thumbnail

پوریا شکیبایی چطور پا به عرصه هنر گذاشت؟ +بیوگرافی

پوریا شکیبایی در یکی از مصاحبه‌های خود از یک شب پیش از فوت پدر می‌گوید؛ شبی که او تا آخر عمر از یادش نمی رود. وی می گوید؛ خسرو شکیبایی، در چند شب آخر عمر خود و پیش از مرگ بسیار ناتوان شده بود و حتی توان حرف زدن نداشت و بلند شدن از جایش را نداشت، اما با این حال شب قبل از مرگ پویا را با اشاره صدا می زند که پیش او برود. درست در همین لحظه که پویا کنار او می نشیند پدر نیز نیم خیز شده و بدون هیچگونه توضیحی سه کشیده ی محکم به گوش پوریا می زند که بعد از این اتفاق عجیب پوریا مات و مبهوت به او نگاه می کند. همسر و دیگر نزدیکان مرحوم خسرو شکیبایی می گویند هرچه فکر کردیم تا علت این کار را بفهمیم به جایی نرسیدیم تا اینکه شبی پوریا گفت احتمالا پدر توان حرف زدن نداشته و خواسته با این کار به او بفهماند که بعد از رفتن وی مسئولیت خانواده بر عهده پوریاست! پوریا شکیبایی می‌گوید؛ از آنجا بود که فهمیدم، مرگ را هم زندگی باید کرد.

زندگی شخصی

پوریا شکیبایی پوریا شکیبایی، فرزند مرحوم خسرو شکیبایی و پروین کوشیار که در ۱۹ مرداد سال ۱۳۶۱ در تهران دیده به جهان گشود. پوریا، فرزند همسر دوم زنده یاد خسرو شکیبایی است و یک خواهر ناتنی بنام پوپک دارد که دختر خانم تانیا جوهری همسر اول خسرو شکیبایی است. پوریاشکیبایی متاهل است و در سال ۱۳۸۸ با همسرش پریا ازدواج کرده است.

فعالیت حرفه ای

وی کار خود را در دنیای هنر، با صداپیشگی در فیلم «باز باران» با موضوع کودکان مبتلا به بیماری نقص ایمنی اولیه و اهداى سلول های بنیادی آغاز کرد. پوریا شکیبایی در اینباره می‌گوید: باز بارانی ها به سراغ من آمدند و برایم حالی خوب به سوغات آوردند و حضور معنوی در کنار افرادی که به انسانیت فکر می کنند برایم آرامش بخش است. وی از علاقمندی‌اش به بازیگری اینچنین می‌گوید: پوریا شکیبایی پس از فوت پدر در حدود 9 سال به خارج از کشور سفر کرد و در سیدنی تربیت بدنی خواند و مربی ورزشی شد. وی در اینباره می‌گوید؛ دوری از ایران پس از مدتی، اذیتم کرد و به همین دلیل برگشتم. وی می‌گوید؛ همیشه دوست داشتم از سینما فاصله بگیرم چون اصلا دلم نمی خواست زیر سایه پدر باشم یا به اصطلاح تنها بدلیل نام ایشان دستی به سرم کشیده شود. همیشه دوست داشتم مستقل باشم و یکی از دلایل مهاجرتم به خارج از ایران نیز، همین موضوع بود. شاید بتوان اینطور گفت که؛ در واقع از ایران رفتم که بدانم خودم چه در چنته دارم و آیا می توانم بار زندگی ام را به تنهایی بر دوش بکشم یا نه؟ به استرالیا رفتم به جدیت می گویم خوشبختانه آبرویم جلوی خودم نرفت ودیدم که می‌توانم به تنهایی گلیمم را از آب بیرون بکشم. حدود هشت سال در سیدنی زندگی کردم و کارم چیز دیگری بود. اما احساس خوبی نداشتم و نا آرام بودم که این موضوع سبب شد تا شروع به نوشتن، فیلم دیدن و سینما رفتن و … کنم، البته این کارها مدت کوتاهی آرامم می کرد اما در واقع حکم مسکن را داشتند و نمی توانستند راضی ام کنند. بسیاری از بازیگران سینما وتئاتر تلاش زیادی کرده اند تا به جایی برسند که من بدون هیچ تلاشی در آن قرار داشتم و می‌توانستم از نام پدر استفاده کنم، اما نه من و نه هیچ کدام از عزیزانی که از خانواده های هنرمند به جمع خانواده سینما اضافه شده اند زیر قضیه داشتن حمایتگر نخواهیم رفت.


 

 

 

 

یک نظر