پیش از معرفی کتاب «تاکسی سواری»؛ نوشتهی سروش صحت، خاطرهای از او خالی از لطف نیست.
سرِ سریال «لیسانسهها» اولین مواجههی من با سروش صحت به عنوان کارگردان بود. هر موقعی که نوبت به آفیش بازی من میشد؛ دستِ او کتاب بود! میان سکانسها و پلانها که گروه فیلمبرداری مشغول چیدمان دوربین بودند؛ او گاهی کتابهایش را میخواند و گاهی همزمان بر روی فیلمنامه و سکانس بعدی فکر میکرد.
این تکته را نیز به خاطر دارم که قبل از شروع فیلمبرداری و آماده شدنِ همه بازیگران و عوامل فنی، همیشه او کتابهایش را در دست داشت و مطالعه میکرد. او حتی به روزنامهها و مجلهها هم رحم نمیکرد. گویی این کاغذها و نوشتهها جزئی جدایی ناپذیر از وجود او است.
در زمان استراحت نیز، گاهی اگر بحثی جدی میان بچههای فیلمبرداری شکل میگرفت، بدون اغراق برای هر مسئله یا چیزی داستانی مشابه با آن را از قبل خوانده بود و مثلا تعریف میکرد، یک داستانی خواندهام در فلان کتاب یا مجله و آن را تطابق میداد به بحث و مسئلهای که پیش آمده بود.
یک روزی لوکیشن فیلمبردای، حوالی خیابان کارگر جنوبی بود و من آن روز البته بازی نداشتم و به قصد سر زدن رفته بودم. ناگهان دیدم سروش صحت با دو پلاستیک پر از کتاب وارد شد. به خوبی به خاطر دارم که آن موقع وحید مرادی، مدیرتولید سریال به ما گفت: نمیدانم او چطوری میتواند اینهمه کتاب را بخواند. هفتهی بعدی دوتا کیسه دیگر دستش است.
قبل از این مواجهه با شخصیت سروش صحت با خود میگفتم؛ مگر میشود؟ نکند دکوری برای منزلش میگیرد؟! اما وقتی با او همصحبت و همنشین میشوی، به طور یقین این فرضیه از ذهن شما پاک میشود. او واقعا میخواند و به شکل حسرتباری حداقل برای من و حتما برای اطرافیانش این خصوصیت او به چشم میآید و هر روز به آگاهی خود اضافه میکند و هر روز قصههای بیشماری در ذهنش رژه میروند.
امسال سروش صحت در نشست خبری فیلم «صبحانه با زرافهها» که به تازگی آن را ساخته است؛ در جشنواره فیلم فجر در جواب یکی از خبرنگاران که از او تمجید کرده بود که این میزان زیاد از مطالعه سبب شده است که شما بتوانید یک محتوای اخلاقی و فلسفی را با ژانر کمدی در همهی آثارتان و به خصوص در همین فیلم(صبحانه با زرافهها)، با روشی نوین و جدید بسازید که البته شاید هنوز این نوع جنس از کمدی به طور کامل در عموم مردم جا نیفتاده باشد. اما شما با ساختِ سریال «مگه تموم چندتا بهاره؟»، «لیسانسهها»، فیلم «جهان با من برقص» و این فیلمتان گویی به امضای شخصی و خاص در کارهایتان رسیدهاید.
سروش صحت در جواب به این خبرنگار چیزی گفت که خیلی لجِ من درآمد. البته که این روحیهی فروتنی او را قبلا دیده بودم، اما از این جوابش، هم حرصم گرفت و هم باز بیشتر به او حسودی کردم. سروش صحت در جواب چه بگوید خوبه؟ او گفت: کاش این چیزها که گفتید واقعا من بودم و درست بود! کاش میتوانستم بیشتر کتاب بخوانم! وقتی وارد یک کتابفروشی میشوم و میبینم چقدر کتاب هست که هنوز نخواندهام؛ افسوس میخورم اما خیلی خیلی ممنون از لطفتان.
کوتاه سخن بگویم، زمانی که سروش صحت به عنوان مجری برنامهی «کتابباز» انتخاب شد و شروع به کار کرد؛ به او پیام دادم واقعا در ایران به غیر از شما چه کسی میتواند برنامهای در حوزهی کتاب بسازد و یا اجرا کند؛ که جواب او مثل اغلب موارد، از جنس همان روحیهی فروتنانهی او بود و معتقد بود؛ حتما خیلیهای دیگر هستند.
اکنون، در فضای مجازی پس از چند سال هنوز شاهدِ کلیپها و ویدیوهای بیشماری از برنامهی «کتابباز» هستیم که مردم بارها تکههای مختلف آن را هنوز میبینند و به اشتراک میگذارند.
پیشبینیاش سخت نبود از سروش صحت…! اما هنوز از اینکه گفت افسوس میخورم، کلی کتابِ دیگر است که نخواندهام، لجم میگیرد و عمیقا به او حسودی میکنم.
آخرین کتابی که از او به یاد دارم که سر صحنهی لیسانسهها میخواند؛ گلستان و بوستان سعدی بود. لحظهای کنارش نشستم و دیدم آن صفحهای که داشت میخواند پر از جملاتی بود که برای خودش در بطن کتاب نکته برداری میکرد و یا زیر آن خط میکشید. یادم نیست کدام حکایت از سعدی را داشت میخواند که با مدادش جلوی جملهای از سعدی نوشت: «و اصلا مگر چیزی هم هست که پایان نداشته باشد؟»…
و اما کتاب «تاکسی سواری»! این کتاب که در نشر «چشمه» به تازگی منتشر شده است؛ در عرض کمتر از دو هفته به چاپ پنجم رسیده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاهیست که زمانی هفتگی(بدون حتی یک هفته توقف)، طی سالیانی، در روزنامههای «شرق» و «اعتماد» مینوشته است. خواندن این کتاب و داستانها علاوه بر لذتی که برای مخاطب دارد؛ همراهش نوعی اندیشه و تفکریست که خواننده را درگیر میکند. خیلی هنر میخواهد بتوانی در چند خط داستانی کوتاه بنویسی و خواننده بعد از آن حتی اگر ثانیهای باشد؛ به فکر بیفتد. در سراسر این داستانهای کوتاه انگار واقعا با خودِ سروش سوارِ تاکسی شدهایم و به اینور و آنور در سطح شهر میرویم.
به قول خودش او این داستانها را روزهای پنجشنبه نوشته است. پنجشنبههایی که شاد بوده، غمگین بوده، حالت خنثیای داشته. تحت تاثیر شرایط کلی جامعه بوده و غیره…!
جای خالیِ سروش صحت به عنوان نویسنده در یک کتاب خالی بود که اواخر اسفند سال ۱۴۰۲ اتفاق افتاد. طرفداران او حتما منتظر کتابهای بیشتری از او در آینده هستند. امیدی که خود صحت نیز به این اتفاق دارد. شاید اگر کمتر فروتنی به خرج دهد؛ شدنی باشد چرا که نوشتهها و داستانهایش خواندنیست!
«تاکسی سواری»
نویسنده: سروش صحت
نشر چشمه
خاطرهی گفتهشده از فرید اخباری، بازیگر نقش سرباز قاسمی در سریال «لیسانسهها»…
There are no comments yet