزدیاری را نشان دهد که در ابد و یک روز وجود داشت. لباس های این بازیگر شباهت انکارنشدنیای به نقش سمیه در فیلم مذکور دارد! و اینجاست که مساله تقلب از خود مطرح میشود!
گریم هم وضعیت مشابهی دارد. ایمان امیدواری طراح گریم این فیلم برای دو شخصیت از دو طبقه اجتماعی مختلف یک مدل آرایش را طراحی و اجرا کرده و گریم این دو کاراکتر (پرستار و نسیم با بازی سمیرا حسنپور و پریناز ایزدیار) شباهت های انکارنشدنی دارد به ویژه در طراحی ابرو! درنهایت در چهرهی نسیم زنی که اسیر شوهری معتاد و موادفروش است هیچ آثاری از این فلاکت به چشم نمیخورد و در عین حال شاهد این دیالوگ بین زن و شوهر هم هستیم که شوهر مدام از ظاهر اشفته همسر خود گلایه میکند در صورتی که در عمل ظاهر اشفتهای نمی بینیم!
طراحی صحنه هم اوضاع جالبی ندارد و ملغمه ای از چند فیلم از قبل انقلاب تا زمان حال است. همان بیغوله ها و کوچه پس کوچه های تنگ و ظاهر آَشفته ی خانه و اثاثیه تلنبار شده روی هم که در تمامی فیلمهایی با موضوع اعتیاد دیده ایم را میتوانیم در «سه کام حبس» هم ببینیم و سحر شهامت دستاوردی در این بخش نداشته است.
صحنه های شستن شوهر مفلوک و معتاد هم از جدایی نادر از سیمین وام گرفته شده که خاطره آن فیلم را هم نزد مخاطب خراب میکند. در نهایت تمام این تقلیدهای بیجا از سه کام حبس فیلمی تماما عاریه ای ساخته است. این فیلم هیچ تصویر جدیدی از زندگی افرادی که با اعتیاد درگیرند به دست نمیدهد و تکرار مکررات است؛ مکرراتی نظیر اینکه اعتیاد بد است و خانمان سوز است و دودش توی چشم خودتان میرود و باشد که درس عبرت بگیرید! در همین حد سطحی و بی مایه.
از نقاط قوت فیلم می توان به سلیقهی فیلمبردار برای انتخاب رنگ فیلم که خاکستری و نزدیک به فضای جامعه ی امروز است اشاره کرد و شخصیت پردازی نسیم با بازی پریناز ایزدیار. شخصیتی به ظاهر ساده اما با درونی پیچیده که در عین حال که تنفر خویش را به کرات از همسر خود ابراز میکند اما از بذل عشق و احساس هم دریغی ندارد و این دوگانگی شخصیتی را با وضوح بالا به تصویر میکشد. صدا نیز از دیگر نقاط قوت فیلم است.
فیلم «قصیده گاو سفید» ساخته بهتاش صناعی ها در دسته فیلمهایی قرار میگیرد که پیرامون یک قانون لازم الاجرا در کشور ساخته میشوند،فیلمهایی با موضوع اعدام. اما در این فیلم دعوا بر سر گرفتن رضایت از خانواده مقتول نیست صحبت از یک اعدام اشتباهی است؛ یک خطای انسانی که از یک قضاوت اشتباه نشات گرفته. فیلمساز در این اثر این قانون را به روشنی به چالش میکشد و در پس این قصه ظاهرا در پی راه انداختن کمپین «نه به اعدام» است.
در دو صحنه از فیلم، گاوی سفید را میبینم که وسط حیاط زندان ایستاده و جمعیتی به دور آن حلقه زده اند. اگر این وضعیت را نمادی از قربانی کردن بدانیم باز هم کمکی به فهم درون مایه فیلم نمیکند چون فیلمساز تکلیفش با خودش روشن نیست و در پرده دوم چند موضوع را به طور همزمان به چالش میکشد که در اجرای هیچکدام از آنها موفق نیست؛ اینکه آیا اعدام اصولا باید اجرا شود یا نه اینکه اگر اعدام اشتباهی صورت گیرد آیا دیه پاسخگوی خسارت خانواده زیان دیده خواهد بود یا نه و در انتها آیا اصولا باید عذرخواهی از سوی مراجع مسئول برای بروز چنین خطاهای جبران ناپذیری صورت بگیرد یا خیر؟
بازی مریم مقدم در نقش مینا در یک سوم ابتدایی فیلم درخشان است و چهرهی یک زن کارگر از طبقه متوسط را با تمام دغدغه هایش به خوبی نمایان می سازد اما با رسیدن داستان فیلم به نقطه عطف اول، این بازی درخشان فرو می ریزد و ما تا انتها با کاراکتری عجیب همراه می شویم که نه برای رفتارهایش با یک مرد غریبه توجیهی پیدا میکنیم و نه برای آن چرخش صدوهشتاد درجه انتهایی فیلم.
طرح پرسش در فیلم هایی که بحث های قضایی خاصی در آنها مطرح میشود لازمهی ساخت چنین آثاری است اما به شرط آنکه این پرسش ها طوری مطرح شوند و طوری در درام قصه جای بگیرند که به شعور مخاطب توهین نشود.
بازی علیرضا ثانی فر و پوریا رحیمی سام هم در حد متوسط است و هیچکدام فراتر از حد انتظار ظاهر نشده اند.
«عامه پسند» فیلم سوم سهیل بیرقی بعد از «من» و «عرق سرد» است. فیلمی که در وهله اول روابط دو زن از دو نسل مختلف را به چالش میکشد. این هنر بیرقی است که میتواند زنان را در هر طبقه و رده سنی طوری در آثارش به تصویر بکشد که برای مخاطب باورپذیر به نظر آید اما در فیلم آخر خود تنها به تصویری کلیشهای و نمایشی از یک زن مطلقه و برخورد جامعهی به شدت درگیر سنت و تفکر مردسالارانه بسنده میکند.
در این فیلم ما مردی نمیبینیم و تنها از دیالوگها و صحبت های تلفنی کاراکترهای زن پی میبریم که چنین مردهایی در روند قصه جای دارند که از نقاط قوت فیلم است اما اینکه صرفا فیلمی موضوعش نحوه برخورد یک جامعه به ظاهر سنتی با زنی تابوشکن باشد که خلاف جهت و جریان عامه پسند موجود در جامعه شنا میکند هم نمیتواند مباحثه اخلاقی درخوری برای یک فیلم به جا بگذارد. «عامه پسند» تمام چیزهایی را به تصویر میکشد که هر زن و مرد ایرانی یا آن را در فیلمهای دیگری دیده یا مصداق هایش را به طور عینی در خانواده و نزدیکانش تجربه کرده اند. تئوری زن علیه زن هم اینجا جواب نداده و فیلم تنها به مدد فلش فورواردهای درخشانش تماشاگر را تا انتهای قصه میکشاند.
از دیگر نقاط قوت فیلم فیلمبرداری و قاب بندی های حسین جعفریان است که مانند همیشه جغرافیا را در دوربینش میبینیم و از همان صحنه های ابتدایی و رنگ خاصی که برای فیلم در نظر گرفته میفهمیم که ماجرا در شهری به جز تهران در حال وقوع است.
روایت غیرخطی و زمان شکن فیلم هم به کشش آن کمک شایانی کرده است. در نهایت بیرقی در «عامه پسند» حرکتی رو به عقب داشته است چون تنها به یک نمایش کلیشه ای از یک کنش جمعی اجتماعی در مواجه با مساله ای که خلاف عرف است اکتفا کرده. «عامه پسند» در بهترین حالت مرثیه ای است برای زنانی که میخواهند تابوشکن باشند.»
انتهای پیام/
There are no comments yet