به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری صبا، جعفر گودرزی نویسنده و منتقد، از اعضای هیات مدیره انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران و دبیر سه دوره جشن منتقدان در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری صبا قرار داده است، به نقد و بررسی فیلم «خورشید» ساخته مجید مجیدی پرداخته است.
گودرزی درباره «خورشید» که در سی و هشتمین جشنواره ملی فیلم فجر حضورد دارد، نوشته است: «مجید مجیدی با ساخت فیلم ارزشمند خورشید، بازگشتی مغتنم، دوست داشتنی و مبارک به سینمای خاص خود دارد.
سینمای مجیدی را همواره دوست داشته ام و همچنین نگاه متعهد و دردمندش نسبت به اجتماع و آدم ها را. بر این باورم ذایقه مخاطب را فیلمسازانی نظیر مجیدی می توانند تغییر و ارتقا دهند، آن هم در سینمایی که اکثر فیلم ها و فیلمسازانش با اندیشه و آگاهی و تعهد بیگانه اند.
در سینمایی که کسی دلش برای خود و ماهیت سینما نمی سوزد، حضور مجیدی ارزشمند است. او تعهد خاصی نسبت به حقیقت دارد. نسبت به زندگی و آینده بچه ها دغدغه دارد.
مجیدی در فیلم «خورشید» برای شعور، ذایقه، عقل و درک مخاطب حرمت قایل است و نشان داد سینما باید هویت داشته باشد، درد داشته باشد، احساس مسئولیت کند و با فطرت انسان ها سروکار داشته باشد.
فیلم قصه کودکان کار است و شروعی خوب دارد و مخاطب را با شخصیت های فیلم آشنا و روبرو می کند. مجیدی باز توجه به تلخی و آزارندگی زندگی کودکان کار، هوشمندانه و درست از فضای اشک انگیز و ترحم آمیز نسبت به دنیای این کودکان دوری کرده و زندگی شان را بدون کم و کاست به تصویر می کشد.
نورِ خورشید از عناصر مهم، اصلی و کاربردی در فیلم و دنیای قصه است. با تابش نور خورشید، انگیزه ها و امیدها جوانه می زند و هر زمان کم نور است ناامیدی و غمگینی تمام قد نمایان می شود.
در فیلم نوجوانان از آدم بزرگترها نجیب ترند و اگر شرایط و فرصتی برایشان فراهم شود و آنها را ببینند و حساب کنند، توانایی هایشان به رخ کشیده می شود چه در عرصه ورزش و چه در عرصه علمی و فنی و چقدر جذاب و دوست داشتنی و باورپذیر حصور دارند و چقدر زندگی را با همه سیاهی و تلخی درست نشانمان می دهند. بازی هایشان بی نظیر است. دوربین حضورش حس نمی شود. بازی ها آنقدر اندازه است که زندگی کردنشان جلوی دوربین را به جان مخاطب جاری می کنند و عجبا که بازی حیرت انگیز نقش اصلی فیلم از دید هیات داوران دور مانده است.
یکی از مهم ترین و اصلی ترین ویژگی فیلم مضمون و قصه اش است، اما مضمون زده نمی شود و بیان و زبان سینمایی دارد.
علی سردسته و سرگروه سه نوجوان کار است و او برایشان تصمیم می گیرد. علی نوجوانی نترس، مغرور، قلدر، جاه طلب و قدرتمند است. او و نوجوانان همراهش علیرغم زندگی در این شهر بی رحم و خشن و سرد، مراقبت از یکدیگر و خانواده را خوب درک کرده اند و یاد گرفته اند در دل تباهی ها، امید استخراج کنند و زیبایی بیافرینند.
مدیر مدرسه در سکانسی چهار نوجوان اصلی فیلم را به دلیل پریدن از دیوار مدرسه به داخل به دلیل بسته بودن در مدرسه، مورد مواخذه قرار می دهد اما در سکانسی دیگر برای اینکه بتواند از حق بچه ها دفاع کند و صاحب ملک مدرسه نتواند به دلیل عقب افتادن اجاره مدرسه را پلمپ کند، از بچه ها می خواهد از دیوار مدرسه بالا بروند و وارد شوند؛ چقدر این سکانس جذاب، زیبا و تاثیرگذار و سینمایی است.
در سکانس های پایانی علی تنهاتر از همیشه به دنبال گنج است. او روزها و شب های زیادی را برای به دست آوردن گنج از جان و دل مایه گذاشته؛ گنجی که زندگی او و دوستان دیگرش را تباه کرده و وقتی می فهمد گنج، مواد است، بدون تردید و درنگ و با هق هق گریه، آن را به آب می سپارد. گنجی که برای امثال هاشم (با بازی جذاب علی نصیریان) گنج است توانسته گنج های زندگی علی و دوستانش را به تباهی و نابودی کشانده پس باید همانجا مدفون و از بین برود، در دل سیاهی ها.
کاش بیرون آمدن علی از مخمصه تونل به این راحتی صورت نمی گرفت و شرایط سخت تری برای زنده ماندنش طراحی می شد و قطعا فیلم برای ریتم و ضرب آهنگ بهتر به یک تدوین اساسی نیاز دارد تا تایم فیلم حداقل ١۵-٢٠ دقیقه کوتاه شود.
علی در پایان زنگ خراب مدرسه را درست می کند و آن را به صدا درمی آورد، زنگ هشدار به ما و از خواب بیدارشدنمان. علی دوباره به شهر و سیاهی هایش برمی گردد، این بار تنهاتر و بی رفیق.»
There are no comments yet