به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری صبا، مائده مرتضوی نویسنده و منتقد در یادداشتی درباره جایگاه یک نویسنده و رسالت آن در فیلم «در خلال جنگ» تازه ترین ساخته آلخاندرو آمنابار نوشت: «هر جامعه و حکومتی در تاریخ خود دارای نقاط عطف فراوانی است؛ دارای برهههای زمانی حساسی که طی آن سرنوشت آن ملت تغییر آنی پیدا میکند. بسیاری از افراد و آحاد جامعه از اقشار و طبقات مختلف اجتماعی هم در این تغییرات به نوعی درگیر میشوند از صاحبان سرمایهی صنوف مختلف تا اندیشمندان سیاسی و اجتماعی و تا حتا سلبریتیهای هر رشتهی هنری.
سوالی که این میان پیش میآید این است که رسالت یک نویسنده در این میان چیست. آیا باید سکوت کند و تنها به کار خودش که همان نوشتن است بپردازد و سعی کند کمافیالسابق با قلمی که گمان میبرد شعور آن قلم بیشتر از شعور کل مردم سرزمینش است همچنان سخنورزی کند یا برای یکبار هم که شده گمان کند باید آینهی قلمش را رو به سمت مردم و خواستههای معقول آنها برگرداند تا عکس ملتِ خویش را در آن ببیند؛ ملتی که سالهاست کتابهایش را خواندهاند و برایش در جشنهای مختلف هورا کشیدهاند و تقدیرش کردهاند.
فیلم «در خلال جنگ» ساختهی آلخاندرو آمنابار یک درام تاریخی است که استحاله یک نویسنده را در بحرانیترین دوران حیاتش به تصویر کشیده. این فیلم داستان نویسنده محبوب ملتی است که با او در کوچه و خیابان عکس یادگاری میگیرند و برایش آرزوی نوبل ادبیات دارند؛ نویسندهای به نام میگل دِ اونامونو؛ مقالهنویس، شاعر، نمایشنامهنویس و فیلسوف اسپانیایی؛ نویسندهای که علاوه بر نوشتههای خود نقش و تاثیر مهمی در روشنفکری اسپانیا داشته و آخرین فیلم آمنابار داستان این تاثیر است.
دوربین آمنابار در سکانسهای ابتدایی فیلم همان تصویر کلیشهای را از نویسندگان نشان میدهد که همهمان در ذهن داریم، رفتن به کافه تنها برای خوردن یک فنجان قهوه و نه هیچ چیز مهم دیگری. فیلم با صحنه دستگیری یک روشنفکر آغاز میشود و در یک سوم ابتدایی فیلم آمنابار تمام توان دوربینش را به کار میگیرد تا وضعیت سیاسی اسپانیا را در آن برهه زمانی به تصویر بکشد و در همین حین از شخصیت و موقعیت اجتماعی و خانوادگی قهرمان فیلم؛ دن میگل اونامونو پرده برمیدارد.
دن میگل درمانده است. از یکسو دوست ندارد با اظهارنظری تند، کرسی دانشگاه مورد علاقهاش که به کرات آن را در فیلم «معبد خِرد» میخواند از دست بدهد و از سوی دیگر با انتقادات فراوانی از سوی خانواده و دوستان نویسنده و همکار خود برای سکوت و منفعل بودنش روبهروست و حتی سالوادور ویلا نیز او را به خودخواهی متهم میکند. قهرمان فیلم در یکی از دیالوگهای درخشانی که با دخترش ردوبدل میکند میگوید «از دیدن این همه زن گریان که شوهرانشان را به زندان افکندهاند خسته شده». دن میگل حتی یکی از دوستان همکارش را مسیحی جهود میخواند؛ دوستی به نام آتیلانو کوکو که سرانجام بدون محاکمه اعدام میشود.
در بسیاری از صحنهها دن میگل را در حال ساخت اریگامیهای حیوانات میبینیم. همه جور حیوانی به جز یک حیوان. در یک سوم ابتدایی فیلم نوه آقای نویسنده از او میخواهد که برایش یک شیر درست کند و دن میگل میگوید که شیر بلد نیستم. این صحنه در پرده پایانی فیلم با خارج شدن یک شیر کاغذی از جیب دن میگل کامل میشود و در چهره دن میگل نیز اثری از درماندگی سکانسهای ابتدایی فیلم دیگر نیست. این اوریگامیها به شدت جنبه سمبولیک دارند و میتوانند بازتاب دهنده پوشالی بودن تمام چهرههای روشنفکری، سیاسی و … باشند که هنوز منفعل ماندهاند.
در پرده دوم و همزمان با دستگیری مهمترین دوست دن میگل؛ آتیلانو کوکو استحاله نویسنده آغاز میشود. او تسخیر سیاسی مملکتش را برنمیتابد و در بیعت با ژنرال جدید نیروی ارتش تعلل میکند. دن میگل، «همبند یهودا» نمیشود و از تفکر فاشیستی حکومت حمایت نمیکند. او اینک عذاب وجدان دارد چون فهمیده تمام کمک مالیای که به دولت کرده بود صرف خرید اسلحه شده و بسیاری او را همارز جنایتکاران جنگی میدانند.
ژنرال اهل کاتالونیاست و آقای نویسنده باسکیست. سربازان در خیابانها شعار «زنده باد مرگ» سر میدهند و پرچمها را تعویض میکنند و این همان چیزی است که دن میگل تاب نمیآورد؛ نژادپرستی.
سکانس سخنرانی دن میگل در معبد خِردش؛ دانشگاه، از پرشکوهترین صحنههای فیلم است. دوربین نمایی از بالا از حاضرین در سالن اجتماعات دانشگاه را نشان میدهد؛ همه در حال صحبتاند و نویسنده در حال نوشتن. دنمیگل، نژادپرستی را خودکشی دستهجمعی میخواند و شعار زنده باد مرگ را تمسخر میکند. وی این شعار را همارز با مرگ بر زندگی و اختگی یک ملت میخواند. سخنرانی با توهین ژنرال به روشنفکران پایان مییابد و دن میگل از مقامش عزل و به حصرخانگی محکوم میشود.
معبدی که آمنابار برای یک نویسنده به تصویر کشیده دانشگاه است و معبد اهل سیاست همان کلیسایی است که فرمانده حتی در خانه خود هم آن را بنا میکند. معبودها هم متفاوتند. معبود یکی قدرت است و معبود دیگری انسان و کرامت انسان.
آخرین ساخته آمنابار بهترین و پرشکوهترین فیلمش تا به امروز است فیلمی که نه درباره تاریخ است نه سیاست نه مذهب؛ فیلمی که فقط و فقط به کرامت انسان و تقدیس تفکر میپردازد.»
انتهای پیام/
4 comments