سما بابایی که به تازگی نخستین مجموعه داستانش با عنوان «لیلا» منتشر شده است، از دغدغه هایش در زمینه نوشتن گفت.
به گزارش خبرنگار
ادبیات خبرگزاری
صبا، مجموعه داستان
«لیلا» نوشته
سما بابایی مدتی است که از سوی انتشارات «روزنه» منتشر شده است. سما بابایی روزنامهنگار هنری است که سالها در روزنامههای مختلف فعالیت کرده و این کتاب، اولین مجموعه داستان اوست که با محوریت دغدغه های زنان به انتشار رسیده است.
بابایی در گفتگو با صبا درباره نخستین مجموعه داستانش توضیح داد: «لیلا» اولین مجموعه داستان من است که منتشر شده است. اما پیش از آن چندین مجموعه دیگر را به نگارش درآورده بودم بدون آنکه به فکر انتشارشان باشم. در واقع هر بار که داستانهای نویسندگان بزرگ (داستانهای کوتاه یا رمانها) را میخواندم، به این فکر میکردم که تا زمانی که چنین شاهکارهایی وجود دارد، ادبیات چندان نیازی به نوشتههای من ندارد، از آن گذشته مدتی که از نوشتن اثر میگذشت و به آن رجوع میکردم، میدیدم جهانبینی کنونیام تا چه اندازه با جهان آن داستانها متفاوت است و به همین خاطر از فکر انتشارش منصرف میشدم. راستش حالا هم اگر تشویق (یا حتی اجبار دوستانم) نبود و «لیلا» منتشر نشده بود، با دوباره خواندن آن فکر میکردم که تا چه اندازه با دنیای ذهنیام متفاوت است و چقدر دیگر میشد روی آن کار کرد.
این نویسنده جوان درباره زمانی که برای نوشتن این داستان ها در اختیار داشته است، بیان کرد: از آنجا که در این مجموعه، داستانهایی از دورانهای مختلف آمده است، نمیتوانم پاسخ شفافی به آن بدهم. به طور مثال یکی از داستان های آن متعلق به اوایل دهه ۹۰ است و داستانی هم وجود دارد که چند ماه مانده به انتشار نوشته ام. تنها چیزی که میتوانم به آن پاسخ درستی دهم، این است که اصولا نوشتن برای من امری لذتبخشتر و مهمتر از انتشار آن است. شاید هر نویسندهای نیاز داشته باشد تا آثارش در محاق نقد قرار گیرد و مخاطبانی داشته باشد که آن را دوست داشته باشند یا حتی از آن متنفر باشند، برای من اما همین لذت نوشتن از هر چیز دیگری در دنیا بیشتر است، آنقدر که اگر چند روزی ننویسم، انگار غمی بزرگ بر سینهام سنگینی میکند. منظورم از نوشتن نه خلق اثری شگرف که همان چیزهایی است که به ذهنم میرسد و انگار باید روی کاغذ سیاهشان کنم تا خلاص شوم. اگر منتشر شد، چه خوب و اگر کسی آنان را خواند و دوستش داشت چه خوبتر، اما فکر میکنم «نوشتن» برای من امری شخصیتر است. شاید این برای نویسنده ای که اولین مجموعه داستان خود را منتشر کرده است، گزافهگویی باشد و ادعایی بزرگ، اما من تنها زمانی که مینویسم، حس زنده بودن دارم. راستش از آنجا که روزنامهنگار هستم، بخشی مهم از عطش نوشتنام در آنجا سیراب میشود. گاهی نیز نوشتن در فضای مجازی کفایتم میکند. مهم «نوشتن» است.
بابایی درباره علاقه اش به نوشتن داستان در کنار روزنامه نگاری اظهار کرد: اول از همه بگویم که من خودم را نویسنده نمیدانم. این از آن تعارفات معمول متداول میان ما ایرانیان نیست اما عنوان «نویسنده» عنوان بزرگی است. شما تصور کنید که اگر بخواهیم «همینگوی» را نویسنده بدانیم یا مثلا «داستایوفسکی» را یا همین نویسندگان وطنیمان مثل «احمد محمود»، آن وقت خیلی از سیاهمشقها را نمیتوان نویسندگی دانست. اما به هر حال باید بگویم از همان کودکی تخیلات عجیب و غریبی داشتم و چیزهایی مینوشتم و اصلا انتخاب روزنامهنگاری به عنوان رشته تحصیلی و بعد شغل، پاسخی برای نیاز به نوشتن بود.
وی در پاسخ به این سوال که آیا نویسندگی استعداد است یا مهارتی که می توان کسب کرد، گفت: لابد که هر دو. هر چند که اگر بنا به انتخاب باشد، خب باید استعداد را ارجح دانست، مثلا همان «داستایوفسکی» را که مثال زدم، لابد هیچ معلمی نمیتوانسته آن مهارت را به او بیاموزد. ضمن آن که کسب «مهارت» کار دشواری نیست، فقط یک چیز میطلبد: خواندن.
بابایی درباره سختی نوشتن داستان و تفاوت آن برای یک نویسنده تازه کار با نویسنده کهنه کار بیان کرد: راستش نویسندگی کار بسیار سختی است. من خودم بارها هنگام نوشتن، از فرط ناتوانی بیچاره شدهام. کلمه را گم میکنی، سررشته داستان از دستت در میرود. نمیدانی حالا با این شخصیتی که ساختهای چه کنی؟ همه چیز رو به اتمام است و میبینی که مهندسی داستان صحیح نیست و دوباره باید همه چیز را از نو شروع کرد. اما قسمت سختترش مهیا شدن برای نوشتن است. راستش را بخواهید اگر میشد جملات را بلند گفت و خودشان تایپ شوند، بخشی از مشکل حل میشد!
وی همچنین درباره نزدیک بودن فضای داستان هایش به زندگی شخصی خود توضیح داد: شخصیتهای داستانهای من به شکلِ غیرتعمدی بیشتر «زن» هستند و طبیعتا میتوانم احساسات وعکسالعملهای آنان را درک کنم. بعد از انتشار داستان، تعدادی از خوانندگانی که با من آشنایی داشتند، شباهتهایی میان شخصیتها با خودم پیدا کرده بودند اما الزاما همه شخصیتها نشانههایی از خودم را ندارند، مثلا من هیچگاه مادر نشدهام، اما چند مجموعه از این داستان درباره مادران است. گاهی آن بخش از وجودم را که پنهان کردهام، در داستانها میآید. گاهی شخصیتی که دوست داشتم باشم و نیستم و البته که هر چه خلق میشود، ماحصل زندگی خالق آن است. تجربیاتی که از سر گذرانده، تاثیراتی که گرفته و هر آنچه که خوانده و دیده است که بر ضمیر آگاه و ناخودآگاهش تاثیر گذاشته است.
این روزنامه نگار هنری درباره طرح قصه بعدی خود هم گفت: حالا مشغول نوشتن رمانی هستم درباره جنگ. من تصورات محوی از کودکیام دارم و آن آژیرهای قرمز و سفید و شهدایی که میآوردند و تشییع میکردند و من به خاطر کودکی اجازه شرکت در هیچکدامشان را نداشتم، اما آن هشت سال دفاع، برای من بسیار مقدس است. راستش حالا هر نابسامانی که در جامعه رخ میدهد، به خودم میگویم اگر آن آدمها بودند لابد که هیچ چیز به شکلی نمیشد که حالا شده است. در این سالها آثار مهمی درباره جنگ نوشته شده است که متعالیترین آن ها آثار احمد دهقان است و فیلمهای بسیار ساخته شده است. اما فکر میکنم نوشتن تا ابد درباره آن هشت سال هم کم است. هر کس به بضاعت خود در این زمینه می نویسد. در این رمان نگاهم به زنان درگیر در جنگ است. آنانی که زندگیشان متحول شده به خاطر اتفاقی که هیچ نقشی در آن نداشتهاند.
بابایی درباره بازخوردهایی که از انتشار نخستین کتابش دریافت کرده است، توضیح داد: متاسفانه در فاصله اندکی از انتشار «لیلا»، ما و جهان درگیر ویروس بدیمن کرونا شدیم و خب همه چیز تحت تاثیر این ماجرا است اما خوشبختم کسانی که فرصت کردند و آن را خواندند، انگار دوستش داشتهاند و البته که عدهای نیز نقدهایی اساسی به آن داشتند که هر دو برایم لذتبخش است.
این نویسنده جوان درباره زمانی که برای خواندن داستان و رمان دیگر نویسنده ها صرف می کند، بیان کرد: لذت خواندن کم از نوشتن نیست و سعی میکنم مدام خودم را غرق در این لذت کنم.
وی در پایان درباره آثار نویسندگان مورد علاقه اش گفت: تعدادشان خیلی زیاد است. مثلا مگر میشود آن خوشیِ بیپایان خواندن نویسندگان دوران کلاسیک را نادیده گرفت؟ میشود اسم بیهقی را نیاورد؟ مگر میشود نوشتههای عطار را خواند و مبهوت نشد؟ یا نویسندگان عصر حاضر را؟ اما اگر قرار باشد از میان نویسندگان خارجی یکی را انتخاب کنم، به طور حتم شکسپیر خواهد بود که هنوز که هنوز است بعد از دهها بار خواندن برخی کتابهایش، هنگام دوباره خواندن نفسم میگیرد، این همان حسی است که بهرام بیضایی در من ایجاد میکند. هر دو نمایشنامهنویس هستند، اما مگر فرقی میکند؟
فاطمه حامدی خواه
انتهای پیام/
There are no comments yet