به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری صبا، جعفر گودرزی نویسنده و منتقد، از اعضای هیات مدیره انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران و دبیر سه دوره جشن منتقدان درباره «روز بلوا» ساخته بهروز شعیبی که در سی و هشتمین جشنواره ملی فیلم فجر حضور دارد، نوشت.
متن یادداشت وی بدین شرح است: «روز بلوا پس از فیلم های دهلیز، سیانور و دارکوب چهارمین فیلم بلند سینمایی بهروز شعیبی است.
فیلم «روز بلوا» روایتگر پولشویی و فساد گسترده و اقتصادی در سطح کلان کشور است. فیلم متاسفانه فقط طرح موضوع می کند و خیلی محافظه کارانه به طرح موضوع بسنده می کند و در همین سطح هم متوقف می ماند و به همین دلیل اثری عمیق و شجاعانه نیست.
عماد بدیعی با بازی بابک حمیدیان، روحانی ای است که در دانشگاه تدریس می کند و در برنامه های زنده تلویزیونی هم هماره مدافع حق و حقوق ضایع شده مردم است. حال سوال اینجاست او که آدم به روز و با دانش و آگاهی است چگونه می شود تا پیش از متواری شدن برادرش به جرم پولشویی و …از خود نپرسیده که خانه چند میلیاردی و ماشین چند صد میلیونی اش از کجا آمده است؟ او که مدافع حقوق مردم است چگونه در شرایط ایده آل و لاکچری روزگار می گذراند و مردمش برایش مهم نیست!
او که آن همه در برنامه های تلویزیونی قدرت تجزیه و تحلیل دارد چقدر به حلال و حرام بودن و مال و زندگی اش واقف است و چطور به حسابش آن همه پول های کلان واریز و برداشت می شود اما او بی خبر است؟ و حتی خبر ندارد خیریه ای که او مدیرش است متهم به پولشویی است.
آن جوان هکر چرا و به چه دلیل این همه علاقه دارد در کنار حاج عماد باشد؟ او که به دلیل همراهی با عماد کتک مفصل و جانانه ای هم خورده و با وجود همه خطراتی که از آن آگاه است چه اصرای به همکاری با عماد دارد؟ او کیست که با یک لپ تاپ وارد هر شبکه امنیتی و مالی و … می شود؟
در جایی که معلوم می شود مسبب و سرشاخه پولشویی ها و فسادهای اقتصادی کلان،حاج آقا امیری (پدر زن عماد) است در اصل فیلم تمام می شود و دیگر گرهی برای باز شدن و انگیزه ای جهت دنبال کردن بقیه ماجرا برای مخاطب وجود ندارد و البته توجیه حاج آقا برای این پولشویی و فساد اقتصادی جالب است. حاج امیری می گوید: چهل سال برای انقلاب زحمت کشیده ام و حالا باید مزد زحماتم را بگیرم و جالب تر اینکه خطاهایش را به وصل بودن به بالا نسبت می دهد و حالا این بالا کجاست در فیلم پاسخی برایش ندارد!
«روز بلوا» کشش و تعلیق لازم را ندارد و بیشتر بر پایه دیالوگ استوار است و خبری از زبان و تصویر سینما در آن به چشم نمی خورد. ای کاش وقتی حاج عماد درمانده و وامانده و خیس از باران به یک چای داغ ازسوی چای فروشی که در زیر پل بساط کرده ،دعوت می شود فیلم تمام می شد.
عماد باز به دنیای فقیر اما پاک و بی آلایش مردم فرودست که همیشه مهر و معرفتشان جاری است پناه می برد و در لابلای آنها جای می گیرد و در ازدحامشان گم و دوباره یکی از آنها می شود.»
انتهای پیام/
There are no comments yet