ضیا قاسمی شاعر و نویسنده افغانستانی که رمان او به نام «وقتی موسی کشته شد» به تازگی در نشر چشمه منتشر شده است، در گفتگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری صبا بیان کرد: من هم در طول زندگی مانند هر کس دیگری دیدهها و شنیدههایی دارم که دارای بار داستانی هستند و فکر میکنم جذابیت خاص خود را هم داشته باشند، خصوصا در زندگیای که با جنگ و مهاجرت همراه بوده است. به طور مثال اولین خاطراتی که من از زندگی خود به یاد دارم به جنگ مربوط است و خاطرهای دیگر اینکه در روستای ما مردها وقتی میخواستند از خانه خارج شوند ابتدا خانمها بیرون میرفتند و اطراف روستا را بررسی میکردند که نیروهای حکومتی نباشند تا مردها را به سربازی اجباری ببرند.
او ادامه داد: درواقع این دامنه جنگ و مهاجرت در محیط زندگی، تخیل آدم را در سمت و سویی خاص پرورش میدهد و این خرده خاطرات، تصورات و شنیدهها همیشه با من همراه بوده است و تا حدی در شعرهایم بروز پیدا کردهاند اما بخشی از آنها که تفصیلیتر بوده نمیشد در شعر بیان کرد و نیازمند روایت مستدامتر و بسیط تری بود.
این نویسنده درباره ایده مرکزی تشکیل این رمان تشریح کرد: خاطرات و روایتهایی همواره در ذهن من وجود دارد و ایده اصلی این کتاب هم با یک روایت شکل گرفت که حول محور استخوان فروشی بود. همانجا اولین جرقه در ذهن من ایجاد شد. من شنیده بودم که در زمان طالبان این استخوانفروشی رخ میداده و من برای انتخاب و پردازش شخصیت اصلی کتاب به موسی رسیدم؛ کسی که با نقص فیزیکی به دنیا آمده و روی زمین میخزد و همیشه از ارتفاع پایین آدمها را میبیند و آدمها او را از زاویه بالا میبینند. این شد که حوادثی را برای زندگی او چیدم که بخشی بر اساس تخیلات ذهنی و بخشی هم بر اساس گفتهها و شنیده ها بود.
او با اشاره به اینکه در ابتدای نگارش رمان دنبال نمادسازی نبوده است اما نمادها خود به تدریج در ذهن مخاطبان شکل گرفتند، عنوان کرد: در ابتدای نوشتن رمان «وقتی موسی کشته شد» به دنبال نمادسازی نبودم و تنها میخواستم یک قصه را روایت کنم اما نمادها خودشان به تدریج به وجود آمدند و برخی اتفاقات و شخصیتها خودشان را ساختند یعنی من تعمد و نقشه از پیش طرح شدهای برای ساخت آنها نداشتم. مثلا موسی احتمالا میتواند نماد نوعی از حکومت به نام جمهوریت باشد که در مقطع خاصی ایجاد و در مقطعی از بین میرود و تغییر شکل میدهد. یا مثلا خشکسالی که در زمان طالبان در رمان اتفاق میافتد در واقعیت هم وجود داشت و در دوران سلطه اول طالبان در افغانستان خشکسالی ایجاد شده بود و عجیب است که دوباره این اتفاق در حال رخ دادن است. وقتی این مساله را نوشتم فهمیدم که همین خشکسالی همراه با حکومت طالبان خودش تبدیل به نوعی نماد شده است.
نویسنده کتاب «زمستان» افزود: من هم کمی به جریانات بُعد دادم اما بیشتر به عهده خواننده گذاشتم که چه برداشتی از مسایل دارد و خودش بتواند نمادسازی کند و کسی که با تاریخ و جامعه افغانستان آشنایی دارد احتمالا بیشتر از این نمادسازی در ذهن خود بهره میبرد، اما زمان نوشتن تنها مخاطب افغانستانی را مدنظر نداشتم و سعی کردم غیر افغانها هم بتوانند از جریانات داستان باخبر شوند.
این شاعر افغانستانی که انتشار رمان او همزمان شد با حمله دوباره طالبان به افغانستان تصریح کرد: همه ما از حمله دوباره طالبان به افغانستان ناراحتیم و ایکاش این اتفاق رخ نمیداد. پایان این رمان هم فضای امیدوارانهای هست که دیگر هیچوقت سلطه طالبان رخ ندهد اما اگر انتشار این رمان در این مقطع زمانی کمک کند تا مخاطبان رمان و کسانی که دنبال شناخت بیشتر طالبان هستند با بافت اجتماعی که طالبان در آن شکل گرفته است و زمینههای خصومت طالبان با اقوام دیگر آشنا شوند و فکر میکنم اصالت رمان همین است و میتواند در این شرایط کمک کند.
او درباره تاثیر حکومت طالبان بر فرهنگ و ادبیات افغانستان خاطرنشان کرد: متاسفانه در حکومت طالبان اتفاق خوبی برای ادبیات افغانستان نخواهد افتاد. افغانستان در این بیست سال تقریبا به ثبات نسبی رسیده بود و در کابل نسبتا مطبوعات آزاد رونق گرفته بودند و تعدادی انتشارات نیز فعالیت میکردند و فضای چاپ بدون ممیزی کتابها نسبت به قبل هم به رونق این اتفاق کمک کرده بود. درنتیجه نسل جدیدی از شاعران و نویسندگان در کابل متولد شدند که بسیار جدی و باکیفیت خوب کار میکردند و در حال رشد بودند اما این حمله دوباره باعث شد که بسیاری از این بچهها دوباره آواره شدند و به کشورهای اطراف پناه بردند. این فرد تا بخواهد با فضای غریت و اتفاقی که رخ داده و به شوک رفتن با فضایی که فرهنگ و زبان متفاوتی دارد، کنار بیاید زمان زیادی صرف میشود و اینکه آنها باید تعادلی بین نوشتن به زبان مادری و فراگیری زبان جدید ایجاد کنند و رسیدن به این تعادل زمان زیادی میبرد و کار آسانی هم نیست.
وی افزود: بسیاری از شاعران و نویسندگان نسل پیشین که آواره شدند یا مقیم یک جامعه همزبان مانند ایران بودند یا در افغانستان ماندند اما کسانی که مقیم کشورهای غربی شدند دیگر نتوانستند در فضا و محیط زبانی متفاوت ادامه بدهند و فعالیت خود را کنار گذاشتند و تنها بخش کمی از آنها به این قیمت که زبان کشور جدید را نتوانستند یاد بگیرند و با محیط جدید ارتباط نگرفتند، به کار خود ادامه دادند. من هم اکنون نگرانم که این قضیه دوباره تکرار شود و بین نویسندگان و ادبیات فاصله بیفتتد. مطمئنا اثر این شوک به نظر کمی و کیفی تا مدتها در فرهنگ و ادبیات افغانستان باقی خواهد ماند اما اینکه در ادامه چه تعدادی بتوانند از این اتفاق سوژه بگیرند و عواطف آن تحت تاثیر باشد در قیاس با این از دست رفتنها، دستاورد بزرگی نیست.
قاسمی در پایان درباره کتابهای جدید خود اظهار کرد: برای رمان بعدی خود سوژه دارم اما نمیدانم چه زمانی فرصت نوشتن پیدا میکنم. همچنین تعدادی شعر سرودهام اما هنوز در حد ارایه یک مجموعه نیست.
ندا زنگینه
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است